دلباختگان تار و پود؛ روایتی از رنجهای خاموش قالیبافان تبریز
اقتصاد ایران: تبریز- حذف بیمه قالیبافان، گرانی مواد اولیه، نبود بازار فروش و عدم توجه مسئولان از مهم ترین چالش هایی است که قالیبان تبریزی به آن اشاره دارند و خواستار توجه دولت و مجلس هستند.
خبرگزاری مهر، گروه استانها - اسرا درویشی: صدای شانه، همچون ضرباهنگی پنهان، در فضای ساکت اتاق میپیچد. رجها، یکییکی بالا میآیند و نقشه، آرامآرام جان میگیرد. در اینجا زمان با گرهها اندازهگیری میشود. بافنده، بیآنکه لب بگشاید، حرف میزند؛ نه با زبان، بلکه با دستانش، با چشمان خستهاش، با خم کمر و سکوت ممتدی که در آن، زندگی را در تار و پود فرش میریزد.
قالی، چیزی بیشتر از یک زیرانداز است. فرش، حافظه یک قوم است؛ حکایتگر فرهنگ و هنر و صبوری. بافتن یک قالی یعنی تاب آوردن، یعنی ساکت ماندن در برابر دردهایی که گفته نمیشوند. وقتی دستها هر روز هزاران گره میزنند، درد مفاصل، ضعف چشم، سوزش انگشتان و کمر درد، دیگر بخشی از هویت بافنده میشوند. اما بافندهها هنوز میبافند، چون به فرش ایمان دارند. چون زندگیشان در همین رجها خلاصه شده است.
همه چیز از نخ آغاز میشود؛ از چلهکشیهای منظم و منسجم که دار قالی را مهیا میکند برای آغاز یک داستان. بافندگان تبریزی در خانهها و کارگاههای ساده و بیآلایش هر روز صبح دار را میبندند و نخستین گره را با دعایی در دل و امیدی در چشم میزنند. انگشتانی که زخم خوردهاند، چشمانی که در تار و روشن روزها به نقش خیره میشوند، و بدنی که پس از ساعتها نشستن، دیگر توان برخاستن ندارد. اما بافنده برای حفظ میراث، برای زنده نگه داشتن نام تبریز بر تار و پود قالیهای جهان برخاسته است.
فرش، برای این مردمان تنها یک صنعت نیست؛ عزت است، نان است، هویت است. در هر گره، بخشی از تاریخ خوابیده و در هر نقش، نفسی از یک فرهنگ هزار ساله دمیده میشود. فرش تبریز، نه فقط کالایی برای فروش، که آینهای از جانِ بافندگان است.
چالشهای سنگین بر دوش هنر قالیبافی
بیمهای که نیست: طی سالهای اخیر، بیمه قالیبافان بارها با مشکلات اجرایی مواجه شده و بسیاری از بافندگان از پوشش بیمه خارج شدهاند. زنانی که عمر خود را پای دار قالی گذاشتهاند، امروز بیپناه در برابر هزینههای درمان و سالخوردگی ماندهاند. کارگری که از حداقل حقوق و امکانات برخوردار نیست، حالا حتی بیمه هم ندارد تا در روزهای پیری آرامش داشته باشد. بیتوجهی به وضعیت درمانی، از کار افتادگی و حتی بازنشستگی این افراد، زنگ خطری برای آینده فرش کشور است.
مواد اولیه؛ غولی در برابر دار: بافندگان فرش تبریز بهشدت از گرانی بیسابقه مواد اولیه گلایه دارند. نخهای مرغوب ابریشمی، چلههای باکیفیت، رنگهای گیاهی و ابزار بافت، حالا با قیمتهایی عرضه میشوند که از توان اغلب بافندگان خارج است که نتیجه آن، کاهش کیفیت فرش و گسسته شدن پیوند نسل جدید با این هنر است در این شرایط، بافنده یا مجبور است کیفیت را فدای قیمت کند یا ناگزیر از رها کردن دار و خاموش کردن چراغ کارگاه میشود.
فقدان بازار؛ فرش بدون خریدار: فرش تبریز که زمانی زینتبخش خانههای ایرانی و اروپایی بود، حالا در انبارها خاک میخورد. بازار داخلی به واسطه گرانی و بیتوجهی به فرهنگ استفاده از فرش، روزبهروز کوچکتر میشود. بازار خارجی نیز به دلیل تحریمها، نبود تبلیغات بینالمللی و عدم حمایت از صادرات، دیگر آنچنان که باید رونق ندارد. در چنین وضعیتی، هیچ انگیزهای برای تداوم تولید باقی نمیماند.
