کشتار ۱۷ شهریور؛ لکه ننگ حکومت پهلوی و تناقض مدعیان آزادیخواهی
اقتصاد ایران: اقدام خشونتبار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که هرگونه امید به سازش میان انقلابیون و سلطنتطلبان را از میان برد، عملاً آغازی بر پایان رژیم پهلوی محسوب میشود.
به گزارش خبرگزاری مهر، واقعه خونین ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که به «جمعه سیاه» شهرت یافت، یکی از بزرگترین سرکوبهای اعتراضات مردمی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میرود. در این روز نیروهای نظامی رژیم شاهنشاهی به فرمان حکومت نظامی، تظاهرکنندگان مخالف حکومت پهلوی را در میدان ژاله تهران به گلوله بستند و کشتاری را رقم زدند که نقطه عطفی تعیینکننده در روند انقلاب اسلامی شد. این اقدام خشونتبار که هرگونه امید به سازش میان انقلابیون و سلطنتطلبان را از میان برد، عملاً آغازی بر پایان رژیم پهلوی محسوب میشود.
اکنون پس از دههها، این واقعه خونین که لکه ننگی بر کارنامه حکومت پهلوی بهشمار میآید، بهطرزی معنادار در ادبیات سیاسی طرفداران بازگشت سلطنت پهلوی کمتر مورد اشاره قرار میگیرد. این در حالی است که همین جریانهای سلطنتطلب بهطور مداوم جمهوری اسلامی را به ایجاد خفقان و سرکوب مخالفان متهم میکنند، بیآنکه مسئولیت گذشته سرکوبگرانه رژیم مطلوب خود را بپذیرند.
صبح خونین ۱۷ شهریور در میدان ژاله
بامداد جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، هزاران نفر از مردم معترض در حوالی میدان ژاله (شهدا) گرد هم آمدند. تظاهرکنندگان خواستار آزادی زندانیان سیاسی و برقراری عدالت بودند. حوالی ساعت ۹ صبح، نیروهای ارتش به دستور دولت وقت صفوف مردم غیرمسلح را به رگبار مسلسل بستند. تنها ظرف چند دقیقه، میدان ژاله و خیابانهای اطراف به خاک و خون کشیده شد و صدها نفر کشته یا مجروح شدند.
هرچند مقامات حکومت پهلوی آمار رسمی جانباختگان را بسیار محدود اعلام کردند، اما منابع موجود و شاهدان عینی از صدها کشته در آن روز سخن گفتند. ابعاد فاجعه به حدی بود که ۱۷ شهریور در حافظه تاریخی ملت ایران به «جمعه سیاه» شهرت یافت و در تقویم سیاسی کشور بهعنوان یکی از روزهای سرنوشتساز ثبت شد.
این کشتار بیرحمانه صحنهای تکاندهنده از رویارویی حکومت با ملت بود. گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که ارتش شاه برای متفرق کردن انبوه جمعیت، از تانک و بالگرد نیز استفاده کرد و خیابانها از پیکر کشتهشدگان پوشیده شد. یکی از خبرنگاران اروپایی حاضر در تهران، صحنه تیراندازی نظامیان به مردم بیدفاع را به «جوخه اعدام» تشبیه کرد.
با اینهمه، در نهایت حکومت نظامی توانست موقتاً تظاهرات را سرکوب کند و تا ماهها بعد نیز تهران و چند شهر دیگر در وضعیت حکومت نظامی باقی ماندند. با فرارسیدن شب ۱۷ شهریور، پایتخت ایران در شوک و بهت فرو رفته بود؛ اما این پایان ماجرا نبود، بلکه آغاز فصلی تازه و انقلابیتر در حرکت مردم بود.
پیامدهای «جمعه سیاه»: پایان سازش و تسریع سقوط شاه
واقعه ۱۷ شهریور ۵۷ آثار سیاسی و اجتماعی عمیقی برجای گذاشت. به اذعان بسیاری از پژوهشگران تاریخ انقلاب، این روز را باید سرآغاز مرحله نهایی سقوط رژیم شاهنشاهی دانست. کشتار میدان ژاله با صدها شهید و زخمی، شکاف میان حکومت و ملت را به شکافی غیرقابل ترمیم بدل کرد و هرگونه امید به اصلاحات یا مصالحه را برای همیشه از بین برد. به بیان ساده، با این تیراندازیهای بیمحابا، راه مخالفان از حکومت پهلوی برای همیشه جدا شد. بسیاری از اقشار میانهرو و بدنه اجتماعی که تا پیش از آن هنوز به امکان اصلاح حکومت دل بسته بودند، پس از جمعه سیاه بهکلی از بقای رژیم ناامید شدند و به صفوف انقلابیون پیوستند. موقعیت نیروهای مصلحتجوی میانه که به دنبال راهحلی مسالمتآمیز بین شاه و مردم بودند، عملاً فروپاشید و جامعه به دو قطب مخالف سلطنت و حامی انقلاب تقسیم شد. احساسات عمومی علیه شخص شاه بهشدت تحریک شد و خاطره خونریزی ۱۷ شهریور به عاملی برای رادیکالتر شدن خواستهها تبدیل گشت.
