«هنر» آرامش بخش مردمان اصفهان
اقتصاد ایران: اصفهان-در روزهایی که صدای پدافند میان کوچهها میپیچد، هنرمندان اصفهان بیهیاهو با خلق و خیال، دژی از آرامش و امید میسازند.
خبرگزاری مهر، گروه استانها- کوروش دیباج: در ساعتهای کشدار سه روز گذشته، انگار زمان بر دیوار خانهها مکث کرده است. نه آنقدر که بایستد، و نه آنقدر که بگذرد. ساعتهایی که صدای پدافند از دوردست میآید و هر بار، شیشه پنجرهها را نه میلرزاند، که انگار آهی پنهان در هوای شهر میدمد. اینجا اصفهان است؛ جایی که آژیر خطر نزده، اما آسمانِ دلت، بهقدر کافی گرفتهست.
اینجا نه جنگ است، نه صلح. اینجا ایستگاهیست میان خواب و بیداری. و در این ایستگاه، هنرمندان، بی آنکه قلم بردارند یا ساز بنوازند، مشغول خلقند؛ خلق چیزی که هنوز شکل نگرفته، اما حس میشود؛ شبیه بوی خاک پیش از باران.
برای خلق امید اثر خلق میکنم
در طبقه دوم خانهای قدیمی حوالی چهارباغ، ندا حیدری، تصویرگر کتابهای کودک، روبهروی یک برگه سفید نشسته است. خطی نمیکشد، اما نگاهش، در حال ترسیم چیزیست.
وی به خبرنگار مهر میگوید: «نه ترسیدهام، نه آرامم. یک حالت معلقم. اما دلم میخواهد بچههایی که این روزها کنار مادرشان اخبار را میشنوند، بدانند که چیزی درونشان هست قویتر از صداهای ترسناک بیرون. شاید باید برایشان قصهای بگویم. از پرندهای که در میانه طوفان لالایی میخواند…»
برگه سفید هنوز خالیست. اما چیزی در آن نفس میکشد. شبیه جنینی که در تاریکی رشد میکند.در اصفهان، هنر هنوز متولد نشده. اما رحمِ روزهای پراضطراب، آبستنِ نوزادیست که شاید نامش «امید» باشد.
وقتی آسمان کوتاه میشود، پنجرهها بلندتر میشوند
در کارگاه سازسازی محسن، هیچ نوایی نمیآید. فقط سکوت است و بوی چوب. چوبهایی که انتظار میکشند تا ساز موسیقی شوند.
محسن به خبرنگار مهر میگوید: «آدمها فکر میکنند هنر همیشه باید واکنش نشان دهد. اما بعضیوقتها هنر واکنش نیست، آمادگیست. تمرینِ اینکه صدای زندگی را، حتی در تاریکترین دالانها، بشنوی.»
وی از شاگردانش خواسته در این دو روز فقط دستگاه شور بنوازند. «شور یعنی دلگرمی. یعنی ریشه. ما قرار نیست با هنرمندی، دشمن را بترسانیم. ما فقط باید خودمان را به یاد بیاوریم.»
درهای میان بوق و بوم
میگویند هنرمند وقتی در تنگناست، بیشتر میآفریند. اما حقیقت این است که آفرینش، گاهی نیاز به سکوت دارد؛ به زمینی خالی، به ذهنی در سکوت پس از شلیک.
در اصفهان، هنرمندان نه شتابزده خلق میکنند، نه نمایشی از مقاومت برگزار میکنند. آنها نگاه میکنند. به مردم، به آسمان، به خودشان. و در این نگاهکردن، دانهای درونشان کاشته میشود. دانهای که شاید یک ماه، شاید یک سال بعد، در قالب نقاشی، شعر، فیلم، یا یک قطعه آواز، سر برآورد و جهان را صدا بزند.
شهر، شبیه خوابِ پراضطرابیست که قرار است بیداری در پی داشته باشد
شایان، شاعر جوانی که در یک مؤسسه فرهنگی حوالی چهارسوق شعرخوانی میکرد، صدایش لرزان نبود. وی به خبرنگار مهر میگوید: «ما هنوز نخوابیدهایم، ولی بیدار هم نیستیم. انگار شهر در حال خواب دیدن است؛ خوابی میانرویا و کابوس. هنر شاید همان چیزی باشد که کمکمان میکند تا از این خواب بیدار شویم، بی آنکه وحشت کنیم.»
شایان شعری خواند درباره «فانوسهای بیصدا»، درباره نوری که صدا ندارد اما راه میدهد.
«اگر آسمان تاریک است
هنوز فانوسی در دست توست
بایست، بخوان، و بمان.»
وی در ادامه میگوید: «من هیچچیز از سیاست نمیدانم. اما چیزی در دل همه ما جا به جا شده. مثل وقتی صدای پادفند از دور میآید، و تو نمیدانی که باید بخوابی یا بپری بیرون. شعر من برای همین موقعهاست.»
خانهها دیوار دارند، ولی پنجرهها فکر میکنند
اصفهان، با همه ارگها و گنبدهایش، حالا بیشتر شبیه دفتری نیمهنوشته است. گویی تاریخ در دل همین سکوت، منتظر جملهایست که سرنوشت فردا را بنویسد.
رضا ناظمی، استاد دانشگاه و پژوهشگر هنر، معتقد است «فرهنگ در روزهای اضطراب، حکم خاک مرطوبی را دارد که میتواند بذر آرامش در آن سبز شود.»
وی به خبرنگار مهر میگوید: «اصفهان شهر خاطرههاست. و خاطره، بهترین پناه آدمیست وقتی حال، ناپایدار است. هنر یعنی همین: بازگشت به خاطره، برای بازآفرینی امید.»
این پژوهشگر هنر تاکید میکند: «در شرایط بحرانی، آنچه از هنر مهمتر است، روحیهسازی آن در بطن جامعه است. فرهنگ و هنر در چنین روزهایی، دقیقاً همان چیزی هستند که میتوان به آنها تکیه کرد. نه برای فراموش کردن بحران، بلکه برای معنا دادن به آن.»
از نظر وی، هنرمندان در شهرهایی چون اصفهان، که اگرچه دورتر از خط اولاند، اما زیر آسمان همین کشور ایستادهاند، میتوانند با کوچکترین حرکتها – شعر، داستان، نمایش، گرافیک، حتی یک دیوارنویسی – حس امنیت روانی را تقویت کنند. «کودکان،
سالمندان، حتی کاربران شبکههای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری به بازتاب امید و آرامش نیاز دارند. و این وظیفه هنرمند است.»
آنچه ناپیداست، همیشه پنهان نیست
نه همه هنرمندان این شهر سخن گفتهاند، نه اثری دیدهایم که مستقیماً به این روزها بپردازد. اما اگر خوب گوش کنی، از لابهلای تارهای بیصدا، از بومهای سفید، از شعرهای ناتمام، صدایی میآید. صدایی که میگوید: ما هنوز هستیم و خواهیم بود.
در این روزها که برخی فقط آسمان را میپایند، هنرمندان، عمق زمین را میکاوند. و ریشههای خاموش، وعدهای از فردایی روشن دارند.