بهنام یزدانی: دلتنگ خبرنگاری در ایران و خراسان شمالی هستم
اقتصاد ایران: بجنورد- «بهنام یزدانی» چهره آشنای رسانه ای خراسان شمالی که هم اکنون در افغانستان به حرفه خبرنگاری مشغول است از خاطراتش می گوید.
خبرگزاری مهر، گروه استانها- محدثه جوان دلویی: اگر خبرنگاری شغلی سخت و زیانآور است اما سختتر و دردآورتر از آن خبرنگاری بحرانها و جنگهاست که مصداق عینی آن در هیچکدام از کتابهای خبرنگاری و روزنامه نگاری در بحران نیامده است.
«بهنام یزدانی» نمونه خبرنگار صادق و دلسوز و کارآمد جنگی است. او متولد سال ۱۳۵۸ راز و جرگلان و خبرنگار باسابقه صداوسیمای خراسان شمالی و ۷ سالی است که خبرنگار دفتر صداوسیمای جمهوری اسلامی در کشور افغانستان است. اصحاب رسانه خراسان شمالی که او را آرام و محجوب با چهره همیشه خندان میشناختند. بازهم با همان مناعت طبعی که از او سراغ دارم پیامم را در آن سوی مرزها می بیند و پاسخ میدهد و قرارمان ساعت پایانی شب برای مصاحبه میشود.
*چرا سراغ خبرنگاری رفتید؟
یزدانی پاسخ میدهد: سال ۱۳۸۴ صدا و سیمای خراسان شمالی هنوز کامل شکل نگرفته بود یک دوره آموزش خبرنگاری برگزار کردند من هم شرکت کردم و در پایان توانستم در آزمونها نمره خوبی بگیرم و دعوت به همکاری شدم و از اواخر سال ۱۳۸۴ در حوزه خبر مشغول به کار شدم.
وی میگوید: از اواخر سال ۱۳۸۴ تا اواسط مرداد ۱۳۹۷ در خراسان شمالی مشغول حرفه خبرنگاری بودم و بعد هم به معاونت برون مرزی، اداره کل امور بین الملل سازمان صدا و سیما منتقل شدم.
*چرا افغانستان را انتخاب کردید؟
وی درباره کار در افغانستان اظهار کرد: یک روز برای تهیه گزارشی باید به بابا امان بجنورد میرفتم یادم است پشت میزم نشسته بودم و از پنجره شهر را تماشا میکردم، همان موقع معاون وقت خبر مرکز صدا و سیمای خراسان شمالی به سراغم آمد و گفت خبر خوش برات دارم و ادامه داد رئیس خبرگزاری صداوسیما شما را برای مأموریت خارج از کشور انتخاب کرده است. خوشحال شدم اما به روی خودم نیاوردم و اصلاً نپرسیدم کدام کشور؟ من برای ضبط گزارش داخل شهر رفتم و معاون خبر هم قرار شد این خبر خوش را به مدیر کل وقت اعلام کند.
او ادامه میدهد: در راه رفت و برگشت از مرکز صداوسیمای خراسان شمالی تا بابا امان، به هر کشوری فکر کرده بودم بجز افغانستان. وقتی برگشتم فهمیدم آن کشور افغانستان است و مدیر کل هم با قاطعیت گفته بود، نه و خودمان لازمش داریم.
یزدانی میگوید: تا اینکه مدیرکل مرکز تغییر کرد و با مدیرکل جدید در روز و ساعت نخست ورودش به دفتر کارش از معاونت سیاسی تماس گرفتند و موافقتش را برای اعزام من به افغانستان داد.
وی اضافه میکند: از روز اول تا زمان اعزام به افغانستان ۹ ماه طول کشید، فرایند خیلی طولانی بود من هم در این مدت تمام فکرم فقط افغانستان بود.
*شرایط کار خبری در افغانستان و تفاوت آن با ایران چطور است؟
یزدانی با بیان اینکه خبرنگاری در ایران و افغانستان خیلی فرق دارد، اضافه میکند: اینجا واقعاً هر جایی که خبر هست خطر هم هست هر چند نسبت به سه سال اولی که بودم شرایط در ظاهر بهتر شده است.
وی ادامه میدهد: یکی از مهمترین موضوعاتی که خبرنگار باید اینجا همیشه حواسش باشد امنیت است، احساس میکنم اینجا چیزهایی یاد گرفتم که در هیچ کتابی با موضوع خبرنگاری در بحران یا در شرایط انفجار و انتحاری در شهرها نخوانده بودم.
* دلتان برای کار در ایران تنگ نشده است؟
وی با اشاره به اینکه بدون شک دلم برای همه همکارانم در مرکز صداوسیما و همه خبرنگاران خراسان شمالی تنگ میشود، میافزاید: جا دارد از همین جا روز خبرنگار را به آنها تبریک بگوییم.
وی با یاد خبرنگار شهید محمود صارمی و دیپلماتهای کشورمان در مزار شریف افغانستان از اتفاق مشابهای که برایش رخ داد میگوید و ادامه میدهد: سال ۱۴۰۰ در حالی که طالبان به دروازههای مزارشریف رسیده بود از محل شهادت شهید صارمی گزارش تهیه کردم و دلم به مظلومیتش خیلی سوخت. تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ انگار در آن روزهایی که در مزارشریف بودم تکرار میشد. مزارشریف تقریباً محاصره شده بود با دیپلماتهایی که بودند در کنسول گری را بستیم و شب به کابل آمدیم و سه روز بعد مزارشریف سقوط کرد.