از منظر مشروعیت سیاسی، «جمعه سیاه» تیر خلاصی بود بر پیکر حکومت پهلوی. این رخداد، تصور هرگونه پادشاه خیرخواه یا دولت آشتیجوی تحت رهبری شاه را در اذهان عمومی فرو ریخت. رژیمی که تا دیروز میکوشید خود را حافظ نظم و توسعه معرفی کند، با گشودن آتش بر مردم بیسلاح نشان داد برای حفظ قدرت آماده ریختن خون شهروندان خویش است. در نتیجه، مشروعیت اندک باقیمانده حکومت در نظر بسیاری از ایرانیان بهطور کامل زایل شد. از سوی دیگر، این واقعه همبستگی نیروهای مخالف را تقویت کرد؛ شکاف میان جریانهای مذهبی و سکولار مخالف رژیم کمرنگ شد و همه در مخالفت با استبداد سلطنت همصداتر شدند.
استمرار اعتصابات و اعتراضات سراسری در هفتههای بعد، ابتکار عمل را از دست رژیم خارج کرد. اعتصاب عمومی پس از ۱۷ شهریور به مدت یک هفته بازارها و کسبوکارها را تعطیل کرد و نافرمانی مدنی گستردهای شکل گرفت. هرچند رژیم پهلوی کوشید در ماههای بعد با وعده اصلاحات و حتی تغییر نخستوزیران، اوضاع را آرام کند، اما حافظه جمعی مردم دیگر به گذشته بازنگشت. واقعه ۱۷ شهریور عملاً مسیر انقلاب را بیبازگشت کرد و حرکت ملت را شتابی تازه بخشید. کمتر از پنج ماه بعد، سلسله پهلوی فروپاشید و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
کارنامه سرکوب پهلوی و ادعای آزادیخواهی سلطنتطلبان
تاریخ سلطنت پهلوی سرشار از موارد سرکوب مخالفان و نقض آزادیهای سیاسی است. حکومت شاه طی دههها، منتقدان و معترضان را با مشت آهنین پاسخ داد و وقایع ۱۷ شهریور ۵۷ اوج این رویکرد خشن بود. با این حال، سلطنتطلبان طرفدار رژیم سابق در سالهای اخیر تلاش کردهاند تصویری آزادمنشانه از نظام پهلوی ارائه دهند و جمهوری اسلامی را بهخاطر رفتار با مخالفان سرزنش کنند. این رویکرد، واقعیتهای تاریخی را نادیده میگیرد و پایههای نظری گفتمان آنان را متزلزل و متناقض میسازد. برای روشن شدن موضوع، نگاهی به برخی حقایق کارنامه پهلوی ضروری است:
ایجاد فضای امنیتی: رژیم شاه سازمان اطلاعاتی بدنام ساواک را بنیان گذاشت که به بازداشت گسترده دگراندیشان و مخالفان سیاسی دست زد. بنا بر اسناد تاریخی، از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا واپسین ماههای سلطنت در ۱۳۵۷، هزاران نفر به اتهامات سیاسی توسط ساواک دستگیر، شکنجه و روانه زندان شدند. در سالهای اوج اختناق (اوایل دهه ۱۳۵۰) زندانهای رژیم مملو از زندانیان عقیدتی و سیاسی بود و موارد متعدد شکنجه و آزار آنها گزارش شده است.
اعدام و حذف فیزیکی مخالفان: برخلاف ادعای امروز سلطنتطلبان مبنی بر مداراگری رژیم سابق، حکومت پهلوی در دهه ۱۳۵۰ به اعدام و ترور مخالفان نیز مبادرت کرد. طبق برخی گزارشهای تاریخی، بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ بسیاری از زندانیان سیاسی توسط رژیم شاه تیرباران یا اعدام شدند. ساواک در افکار عمومی بهعنوان عامل شکنجه و اعدام انقلابیون شناخته میشد و نام آن مترادف با خفقان و ترور بود.