در حالی که بارها از اهمیت فرش دستباف در سخنرانیها گفته شده، اما آنچه در عمل دیده میشود، چیزی جز بیتوجهی نیست. بافندهها بارها صدایشان را بلند کردهاند، اما بهجای حمایت، یا نادیده گرفته شدهاند یا با بروکراسی اداری مواجه شدهاند که نفس هنر را گرفته است. وعدهها فراوان بوده، اما دستاوردها ناچیز؛ و در این میان، فرش تبریز دارد آرامآرام محو میشود.
برای درک بهتر این مشکلات، به سراغ یکی از بافندگان با تجربه تبریز میرویم؛ مردی پنجاهوهفت ساله به نام قربانعلی رضازاده که از کودکی در کنار مادرش به دار قالی خو گرفته و اکنون، با نیمقرن تجربه، هنوز پای دار مینشیند.
او با نگاهی که در آن هم افتخار دیده میشود و هم اندوه، ما را به کنج خلوتگاه قالیبافیاش میبرد. در فضایی که تنها با نور کمرنگی از پنجره روشن است، دار قالی، همچون پیرمردی ایستاده، گواه سالها خاطره و تلاش است.
او میگوید که از یازدهسالگی به همراه مادرش بافتن را آموخته و از همان زمان، قالی بخشی از جانش شده است. با آهی کوتاه ادامه میدهد: زمانی فرش تبریز برایمان شرافت میآورد، اما امروز دیگر کسی حتی سراغی از آن نمیگیرد.
رضازاده میگوید: بزرگترین درد امروز بافندگان، قطع بیمه قالیبافان است.
او توضیح میدهد که خود او تا همین پارسال تحت پوشش بیمه بوده اما ناگهان از لیست حذف شده، به این دلیل که سهمیه بیمه در استان تکمیل شده است. این در حالی است که او سالها در سکوت و با تحمل رنج، چرخ یکی از صنایع سنتی کشور را چرخانده است.
او در ادامه میافزاید: گرانی نخ، چله و مواد اولیه باعث شده که بسیاری از بافندگان دست از کار بکشند. قیمت نخ رنگی در کمتر از دو سال سه برابر شده و این در حالی است که قیمت فروش فرش تغییری نکرده است.
او با حسرت میگوید: وقتی مواد اولیه گران است، چطور توقع دارند فرش ارزان بافته شود؟
این بافنده با سابقه همچنین در ادامه خاطرنشان میکند: نبود بازار برای فروش فرش باعث شده که بسیاری از فرشها در خانهها بمانند. پیشتر تجار ترک و اروپایی به تبریز میآمدند و سفارش میدادند، اما اکنون مدتهاست که حتی یک مشتری خارجی هم ندیدهایم.
به گفته او، ایرانیها هم با توجه به قیمت، ترجیح میدهند فرش ماشینی بخرند. این یعنی نابودی آرام هنری که با دست و دل بافته میشود.
رضازاده با اندوه ادامه میدهد: در میان تمام وعدهها، هیچکس پای دار قالی نیامده تا از حال و روز بافندهای که تمام عمرش را با گره زدن گذرانده، بپرسد. روز به روز تعداد بافندهها کمتر میشوند و جوانان، دیگر رغبتی به یاد گرفتن ندارند. وقتی درد هست، اما درمانی نیست، امید هم کمرنگ میشود.
کاهش شدید بیمه قالیبافان، تعطیلی کارگاهها و افت صادرات
اسماعیل چمنی، رئیس اتحادیه تولیدکنندگان و بافندگان فرش دستباف تبریز نیز به خبرنگار مهر میگوید: فرش دستباف، هنر اصیل و صنعت هویتساز ایرانی، امروز با چالشهایی جدی در حوزه تولید، صادرات، بیمه و حمایتهای مالی مواجه است. در حالی که حوزه فرش و صنایع دستی بیشترین میزان اشتغال در بخش خصوصی را به خود اختصاص داده، این هنر صنعت همچنان با کمتوجهی مسئولان روبروست.
او ادامه میدهد: در استان آذربایجان شرقی، حدود ۲۰۰ هزار نفر به صورت مستقیم در حوزه فرش و بافت آن فعالیت میکنند و بیش از ۵۰۰ هزار خانوار از این مسیر ارتزاق میکنند. این آمارها تنها بخشی از ظرفیت عظیم این صنعت در کشور است؛ ظرفیتی که میتواند سهم بزرگی در اشتغال، درآمدزایی و صادرات غیرنفتی ایران ایفا کند.