یزدانی درباره ادامه فعالیت خبری میگوید: تا الان دوران کاریم با خبرنگاری گذشته و با وجود همه فراز و نشیبها راضی هستم و به نوعی معتاد خبر شدم و احساس میکنم خبر را از من بگیرند چیزی ندارم. نمی دانم تا کی میتوانم ادامه بدهم و هنوز به جمع بندی نرسیده ام ولی پس از افغانستان دوست دارم در حوزه مرتبط با خبر مشغول شوم.
خبرنگار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان میگوید: واقعاً لحظه لحظه زندگیام در افغانستان خاطره بود. دو دوره متفاوت را در این کشور سپری کردم یکی جنگ نیروهای خارجی با فرماندهی آمریکا و دولت دست نشانده با طالبان و مرحله دیگر پس از خروج آمریکاییها بود.
وی ادامه میدهد: فیلمهای زیادی از افغانستان دیده بودم ولی وقتی در آن سالهای اوج جنگ وارد کابل شدم مثل فیلمهای هالیوودی بود. خاطرم هست روزی که وارد افغانستان شدم عید قربان بود. همان ساعت اولی که وارد شدم طالبان از داخل شهر، ارگ ریاست جمهوری را با خمپاره میزدند و مردم در حال ادای نماز عید بودند و دفتر ما هم فاصله چندانی یا ارگ نداشت.
* کدام صحنه خبری در افغانستان باعث آزار شما شد؟
او جنگ و درگیری و صحنههایی که دیده است را از تلخترین خاطرههایش میداند و میگوید: افغانستان زیباییهای دارد که خدا را شکر برخی از آنها را دیدم از کوههای سر به فلک کشیده و درههای عمیق و پر آب بدخشان تا مجسمههای بودا در بامیان، مقبره سنایی در غزنی، آرامگاه ناصر خسرو در یمگان، دره زیبای پنجشیر، شهرهای باستانی بلخ و هرات و مردم میهمان نوازش واقعاً زیبا هستند.
یزدانی ادامه میدهد: بدون شک در افغانستان خبرنگار باشید و آن هم برای چند سال، صحنههایی آزرده کننده برایتان زیاد پیش میآید.
او اضافه میکند: اکنون طالبان اجازه نزدیک شدن یا حتی گرفتن به خبرنگار را نمیدهند. در دولت سابق تا حدود زیادی میتوانستیم گزارش تهیه کنیم. صحنههایی که پس از پایان درگیریها میدیدم خیلی ناراحت کننده بود من تک تک آنها را به یاد دارم وقتی با خودم فکر میکنم آخرش به این نتیجه میرسم که هر کدام از دیگری فجیعتر بوده است حملات به مدارس به ویژه مدارس دختران، دانشگاهها و غیرنظامیان خیلی ناراحت کننده بود مخصوصاً حملهای به زایشگاهی در غرب کابل شد و حتی به طفل یک روزه و مادران باردار هم رحم نکرده بودند.
او تاکید میکند: واقعاً از شهادت دانش آموزان خیلی آزرده شدم منزل تعداد زیادی از دانش آموزان رفتیم. گزارشهای زیادی تهیه کردم آن زمان در افغانستان این جمله بین مردم رواج داشت که میگفتند: صبح که از خانه بیرون میرویم، نمیدانیم شب سالم به خانه بازمی گردیم یا نه.
وی بااشاره به یکی از تلخترین خاطراتش اضافه میکند: یک روز به قریه ای در شهرستان سنگین در استان هلمند در جنوب افغانستان رفته بودم از یک خانواده شانزده نفره فقط یک دختر مانده بود. یک روز صبح آمریکاییها خانه این خانواده را بمباران کردند و فقط یک دختر بچه چند ساله در گوشه اتاق با جراحاتی عمیق در بدنش زنده مانده بود. وقتی برای تهیه گزارش رفتم چند سال از جنایت آمریکا میگذشت و پدر بزرگ و عموهای این خانواده این دختر بچه را دکتر برده بودند و از مرگ نجات داده بودند ولی پس از سالها همچنان این دختر بچه رشد نکرده بود و در همان سنی که در زمان حمله داشت مانده بود و نمیتوانست حرف بزند و پزشکان گفته بودند به خاطر آثار شیمیایی موجود در بمبها بوده است. در تهیه این مستند این دختر بچه را به قبرستان روستا بردیم گوشهای از قبرستان که مزار پدر، مادر، برادر و خواهرهایش بود و دیدن این صحنه به خودم سخت گذشت.
یزدانی تصریح میکند: جنگ برای بیست سال به افغانستان تحمیل شد و افغانها خیلی رنج کشیدند، کشته دادند آواره شدند و مصیبتهای جنگ همچنان با آنها است و چیزی که آمریکاییها گذاشتند و البته بدون مسئولیت از این کشور خارج شدند یا فرار کردند چیزی جز سرزمین سوخته نبود اگر سرزمین سوخته نبود شما شاهد آوارگی یا مهاجرت میلیونها افغان به سرزمینهای دیگر از جمله کشورمان ایران نبودید متأسفانه امروز جامعه جهانی به ویژه آنهایی که افغانستان را به اینجا رساندهاند در قبال این کشور سکوت اختیار کردهاند و یا افغانستان دیگر اولویت آنها نیست.