سرکوب خونین اعتراضات مردمی: کشتار مخالفان در ۱۷ شهریور ۵۷ نخستین نمونه جنایت حکومت پهلوی نبود. پیش از آن نیز هرگاه اعتراضات مردمی بالا میگرفت، رژیم سابق از خشونت عریان بهره میگرفت. بهعنوان نمونه، در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نیز ارتش تظاهرکنندگان را به گلوله بست و مردم را به خاک و خون کشید. فرمانده نظامی وقت تهران، ارتشبد غلامعلی اویسی – همان فردی که بعدها در ۱۷ شهریور ۵۷ هم فرماندهی حکومت نظامی را بر عهده داشت – پس از سرکوب خشونتبار قیام ۱۵ خرداد به دلیل قساوتی که نشان داد لقب «قصاب ایران» گرفت. این سابقه نشان میدهد که دستگاه سلطنت در برخورد با صدای مخالف از توسل به زور و خشونت ابایی نداشت.
جمعه سیاه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷: اوج کارنامه سرکوب پهلوی را باید در قتلعام ۱۷ شهریور جستجو کرد. در این روز، همانگونه که اشاره شد، ارتش شاه صدای اعتراض آرام مردم را با گلوله پاسخ داد و خیابانهای پایتخت را به صحنه جنگ تبدیل کرد. این کشتار جمعی به تعبیری دقیقاً «تیر خلاص» بر پیکر رژیم پهلوی بود؛ تجلی واقعی ماهیت رژیمی که حتی تا واپسین ماههای عمر خود تلاش میکرد چهرهای اصلاحطلب و آزادیخواه از خود نشان دهد. کشتار بیرحمانه مردم در آن روز تجلی واقعی رژیمی بود که سعی میکرد با فریبکاری از خود چهرهای صلحدوست و آزادیخواه نشان دهد. بهعبارت دیگر، خونهای ریختهشده در میدان ژاله نقاب از چهره واقعی سلطنت پهلوی برگرفت و نشان داد ادعاهای آزادیخواهانه آن رژیم چیزی جز شعار توخالی نبود.
با وجود چنین سابقه آشکاری، امروز سلطنتطلبان مدعیاند که اگر رژیم گذشته بازگردد یا فرزند محمدرضا پهلوی به قدرت برسد، آزادی بیان تضمین خواهد شد و صدای مخالفان بدون سرکوب شنیده خواهد شد. این ادعاها در تناقض مستقیم با واقعیتهای تاریخی قرار دارد. چگونه میتوان رژیمی را که در کارنامه خود وقایعی چون جمعه سیاه ۵۷ و سالها اختناق سیاسی دارد، الگویی برای آزادیخواهی تصور کرد؟ حکومتی که در دوره اقتدار خود منتقدان را خائن مینامید و حتی وجود شکنجه و زندانی سیاسی را انکار میکرد، چه مبنای اخلاقی برای متهم کردن دیگران به سرکوب دارد؟
نکته مهمتر آنکه بسیاری از چهرههای شاخص جریان سلطنتطلب، حتی تا به امروز حاضر به پذیرش مسئولیت یا محکومیت صریح کشتار ۱۷ شهریور و سایر سرکوبهای رژیم پهلوی نیستند. سلطنتطلبان برانداز در سالهای اخیر عمداً از پرداختن به واقعیت جمعه سیاه طفره میروند و حتی استدلال میکنند که اگر شاه مخالفان را شدیدتر سرکوب میکرد انقلاب به پیروزی نمیرسید. این نادیدهانگاشتن عامدانه یک واقعیت تاریخی، نشان میدهد جریان هوادار پهلوی برای تطهیر چهره رژیم گذشته تا چه حد به تحریف تاریخ متوسل میشود. آنان در حالی از آزادی دم میزنند که نه تنها جنایات گذشته حکومت محبوب خود را انکار یا توجیه میکنند، بلکه در مواردی هنوز سرکوب خونین را راهحل حفظ قدرت میدانند.
در یک تحلیل منصفانه، واقعیت ۱۷ شهریور آزمونی برای سنجش صداقت مدعیان آزادیخواهی در میان سلطنتطلبان است. نمیتوان از دمکراسی و حقوق بشر سخن گفت اما بزرگترین موارد نقض همان ارزشها را در گذشته خود نادیده گرفت. تا زمانی که سلطنتطلبان نتوانند به طور شفاف از گذشته استبدادی و خونبار سلطنت پهلوی اعلان برائت کرده و آن را محکوم کنند، ادعای آنان درباره آزادی بیان و مردمسالاری باورپذیر نخواهد بود. به تعبیری، مبانی فکری و شعارهای این جریان سیاسی در برابر حقایق تاریخی پوچ و متناقض جلوه میکند. کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ همچون آینهای در برابر چشمان جامعه و تاریخ ایستاده است؛ آینهای که به همه یادآور میشود آزادیخواهی حقیقی در گرو صداقت تاریخی و عبرتآموزی از گذشته است، نه در پاک کردن صورتمسئله وقایع تلخی که لکه ننگی بر دامن هر حکومت مدعی مردمدوستی خواهد بود.