به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، من مادری از اواخر دهه ۵۰ هستم که دختری نسل زدی دارم. این روزها که به جهت حضور مشاورین نسل زد در شورای اطلاعرسانی دولت، باب گفتوگو در مورد این نسل باز شده است، تصمیم گرفتم مقایسهای میان نسل خودمان با فرزندانمان داشته باشم. توضیح ضروری اینکه از واژه «گفتوگو» آگاهانه استفاده کردهام و به خوبی میدانم موضعهای انتقادی بیش از مواضع موافق است، اما همین هم نشان از آن دارد که میتوانیم حرف بزنیم و به فصل مشترکی برسیم. برای این فصل مشترک هم دو هدف را متصور هستم؛ اول: کاری نو برای این نسل انجام دهیم.
دوم: کمی از دغدغههای ما والدین کاسته شود.
برای شناخت نسل زد، لازم نیست کار فوقالعادهای انجام دهیم، چون در حال زندگی با آنها هستیم و برای ما که نوجوان در خانه داریم و هر روز پای صحبت فرزندمان هستیم و اتفاقا خودمان هم خودخواسته همین مدل (رک و زیادهخواه) تربیتشان کردیم، اتفاق عجیبی رخ نداده است.
مقایسه این دو نسل (من و دخترم) را پیش از این یکبار در متنی برای آقای عباس عبدی در واکنش به یادداشت نسل سوختهشان نوشته بودم و ایشان هم در یادداشت واکنشی از نسل سوخته، آن متن را نشر دادند. همان مطلب را اینجا دوباره میآورم تا بیشتر توضیح دهم؛ «به نظرم یک نکته در مورد همسن و سالان من مغفول مانده؛ ناامیدی فزاینده که به انفعال رسیده و دیگر آیندهای را متصور نیستیم.
به نسل ما خودسانسوری یاد داده شده بود و همیشه احتیاط پیشه کردیم. الزام به رعایت تقیدات مذهبی (به جهت حفظ آبروی خانواده؛ پدران به جنگ رفته و مادران مشغول در مناصب دولتی)، تکریم همیشه صرفهجویی (به جهت شرایط جنگ و دوران سازندگی) از ما نسلی ساخته که در مقایسه با خواهران و برادران کوچکتر خود هیچ توقعی از زندگی نداریم. در واقع به ما یا دادند که توقع داشتن بد است. همین موضوع باعث شده که امروز وقتی دهه هشتادیهای معترض را میبینیم آنها را تحسین میکنیم، چون کاری را که ما نمیتوانستیم، آنان انجام دادند، اما چون هم امیدی به بهبود نداریم و هم جرات لازم برای همراهی این نسل در وجود ما نهادینه نشده است، به همین علت با ناامیدی تمام، فقط نظارهگر بودیم.
نسل ما نسل هیس! فریاد نزن، نگو، نخواه بود. نسل ما را در کتب آموزشی مطمئن کرده بودند که به جهنم میرویم و بهشت جای از ما بهتران است و این نسل هر آنچه کسب نکرده یا از او دریغ شده بود را به فرزندش آموزش داده است. حتی از اینکه کمترین نمره فرزندمان در دروس دینی باشد هم نگران نبودیم. کودکانی تربیت کردهایم که با ارزشهای تحمیلی نهادهای رسمی بیگانه هستند. رسانه، مذهب، سیاست! فقط یادشان دادیم که هر چه میخواهی بگو ما فراهم میکنیم. این کودکان پر توقع، هنوز به سن حضور اجتماعی نرسیدهاند، اما مانند آتش زیر خاکستر در چند سال آینده، ظهور و بروز خواهند داشت و به عقیده بنده همین تربیت نسلی، بزرگترین انتقام ما از گذشته خواهد بود، چون هر آنچه نداشتیم را در آینده فرزندان خود تصور میکنیم و نسبت به هر آنچه به زور آموزشمان میدادند هم دچار انزجار هستیم. نفرتی که بیان نمیشود، اما در تربیت کودکان خود آن را تبدیل به آموزش ضدیت با تمامیتخواهی کردهایم. نسل ما و فرزندان ما مانند سکون و خروش موج دریا هستند و نسل پس از این دو نسل احتمالا آرامش نسبی را تجربه خواهند کرد.» متن بالا در واقع تجربه زیسته من و دخترم است. تجربهای که احتمالا خیلی افراد دیگر هم در حال زندگی کردن آن هستند.
در ادامه آنچه این روزها در نسل زدیها پررنگ شده، رکگویی است که اتفاقا ناشی از میدانی است که ما والدین به جهت جبران شرایطی که خودمان داشتیم در واقع آرزوهای نزیستهمان را برای فرزندانمان فراهم کردیم. بقیه موارد مثل استایل و تیپ، در هر مقطعی یک مدل لباس مد بوده است و اتفاق خاصی نیفتاده، فقط نوجوانان فعلی هم میخواهند طبق علایق خود بپوشند یا بهطور مثال از نظر تکنولوژی ما نسل آتاری بودیم و فرزندانمان نسل ps5 هستند و این صرفا به معنای پیشرفت علم است همین! ما هم در دبیرستان و دانشگاه، تکهکلامهای خاص خود را داشتیم و فرزندانمان هم، الان همینطور هستند. فقط جسارتشان خیلی بیشتر شده است که آن را هم ما به عنوان چاشنی تربیتشان به آنها هدیه کردیم. در نهایت این سوال پیش میآید که پس چرا ماجراهای این نسل آنقدر سر زبانها افتاده؟ که به نظرم الان کار عجیبی انجام نشده و تا امروز که دربارهشان صحبت نشده بوده، روند، غلط بوده است! فقط راه و روش و هدف باید خلاق، پویا و شفاف باشد