حمید سبزواری، شاعری که صدای یک نسل شد؛ انجمن شعر عاشقان خمینی (ره)
اقتصاد ایران: محمدرضا وحیدزاده به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم سبزواری، یادداشتی درباره نقش این شاعر در تولید شعارهای انقلابیِ پیش از انقلاب و نیز سرود «برخیزید، ای شهیدان راه خدا» نوشته است.
به گزارش خبرنگار مهر، امروز پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، سالروز درگذشت استاد حمید سبزواری است که خالق بخشی از مهمترین سرودهای حماسی و انقلابی پیش از انقلاب و سالهای نخستین انقلاب است و حافظه موسیقی انقلاب، با نام او گره خورده است. «خمینی یا امام»، «از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما»، «برخیزید، برخیزید ای شهیدان راه خدا» و «این بانگ آزادی است، کز خاوران خیزد» بخشی از کارهای مرحوم حمید سبزواری است که نقشی بیبدیل در همصدایی و همدلی مردم ما با هم داشت و تا هنوز نیز از حافظه ما پاک نشده است.
محمدرضا وحیدزاده شاعر، محقق ادبی و استاد دانشگاه به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم سبزواری، یادداشتی درباره نقش این شاعر در تولید شعارهای انقلابیِ پیش از انقلاب و نیز سرود «برخیزید، ای شهیدان راه خدا» نوشته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر گذاشته است.
در ادامه یادداشت وحیدزاده را با هم میخوانیم؛
هر هفته شبهای شبنه همگی جمع میشدند خانه حمید. مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی و چند نفر دیگر. جمع میشدند و شعر میخواندند و درباره شعرها گفتگو میکردند؛ مثل خیلی از انجمنهای ادبی دیگر. اما این انجمن، تفاوتهایی هم با انجمنهای ادبی دیگر داشت. نقطه پیونددهنده اعضای این انجمن، فقط شعر نبود، عشق به خمینی (ره) هم بود. برای همین هر هفته دور هم جمع میشدند و غیر از شعر درباره اتفاقات و جرایانات سیاسی روز هم گفتگو میکردند. زمینه سروده شدن خیلی از شعرها و سرودهای انقلابی همین گفتگوها و دور هم جمع شدنها بود. گاهی حتی شعارهایی را که مردم در راهپیماییها سرمیدادند، بچههای همین انجمن میساختند، البته پنهانی و بدون نام و نشان.
هرچه به روزهای انقلاب نزدیکتر میشدند، کار بچههای انجمن هم سختتر میشد. باید خودشان را برای اتفاق بزرگی که در راه بود، آماده میکردند. به سرودهایی فکر میکردند که مردم به آنها نیاز داشتند. به سرودهایی که باید بعد از پیروزی سر داده میشد. خیلی از اینها را حمید سبزواری میگفت. گاهی بعضی از این سرودها را طرف دوم نوارهایی که صدای امام روی آنها ضبط میشد میخواند و به دست مردم میرساند. اینطوری سرودها و شعرهای انقلابی بیشتر زمزمه مردم میشدند. کلام سحرانگیز امام و سرود....
روزهای پیروزی نزدیک بود. باید خودشان را برای ورود امام آماده میکردند. هیچکس از چگونگی ورود امام خبر نداشت. اصلا نمیدانستند آمدن امام حتمی است یا نه؟ اگر بیاید کجا میرود؟ چه خواهد کرد؟ همه انقلاب مردمی بود و به غیر از یک جمع محدود، هیچ ستاد و ارگان رسمیای وظیفه برنامهریزی برای این کارها را بر عهده نداشت. ناگهان فکری به ذهن حمید رسید. بالاخره او شاعر بود و باید بعضی چیزها را زودتر از دیگران درک میکرد. با خود گفت حتما امام بعد از ورود، بر سر مزار شهدایی خواهد رفت که در راه انقلاب شهید شدهاند، بله، حتما اولینجا آنجاست. ذهنش به تپش افتاد و شروع به سرودن شعری برای آن لحظه کرد: برخیزید ای شهیدان راه خدا... چند شعر دیگر هم سرود که «خمینی ای امام» یکی دیگر از آنها بود. در روزهای بعد چند نفر دیگر از بچههای آهنگساز هم آمدند کمک. حمید شاهنگیان و فریدون شهبازیان در همان روزها یک گروه سرود از بچههای نوجوان تشکیل دادند و شروع کردند به تمرین.
بالاخره امام آمد. روز عجیبی بود. همه آمده بودند به استقبال. هیچکس سر از پا نمیشناخت. امام تصمیم گرفت برود بهشت زهرا. میخواست اولین سخنرانیاش آنجا، در کنار شهیدان، باشد. حالا همه منتظر بودند تا بعد از پانزده سال مبارزه و تحمل رنج و سختی، صحبتهای رهبرشان را بشنوند. دل در دل هیچکس نبود. قبل از سخنرانی امام، یک گروه سرود شروع به اجرا کرد؛ همگی نوجوان بودند. «برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید ای شهیدان راه خدا»... خیلی از مردم این سرود برایشان آشنا بود. از قبل آن را شنیده بودند؛ خیلیها هم که اولینبارشان بود، گویی حرف دلشان بود که بعد از پانزده سال از دهان آن بچهها بیرون میآمد. حالا همه مردم داشتند با این گروه نوجوان زمزمه میکردند. خیلیها گریه امانشان را بریده بود:
برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید
برخیزید ای شهیدان راه خدا
ای کرده بهر احیای حق جان فدا
کز قطره قطره خون پاک شما
میروید تا ابد در وطن لالهها
برخیزید، برخیزید، برخیزید، برخیزید
برخیزید، رهبر آمد کنون در کنارتان
تا سازد غرق در بوسه خاک مزارتان
تا گیرد انتقام شما را ز اهرمن
باز آمد رهبر ما پی یاری وطن
برخیزید... برخیزید...