او میافزاید: در سال ۲۰۱۵، شهر تبریز به عنوان مرکز جهانی فرش دستباف ثبت جهانی شد؛ اتفاقی که نشاندهنده جایگاه ممتاز این منطقه در سطح بینالمللی است. فرش ایرانی در پنج قاره جهان شناخته شده است و تبریز همچنان سرآمد این هنر دیرینه است.
چمنی خاطرنشان میکند: با این حال، کاهش تولید فرش در سالهای اخیر، کاهش صادرات آن را نیز در پی داشته است. تولیدکنندگان و قالیبافان امروز نه تنها با مشکل تأمین مواد اولیه مواجهاند، بلکه از حداقل حمایتهای دولتی نیز بیبهرهاند.
او میگوید: یکی از مهمترین چالشهای فعلی، کاهش شدید بیمه قالیبافان است. در سال ۱۳۹۱، حدود ۹۵ هزار قالیباف در استان آذربایجان شرقی تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی بودند. این رقم اکنون به ۳۵ هزار نفر کاهش یافته است؛ آماری نگرانکننده که پیامدهای آن، تعطیلی گسترده کارگاهها و خروج هزاران نفر از این حرفه است.
او همچنین ادامه میدهد: بر اساس قانون، ۲۰ درصد حق بیمه قالیبافان را دولت باید تأمین کند، اما در حال حاضر، دولت بدهی سنگینی به سازمان تأمین اجتماعی دارد و این مسئله باعث شده روند بیمهپردازی مختل شود. این در حالی است که قالیبافان، بیمه را تنها روزنه امید خود برای ادامه فعالیت میدانند.
گرانی مواد اولیه، رکود بازار و نبود وام حمایتی
او خاطرنشان میکند: افزایش قیمت مواد اولیه نیز مشکل دیگری است که کمر تولیدکنندگان را خم کرده است. در حالی که قیمت نهایی فرش چندان افزایشی نداشته، هزینه تولید آن به شدت بالا رفته و از توان بسیاری از قالیبافان خارج شده است.
او ادامه میدهد: از سوی دیگر، وامهایی که قرار بود برای حمایت از فعالان این حوزه پرداخت شود، همچنان بلاتکلیف است. دولت در این زمینه اقدامی نکرده و قالیبافان نمیتوانند بدون حمایتهای مالی کار خود را ادامه دهند.
سقوط صادرات از ۲ میلیارد دلار به ۴۰ میلیون دلار
چمنی تأکید میکند: بازار داخلی و خارجی فرش دستباف نیز حال و روز خوشی ندارد. تحریمها و ضعف در بازاریابی بینالمللی باعث شدهاند بازارهای صادراتی از دست بروند. صادرات فرش که در اوایل دهه ۱۳۸۰ بیش از ۲ میلیارد دلار بود، اکنون به ۴۰ میلیون دلار در سال کاهش یافته است.
او ادامه میدهد: اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، رقبا جایگاه جهانی فرش ایران را تصاحب خواهند کرد و صنعت فرش، این برند دیرینه و شناختهشده ایرانی، به فراموشی سپرده خواهد شد.
ضرورت اقدام عاجل دولت و مجلس
او میگوید: تولید فرش دستباف، ارزانترین و سالمترین نوع اشتغالزایی در کشور محسوب میشود، اما به گفته فعالان این حوزه، بدون حمایتهای جدی دولت و اقدام مؤثر مجلس شورای اسلامی، نمیتوان انتظار بهبود شرایط را داشت.
چمنی میافزاید: مطالبه اصلی فعالان این عرصه، برقراری دوباره بیمه قالیبافان، پرداخت وامهای کمبهره بلندمدت، تأمین مواد اولیه با قیمت مناسب و بازاریابی مؤثر برای صادرات است.
او خاطرنشان میکند: صنعت فرش، نه تنها بخشی از هویت ملی و فرهنگی ماست، بلکه میتواند یکی از ستونهای اقتصاد غیرنفتی کشور باشد؛ به شرطی که مسئولان آن را جدی بگیرند.
فرش بیپناه؛ آیا کسی صدای گرهها را خواهد شنید؟
فرش تبریز، میراثی است که با دستان خاموش هزاران زن و مرد شکل گرفته و قرنها مایه اعتبار ایران در جهان بوده اما این میراث، در خطر خاموشی است. اکنون که بیمه نیست، مواد اولیه گران است، بازار از بین رفته و حمایت مسئولان به وعدههایی بیسرانجام خلاصه شده، آیا میتوان هنوز به آینده امیدوار بود؟
اگر امروز، گوش شنوایی نباشد، فردا دیگر نه از دار قالی صدایی خواهد آمد، نه از فرش تبریز رنگی خواهد ماند. آیا کسی هست که صدای این گرهها را بشنود؟