ماجرای تولد یک موکب؛ وقتی زندگی بوی خادمی حسین (ع) میدهد
اقتصاد ایران: کربلا - حوالی عمود ۱۳۸۴، در فاصله دو ونیم کیلومتری از حرم نورانی سیدالشهدا، موکبی برافراشته شده که نهتنها دیوار و سقف، بلکه ریشه در قلبها دارد، موکب بابالحوائج شهرستان نور.
خبرگزاری مهر، گروه استانها: آفتاب عراق بیملاحظه میتابد؛ بر خاکی که از قرنها پیش با خون عشق آبیاری شده. در خیابانهای داغ و غبارآلود کربلا، در هیاهوی زائرانی که گامهایشان بوی نیت میدهد، موکبها چون سایههایی از لطف گستردهاند.
زبان از توصیف کوتاه میماند وقتی از کربلا سخن میگویی، اما در همان سکوت، صدایی میپیچد: صدای مردمی که نیامدهاند فقط زائر باشند؛ آمدهاند تا در اوج خستگی، خادم شوند. آمدهاند تا نفسنفسهای خود را نذر زائران حسین کنند.
در دل این شور عظیم، جایی در حوالی عمود ۱۳۸۴، در فاصله دو و نیم کیلومتری از حرم نورانی سیدالشهدا، موکبی برافراشته شده که نهتنها دیوار و سقف، بلکه ریشه در قلبها دارد: موکب بابالحوائج شهرستان نور.
و در میانه این کاروان خلوص، رستم عبدی ایستاده است. استاد دانشگاه، متخصص میکروبیولوژی، اما این روزها نه در آزمایشگاه، بلکه در گرمترین نقطهی زمین، با دستهایی پر از خدمت و دلی شعلهور از عشق، رو به کربلا ایستاده است.
۱۰ سال است که زندگیام بوی خادمی میدهد
در آغاز گفتوگو، عبدی با همان آرامش خاص مردمان مازندران، سخنش را چنین آغاز میکند: از سال ۱۳۹۴، توفیق خدمت در مسیر اربعین را دارم. امروز، موکب ما ظرفیت اسکان و تغذیه روزانه دو هزار و ۵۰۰ نفر را دارد. همهچیز از آشپزخانه صنعتی تا نانوایی، از حمام و سرویسهای بهداشتی گرفته تا سیستم سرمایشی، بهصورت کامل و حرفهای تجهیز شده. اینجا، قلب ما با ذکر حسین میتپد.
از جلسات اداری تا برپایی یک نهضت مردمی
ماجرای تولد موکب از زبان او شنیدنی است: سال ۱۳۹۳ بهصورت اتفاقی در یکی از جلسات ستاد عتبات حضور پیدا کردم. متوجه شدم شهرستان نور نمایندهای در این مسیر ندارد. همانجا پیشنهاد دادم مسئولیت را برعهده بگیرم. با عنایت امام حسین (ع)، از سال بعد بهعنوان مدیر اجرایی موکب بابالحوائج مشغول خدمت شدم. از آن روز، این مسیر برای من تنها یک مسئولیت نبود، بلکه شد رسالتی در امتداد خون حسین.
جوانها، ریشههای سبز موکب هستند
چشمهایش برق میزند وقتی صحبت از جوانان موکب به میان میآید. با شوری توصیفناپذیر میگوید: موکب ما با نفسهای جوانان زنده است. بیش از نیمی از خادمانمان زیر سی و پنج سال هستند. اغلب دانشجو، طلبه، دبیرستانی یا عضو هیئتهای محلاند. نسل جوانی که در آتش آفتاب میدرخشند و در دل خاک داغ، خوشههای اخلاص میرویانند.
او با افتخار ادامه میدهد: آنچه اینجا میبینید، فقط مدیریت نیست؛ همدلیست. برنامهریزی از ماهها قبل، تقسیم وظایف، نذرهای مردمی، آموزشهای فرهنگی و حتی تأمین لجستیک را خود جوانان انجام میدهند. این موکب، مدرسه ایمان است. از دل هیئتها بیرون آمده و حالا به دانشگاهی برای تربیت نسل عاشق تبدیل شده. مدیریتش با خودشان است، پختوپز، پذیرش، نظافت، خدمات پزشکی، همه با دستان آنها میچرخد.
در دل آفتاب، با دستان پر از عشق
ما از سختی هوا میپرسیم و او لبخند میزند؛ لبخندی که از سر رضایت است، نه گلایه، با لبخند میگوید: در گرمای بالای چهل درجه، خادمان ما بیوقفه کار میکنند. آفتاب داغ است اما دلها خنک است. اینجا، هر دست خیس عرق، سندیست از عشق. دختران جوان در قسمت پذیرایی و خدمات بانوان، پسرها در تهیه و توزیع غذا، پشتیبانی فنی، امنیت، و حتی بخش فرهنگی. این موکب، شبیه کربلاست؛ همه با همهاند، بی هیچ چشمداشت، بیهیچ طبقهبندی.
یک مدرسه، یک اشک، یک معجزه
از خاطرات فراموشنشدنی میپرسیم و چشمهایش رنگ دیگری میگیردو میگوید: سال ۱۳۹۵، مدرسهای را برای استقرار موکب انتخاب کرده بودیم. اما قبیلهای محلی مخالفت کرد و ما را از آنجا بیرون کردند. ناراحت بودیم. به حرم رفتم، در دل با اباعبدالله حرف زدم؛ گفتم آقا اگر قسمت نیست، بازمیگردیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودم که تلفنم زنگ خورد. گفتند بیا، مدرسهای دیگر در اختیارتان گذاشتهایم. حالا ده سال است همان مدرسه، مأمن زائران شده. این ماجرا، یکی از پررنگترین مهرهای تأیید آسمان بر کار ما بود.
ریشهها از حسینیه تا کربلا
عبدی درباره ساختار موکب و ارتباط آن با هیئتها چنین توضیح میدهد: من خودم مؤسس دو هیئت در شهر و روستا هستم، هر دو به نام بابالحوائج. موکب ما از دل این هیئتها زاده شد. جوانان همانجا تربیت شدند، در مراسم محرم و صفر رشد کردند، و حالا ستونهای اصلی این دستگاه هستند. با پایان هر اربعین، گزارش مالی و عملکردی ارائه میدهیم، برای سال بعد برنامهریزی میکنیم، و این پیوستگیست که به کار ما اعتبار و استمرار میبخشد.
ما با اهلبیت نفس میکشیم
سخن پایانی او، پاسخیست از عمق باور. او میگوید: ما با نام اهلبیت بزرگ شدهایم. مادرانمان ما را با «یا حسین» از خواب بیدار میکردند. این مسیر برای ما انتخاب نبود؛ ذات بود. زندگیمان هر چه دارد، از برکت این عشق است. اگر گرهای در کار باشد، با «یا ابوالفضل» باز میشود. باور دارم این خانواده، هیچگاه ما را رها نکرده و نخواهد کرد.
موکب بابالحوائج، فقط مکانی برای استراحت نیست؛ مدرسهایست برای عاشقی. و دکتر عبدی، با تمام علم و تجربه، خادمبودن را بر کرسی تدریس ترجیح داده.
در پایان این روایت، صدایی در ذهن طنین میاندازد: «حبالحسین، یجمعنا…» و چه جمعشدنی شیرینتر از آنکه انسان در راه حسین، از خود جدا شود و به جماعتی از دلسپردگان بپیوندد.
۳۵ موکب از مازندران به زائران حسینی خدمات رسانی میکنند.