بازیگر سالاری به جای فیلمنامهمحوری در سریال ها!
اقتصاد ایران: در پشتصحنه سریالهای نمایشخانگی، آنچه دیده میشود؛ بازیگران نه با توانایی، بلکه با روابط انتخاب میشوند، نویسندگان به گوشهای رانده شدهاند و محتوای تولیدشده، دیگر آینهای از جامعه نیست، بلکه ویترینی از مصرفگرایی، تکرار و هیجانهای بیهدف است.
دخالت مدیران پلتفرمها در کستینگ، حذف تدریجی نقش فیلمنامهنویس، تکرار بیپایان برخی چهرهها، کنار گذاشتن بازیگران تلویزیونی و کاهش سهم عوامل پشتصحنه، تنها بخشی از معضلاتی است که امروز گریبانگیر این عرصه شدهاند. این یادداشت، نگاهی است به پشت پرده این تحولات و آسیبشناسی روندی که میتواند آینده نمایش خانگی را به بحران هویتی دچار کند.
در سالهای اخیر، شبکه نمایش خانگی در ایران از یک بستر فرهنگی و هنری به یک میدان تمامعیار اقتصادی تبدیل شده است؛ جایی که بیزینس و سود، بر هنر و فرهنگ سایه انداختهاند. همانطور که اشاره شد؛ یکی از جلوههای بارز این تغییر، دخالت روزافزون مدیران پلتفرمها در فرآیند انتخاب بازیگران و کستینگ پروژههاست؛ دخالتی که نه بر پایه اصول هنری، بلکه بر مبنای سلیقه شخصی، روابط اقتصادی و حتی منافع مالی انجام میشود.
بارها کارشناسان، نویسندگان و حتی بازیگران پیشکسوت از این موضوع انتقاد کردهاند. بهطور مشخص، بسیاری از نویسندگان در گفتوگو با رسانهها عنوان کردهاند که نقش آنان در سریالهای شبکه نمایش خانگی به شدت کمرنگ شده است. در طراحی اولیه قسمتهای ابتدایی سریالها شاید اندکی توجه به فیلمنامه و روایت دیده شود، اما این توجه به مرور رنگ میبازد. جذابیتهای ظاهری و لحظات هیجانانگیز جای ساختار منسجم داستانی را میگیرند و نویسنده به تدریج از مرکز ثقل پروژه حذف میشود.
همانطور که محمدحسین لطیفی، کارگردان شناختهشده نیز پیشتر اشاره کرده بود، امروز 70 درصد هزینه پروژهها به بازیگران اختصاص دارد و تنها 30 درصد آن میان دیگر عوامل از جمله نویسندگان، تدوینگران، طراحان صحنه، تصویربرداران و... تقسیم میشود. این نابرابری فاحش در تخصیص بودجه، بیانگر آن است که اولویت تولید، نه محتوا و نه هنر، بلکه چهره و شهرت و عددهای میلیوندلاری دستمزد است.
نتیجه این روند، محتوای سطحی، تکراری و خالی از ارزش فرهنگی است. در بسیاری از سریالهای شبکه نمایش خانگی شاهد نمایش مکرر صحنههایی چون قمار، میز بیلیارد، شرطبندی، نمایش اشرافیگری و رفتارهایی خارج از عرف خانواده ایرانی هستیم. این تکرار نهتنها ناشی از بیتوجهی به فیلمنامه و اصول دراماتیک است، بلکه ریشه در غلبه نگاه تجاری و مصرفگرایانه دارد. به بیان دیگر، وقتی هنر به ابزار فروش تبدیل میشود، محتوا هم قربانی فروش خواهد شد.
مشکل فقط به نویسندگی محدود نمیشود. نوع انتخاب بازیگران نیز از اصول هنری فاصله گرفته و تحت تأثیر باندبازیها، روابط پشتپرده و نگاه تجاری مدیران پلتفرمها قرار گرفته است. تکرار چهرههای خاص در پروژههای مختلف، حذف بسیاری از بازیگران توانمند تلویزیونی و تسلط برخی از چهرههای خاص بر نقشهای اصلی، همگی نشانگر این روند نگرانکننده هستند.
شبکه نمایش خانگی امروز از محتواهای تکراری، صحنههای بیدلیل از قمار، شرطبندی، میز بیلیارد و دیالوگهای سطحی پر شده است؛ فضایی که هیچ توجهی به نهاد خانواده، اخلاق و فرهنگ ایرانی ندارد و دلیل اصلی آن، کنار رفتن تدریجی اصالت هنر و میدانداری مطلق اقتصاد و سودآوری است.
نکته نگرانکنندهتر آنجاست که بسیاری از بازیگران با استعداد و پیشکسوت، به دلیل نداشتن ارتباط با این باندهای خاص، به حاشیه رانده شدهاند. این روند یادآور همان سنت نادرست گذشتهی سینماست؛ زمانی که گفته میشد «تلویزیونیها در سینما جایی ندارند» و امروز نیز برخی از مدیران پلتفرمها، تلویزیونیها را به شبکه نمایش خانگی راه نمیدهند. به گفته برخی بازیگران، تنها کسانی امکان حضور در این سریالها را دارند که مورد حمایت و «اعتماد» مدیران پلتفرم باشند، نه کسانی که واقعاً استعداد، تجربه یا توانایی دارند.
در این میان، فیلمنامهنویس و نویسندگی بیش از هر بخش دیگری دچار مظلومیت شدهاند. بسیاری از نویسندگان در گفتوگو با رسانهها تأکید کردهاند که نقش آنان در ساختار تولید بسیار کمرنگ است. در بهترین حالت، در دو یا سه قسمت اول سریال به طرح داستان و کشش دراماتیک توجه میشود و پس از آن دیگر ضرورتی برای ادامه روند منطقی و اصولی داستان احساس نمیشود. فیلمنامهها به جای ساختار، منطق و پیام، صرفاً به شوک، اتفاقات هیجانانگیز و جنجالسازی متکی میشوند؛ چون این موارد «بازدید» بیشتری در پلتفرمها ایجاد میکنند و «سود» بالاتری میسازند.
با این شرایط، بهنظر میرسد که تنها راه نجات شبکه نمایش خانگی از مسیر فعلی، بازتعریف نقش نهادهای نظارتی و حمایت جدی از نویسندگان، کارگردانان و بازیگران واقعی است؛ کسانی که دغدغه فرهنگ، خانواده، هویت و اخلاق دارند. بدون توجه به این بخشهای مهم، نمایش خانگی همچنان در مسیری خواهد رفت که نهتنها به فرهنگ کشور کمکی نمیکند، بلکه به مرور اعتماد مخاطب را نیز از دست خواهد داد.
بنابراین، اگر نظارتی جدی و هوشمندانه بر فرآیند تولید محتوا و انتخاب بازیگران در این شبکه اعمال نشود، باید پذیرفت که با ادامه این روند، شبکه نمایش خانگی به جای یک فرصت فرهنگی، به تهدیدی برای فرهنگ عمومی جامعه تبدیل خواهد شد.