به گزارش ایسنا، محمد حسینی باغسنگانی، پژوهشگر ادب و هنر به مناسبت سالروز تولد منوچهر آتشی، در یادداشتی با عنوان «منوچهر آتشی؛ صدای جنوب، روایت شکست» نوشته است: «منوچهر آتشی (۱۳۱۲–۱۳۸۴)، شاعر برجسته نسل دوم نیمایی، از چهرههایی است که مرزهای شعر اقلیمی را در ایران بازتعریف کرد. او با تلفیق عناصر بومی جنوب، نوگرایی زبانی، نگاه اجتماعی و تجربههای شخصی تلخ، یکی از پیچیدهترین و ماندگارترین زبانهای معاصر را ساخت؛ زبانی که نه صرفاً ادامه نیما، بلکه تفسیر بومی و حماسی او در جغرافیای جنوب بود.
آثار آتشی، چه در قالب شعر و چه در حوزه نقد و ترجمه، سهم مهمی در پیوند دادن مدرنیسم فارسی با اقلیم و تجربه زیسته جنوب دارد؛ پیوندی که به او جایگاهی یگانه در شعر پس از نیما بخشیده است.
۱. اقلیم جنوب؛ ریشه و شالودهٔ شعر آتشی
شعر آتشی بیش از هر چیز در اقلیم جنوب و زیست قبیلهای آن ریشه دارد. دشتهای آفتابسوخته، تبعیدگاههای مرزی، خشونت طبیعت، بادهای شرجی و فرهنگ کوچنشینی، عناصر اصلی جهانبینی او را شکل میدهند.
آتشی در بسیاری از شعرهای خود از طبیعت، یک بدن دوم میسازد؛ بدنی که تاریخ، خشم، یاغیگری و شکستهای جمعی را در خود حمل میکند. در شعر او، طبیعت تنها صحنهٔ روایت نیست، بلکه جزئی از هستی شاعر است؛ جغرافیایی که بر زبان و ذهن او هویت میبخشد.
جنوب برای آتشی صرفاً جغرافیا نیست؛ سرنوشت فرهنگی است. او معتقد بود مردم جنوب، در برابر فشار و بیعدالتی، به شکلی طبیعی و تاریخی دست به یاغیگری میزنند. این یاغیگری در شعر او نه رمانتیسیسم قهرمانانهٔ کلاسیک، بلکه حماسهای شکستخورده، تلخ و ناتمام است.
شخصیتهایی مانند میرمهنا یا عبدو جط در شعر او نمادهایی از مقاومت فردی و جمعیاند؛ قهرمانانی که پیروزیهای بزرگ ندارند، اما شکستشان به اسطورهای رئالیستی تبدیل میشود. آتشی از دل این شکست، روایتی تازه از حماسه میسازد؛ حماسهای که بهجای فخر، از رنج سخن میگوید و در عین حال، غروری خاموش و «خیزشی کمینکرده» را زنده نگه میدارد.
برای آتشی، جنوب تنها نقطهٔ آغاز هویت شعری است، اما شعر او از همان «افق محدود جنوب» عبور کرده و به چشماندازهای جهانی راه یافته است. همانگونه که نیما خود را نخست مازندرانی و سپس ایرانی و جهانی میدانست، آتشی نیز از جنوب برخاست و در ادبیات فارسی جایگاهی فراتر از اقلیم به دست آورد. آتشی درگفتوگوی مفصلی که با نگارنده داشته بر این عقیده است که اساساَ شعر او محصول شکستهای گذشته است. او میگوید همچنان که اسب سفید وحشی نوستالژی اسب است، راوی شکست هم هست.
بخشهایی از مصاحبه آتشی با باغسنگانی را بشنوید:
۲. نوآوریهای زبانی آتشی
یکی از مهمترین دستاوردهای آتشی، نوآوری زبانی در شعر نیمایی است؛ نوآوریهایی که باعث شد زبان او همزمان بومی، مدرن، پویا و در خدمت تصویرسازی باشد.
آتشی در فاصلهای میان زبان معیار و لهجهٔ محلی حرکت میکند و از این ترکیب، زبان میانه میسازد؛ زبانی که نه صلابت خشک ادبیات مرکز را دارد و نه نثر شفاهی بومی را.
به کار بردن واژگانی چون «شرجی»، «دکل»، «بزرو»، «گاورو»، «چاشتبند» یا «جط» تنها نمونههایی از حضور طبیعی زبان محلی در شعر اوست. آتشی از این واژگان استفاده زیباشناسانه میکند، بدون آنکه شعر را به سمت نثر بومی یا لهجهمحوری سوق دهد.
از سوی دیگر، آتشی در ساخت فعلها و ترکیبات تازه نیز دست به نوآوری میزند؛ افعالی مانند «میلهاند»، «خونانگیختن» یا «گل کنم» نشان میدهد که او در هنجارگریزی زبانی تبحر دارد. این هنجارشکنیها، کلمات را از حدود رایج معنایی خارج کرده و به آنها قدرت تصویرسازی میدهند.
در کنار این نوآوریهای واژگانی، آتشی موسیقی درونی شعر را با تکرار حروف، کلمات و جملهها تقویت میکند. موسیقی شعر او برخاسته از خشونت اقلیم است؛ پرتنش، نامنظم، و متکی بر ضرباهنگ داخلی. این موسیقی، حتی در روایت اندوه و شکست نیز رنگ حماسه دارد.
۳. ساختار، تصویر و درام؛ شعر بهمثابه صحنهٔ نمایش
ساختار شعر آتشی، ریشه در وزن نیمایی دارد، اما او این ساختار را با کوتاه و بلند کردن سطرها، چینش نمایشی بندها و ایجاد ضرباهنگهای متناوب، به شکلی شخصی توسعه میدهد. شعر او اغلب یادآور صحنهٔ تئاتر است؛ صحنهای که در آن طبیعت، قهرمان، صدا و حرکت، همگی در حال نقشآفرینیاند.
