لبهای غزه خشک و بیجان است
اقتصاد ایران: جمعی از شاعران کشور با انتشار تصاویری از کودکان رنجدیده و گرسنه غزه، ضمن حمایت از مردم مظلوم فلسطین، اعتراض خود را نسبت به محاصره غزه اعلام کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در حالی که هشدارهای بینالمللی در مورد فاجعه قحطی در نوار غزه همچنان بیشتر میشود، گزارشهای سازمان ملل و منابع رسانهای حاکی از آن است که تقریباً همه مردم این باریکه دچار بحران گرسنگی شدهاند و صحنههای دردناک غشکردن کودکان، زنان و سالمندان در خیابانها تبدیل به یک اتفاق عادی شده است.
آژانس امداد و کار سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی (آنروا) که فاجعه گرسنگی غزه را مستند کرده است گزارش داد: غشکردن از گرسنگی در شمال نوار غزه به یک اتفاق روزمره تبدیل شده است و مردم هنگام جستوجوی یک لقمه غذا یا ایستادن در صفهای طولانی، از حال میروند.
انتشار تصاویر دردناک از کودکان رنجدیده با چشمانی که از گرسنگی، دیگر فروغی در آنها دیده نمیشود، واکنشهای بسیاری را به همراه داشته است. جمعی از اهالی فرهنگ و ادب ایران نیز با انتشار تازهترین مطالب خود، به این وقایع تلخ واکنش نشان داده و با مردم غزه همدردی کردند. در ادامه بخشهایی از این واکنشها را میتوانید بخوانید:
سیده تکتم حسینی:
نا نماده است تا تکان بخورد، شکمش را به سنگ ساییده
از وفور گرسنگی دیگر دندههایش به پوست چسبیده
کاسه خالی، اجاق خاموش است او که از یادها فراموش است
هیچکس غیر مرگ این ایام، حالی از روز او نپرسیده
مثل هربار سازمان ملل در بیانیههای پر شورش
ضمن محکوم کردن همگان، به خودش با غرور بالیده
آن سوی بیکرانه انکار، یک نفر وقت دیدن اخبار
میز خوش آب و رنگ بیخبری از شکمهای بی غذا چیده
مادری مات و ساکت و مبهوت بر سر نعش لاغری بر خاک زیر لب گفت: هییییس دخترکم بعد یک عمر تازه خوابیده
استخوانهای دنده پی در پی زده از روی پیرهن بیرون
آه، این پرچم سراسر اشک، بر مزار زمانه باریده
***
ریحانه ابوترابی:
ای کاش میشد گندمی باشم
یا نان گرمی زیر دندانت
یا پسته ای، یا مغز بادامی
یا سیب سرخی بین دستانت
ای کاش جای قطرههای اشک
آبی گوارا بر لبت بودم
ای کاش جای داغ در سینه
شمع فروزان شبت بودم
ای کاش میشد مادری باشم
با روی باز و یک جهان آغوش
یا کاش میشد یک پدر باشم
با کیسههایی از غذا بر دوش
ای کاش میشد مرهمی باشم
بر زخمهای تازه ی روحت
ای کاش میشد خندهای باشم
بر روی لبها جای اندوهت
ای کاش میشد قوتی باشم
تا استخوانت را برویانم
یا کاش در رگهات میجوشید
با هر نفس یک جرعه از جانم
ای کاش میشد درد را بوسید
یا گشنگی را لحظهای خواباند
یا تشنه بودن را فراری داد
ای کاش میشد رنج را ترساند
من کیستم؟ من کاش و ای کاشم
من حسرتم من آه هرروزم
من شعلهای کوچک در این دنیام
هرروز با داغ تو میسوزم
یک روز آخر با همین آهم
تیشه بر این بنیاد خواهم زد
من بر سر دنیای ساکتها
این رنج را فریاد خواهم زد:
چشمان غزه اشکآلود است
دستان غزه سست و بیجان است
لبهای غزه خشک و بیرنگ است
همسایه غزه مسلمان است!
***
هر کودکی در غزه جان میداد
بر جان ما یک زخم کاری بود
جان میدهیم اما نمیمیریم
ای کاش مردن اختیاری بود
***
علیمحمد مؤدب:
از فرعونها توقعی نیست
ای مردم مصر کجایید
نانواها
رانندهها
گورکنها
قاریان محترم قرآن
از شما هم توقعی نیست
مایه زحمت میشود
بگویید امکلثوم یک دهن مادرانه
برای کودکان سوخته و گرسنه غزه بخواند
انتهای پیام/