این دکمه آفِ جلیلی و روحانی کجاست؟ سریعتر بزنید
اقتصاد ایران: در چند روز گذشته، دعوای رسانهای میان چهرهها و روزنامههای جریانهای مختلف بر سر سرنوشت برجام و بحث «مکانیسم ماشه» شدت گرفته است.
برترینها: در چند روز گذشته، دعوای رسانهای میان چهرهها و روزنامههای جریانهای مختلف بر سر سرنوشت برجام و بحث «مکانیسم ماشه» شدت گرفته است. محور این نزاع بیش از همه حول نامهای آشناست: سعید جلیلی و حسن روحانی؛ و رسانهها هر کدام روایت خود را صیقل میدهند. اما واقعیت عمیقتر آن است که این نزاعها در زمانی اتفاق میافتد که جامعه دیگر تاب و رمقی برای شنیدن این مباحث جناحی ندارد.
روزنامه کیهان در حمایت از جلیلی با تیتر تندی نوشته است که «مدعیان اصلاحات از اروپا شکست عشقی خوردهاند و یقه جلیلی را گرفتند». در مقابل، سازندگی به مناظره میان روحانی و جلیلی پرداخته و سعی کرده جریان را به منازعهای دوقطبی سوق دهد. فرهیختگان با تیتر «نه به بنبستسازان» کنایهای به دولت زده و خراسان با عنوان «علیه اتحاد مقدس» پرسیده که چرا نیروهایی که زمانی در برابر چالشهای بزرگ خارجی متحد بودند، اکنون به جان هم افتادهاند.
همه این مناقشات رسانهای اما در دل شهری رخ میدهد که مردمش هر روز با استرس و اضطراب زندگی میکنند. در تهران، حتی صدای ناگهانی یا شایعهای کوچک کافی است تا موجی از ترس و بیم از جنگ در خیابان و کوچهها پخش شود. خیلیها دیگر نه فرصت برنامهریزی بلندمدت دارند و نه انگیزهای برای سرمایهگذاری در زندگیشان؛ بازسازی خانه و تعویض خودرو آرزوهایی دور از دسترس شدهاند. جامعه به تفریحات آنی و دلخوشیهای لحظهای پناه برده و چشماندازی روشن برای آیندهاش متصور نیست.
در این میان، سخن اخیر مهدی چمران قابل تامل است؛ او گفته بود «به هر بسیجی یک ماشه بدهیم» — جملهای که بیشتر به خشونت نمادین و تند شدن فضا اشاره دارد تا پاسخگویی به دغدغههای معیشتی و روانی مردم. اینگونه شعارها نه راهحلی برای زندگی روزمره ارائه میدهند و نه نشانی از درک عمق بحران اجتماعی دارند.
واقعیت تلخ آن است که گفتمانهای هر دو طرف چه اصلاحطلب و چه اصولگرا برای بخش بزرگی از جامعه بیجاذبه شدهاند. آمار مشارکت و کیفیت آرای دادهشده نشان میدهد که بخشی از مردم به شکل سلبی و نه ایجابی تصمیم گرفتهاند؛ و گروه قابلتوجهی نیز اساساً به انتخابات و گفتمانهای سیاسی پشت کردهاند. شکست نسبی برجام و شکست روایتهای سیاسی مرتبط با آن، اعتماد عمومی را خدشهدار کرده است.
هنگامی که نزاعها حول مکانیسم ماشه یا تعیین مقصران گذشته میچرخد، باید پرسید این مناقشات چه پیوندی با دغدغههای روزمره مردم دارند؟ مکانیسم ماشه ممکن است در عرصه حقوقی و بینالمللی معنا داشته باشد، اما برای مردمی که نگران قبض برق، تامین معیشت و امنیت روانی خود هستند، این مباحث صرفاً تولید اضطراب جدید است.
پیام روشن این روزها این است که ادامه همان نزاعهای تکراری، نه تنها جمهور را قانع نمیکند، بلکه فاصله میان سیاست و زندگیِ واقعی مردم را عمیقتر میسازد. اگر سیاستورزان و رسانهها نتوانند زبان مشترکی با دغدغههای معیشتی، امنیت روانی و امید به آینده بیابند، خطر این هست که مخاطب عمومی را برای همیشه از دست بدهند و آنگاه حتی روایتهای قدرتمند تاریخی هم نخواهند توانست خلأ ایجادشده را پر کنند.