در حوزهٔ تصویرسازی، آتشی یکی از برجستهترین شاعران پس از نیماست. او خودش را به راستی شاگرد خلف نیما می دانست و حق هم همین بود...
او با استفاده از عناصر محیطی جنوب، تصاویر بکر، خشن، تند و برخوردار از بار عاطفی خلق میکند. تصاویر او نه تزئینیاند و نه صرفاً احساسی؛ بلکه حامل معنا، تاریخ و لایههای جامعهشناختی هستند.
بهعنوان نمونه، تشبیه «تنهایی» به دیگی کهنه که با صیقل ترانه زنگار آن زدوده میشود، یا تبدیل «زخم» عبدو جط به «مدال عقیق زخم»، نشان میدهد که آتشی چگونه مفاهیم انتزاعی را با تصاویر اقلیمی تلفیق میکند.
او بهگونهای شعر را میسازد که «دشت»، «باد»، «اسب»، «تفنگ»، «خورشید» یا «گرگ» تنها عناصر طبیعت نیستند، بلکه شخصیتهای کنشمندند؛ گویی نقشهایی درامگونه در فضایی حماسی دارند.
این شیوهٔ تصویرسازی، شعر آتشی را از سطح روایت شاعرانه به سطح نمایش و حماسه زبانی ارتقا میدهد. از زمین به آسمان میبرد و حوزه معنایی تازهای را خلق میکند.
۴. دوگانه؛ مرکز و حاشیه، سنت و نوگرایی
آتشی همواره در موقعیتی میانجی قرار داشت: میان جنوب و تهران، میان فرهنگ قبیلهای و مدرنیسم، میان سنت شفاهی و شعر مکتوب. همین موقعیت باعث شد شعر او هم بومی باشد و هم مدرن؛ هم ریشه در گذشته داشته باشد و هم نگاهش به آینده باشد. چون خود او... شعر او نمایشگر سیما و رفتار آتشی بود و زندگیاش بیگفتوگو با شعر او شمرده نمیشد. آینهواری عجیب بود آتشی...
او با وجود سالها زندگی در شیراز و تهران، هیچگاه از هویت جنوبی خود فاصله نگرفت. با اینحال، درسخواندن در ادبیات انگلیسی و آشنایی با مکاتب اروپایی، بر اندیشه و زبان او تأثیر گذاشت و موجب شد شعرش تلفیقی از رمانتیسم، رئالیسم و سمبولیسم اجتماعی باشد.
آتشی در زندگی شخصی نیز بار شکستها و اندوههای عمیق را به دوش میکشید؛ از شکست در روابط عاطفی تا مرگ تلخ فرزندش. اما حتی در تاریکترین شعرهای او، رگهای از حماسه وجود دارد؛ حماسهای که برخاسته از اقلیم جنوب است و از سویی با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران معاصر گره میخورد.
این وجه دوگانه ــ حماسه و شکست، امید و یأس، بومیگرایی و مدرنیسم ــ به شعر آتشی ساختاری پیچیده و چندلایه بخشیده است؛ ساختاری که موجب شد او در تاریخ شعر معاصر، نه تنها ادامهدهنده راه نیما، بلکه بازآفریننده رویکردی تازه باشد.
منوچهر آتشی را میتوان شاعری دانست که مرزهای شعر فارسی را گسترش داده است؛ شاعری که اقلیم را به هستیشناسی، شکست را به حماسه، زبان بومی را به ساختار مدرن و تجربه زیسته را به روایت جمعی تبدیل کرد. شعر او، هم پژواک صدای جنوب است و هم ثبت حماسههای ناتمام مردمش. آتشی از طبیعت، قهرمانان محلی و زبان بومی، جهانی شاعرانه ساخت که همچنان در شعر معاصر ایران قابل بازخوانی و الهامبخش است...
در پایان به اشاره بگذرم که به راستی خود او از میزان علاقه دریگویان افغانستان به شعر خودش افتخار میکرد و یکی از افتخارات زندگی خود را همین حضور نسبتاَ پررنگ در شعر نو افغانستان میدانست. ارتباط خوبی داشت و بزرگان شعر نو افغانستان در کنار نیما، از نام و شعر آتشی هم نمیگذشتند.. دکتر واصف باختری و بسیار شاعران نوسرای دیگر افغانستان بارها در مقالات و سخنرانی های خودشان از قدر و منزلت شعر آتشی در افغانستان سخن راندهاند.
میتوانید مستند رادیویی چراغدارن درباره منوچهر آتشی همراه با صداهایی از شاعر، تهیه و تالیف محمدحسینی باغسنگانی را با روایت و اجرای بهروز رضوی بشنوید:
آتشی، منوچهر. مجموعه اشعار، ۲ جلد، نشر نگاه، ۱۳۹۱.
۱. شریفی، فیض. شعر زمان ما: منوچهر آتشی، تهران: نگاه، ۱۳۹۱.
۲. حسنلی، کاووس. گونههای نوآوری در شعر معاصر، تهران: ثالث، ۱۳۸۶.
۳. مختاری، محمد. شاعران معاصر ۱ (آتشی)، تهران: توس، ۱۳۷۸.
۴. گفتگوی محمد حسینی باغسنگانی با منوچهر آتشی، مجله شعر شماره ۲۲
۵. مجموعهٔ مقالات پژوهشی دربارهٔ شعر آتشی (مقالههای ایرنا، همایشهای دانشگاهی، و فصلنامههای ادبی).
انتهای پیام