به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، طی سالیان اخیر، افزایش فعالیتهای اراذل و اوباش و رفتارهای خشونتآمیز و هنجارشکنانه از سوی این افراد، به یکی از دغدغههای جدی اجتماعی در کشور بدل شده است، که در این میان، انتشار گسترده فیلمها و تصاویر مربوط به زورگیری، درگیریهای خیابانی و جرایم خشن که از سوی بزهکاران انجام میشود، بارها احساسات عمومی را جریحهدار کرده و نگرانی عمیقی در میان مردم ایجاد کرده است.
یکی از چالشهای مهم در برخورد با پدیده اراذل و اوباش، تکرار این جرائم توسط آنهاست؛ مجرمانی که سوءپیشینهدارند، اما نه فقط نشانهای از پشیمانی در رفتارشان دیده نمیشود، بلکه پس از هر بار آزادی، با جسارت بیشتری به جامعه بازمیگردند و به اقدامات شرارتآمیز خود ادامه میدهند.
اگرچه نوع برخورد دستگاههای قضایی و سرعت رسیدگی به چنین پروندههایی هم نقش تعیینکنندهای در کاهش این معضل اجتماعی دارد و از دستگاه انتظامی و قضایی انتظار میرود با دقت و حساسیت بیشتری افراد سابقهدار و پرخطر را تحت نظر داشته باشند و مجازات بازدارندهای برای این افراد اعمال کنند، اما در کنار آن، باید به زمینههای شکلگیری چنین پدیدهای و سببشناسی روانشناختی آن هم توجه کرد.
دکتر عبدالله معتمدی، استاد روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبائی درباره زمینههای روانشناختی جرایم خشن می گوید: این پدیده در تمامی کشورهای دنیا، بهاشکال گوناگون وجود دارد و در کشور ما هم مشاهده میشود، البته بهنظر میرسد که این روزها، تحت تأثیر رسانهها و انتقال گسترده اخبار، توجه بیشتری به آن جلب شده و وزن بیشتری یافته است.
ضداجتماعیها، سردسته گروههای تبهکار
دکتر معتمدی میافزاید: افرادی که رفتارهای خشونتآمیز یا شرورانه از خود نشان میدهند، معمولاً ویژگیهای شخصیتی متفاوتی دارند، برخی از آنها دچار اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند و کسانی که این نوع شخصیت را دارند، مرز درست و غلط را نادیده میگیرند، به حقوق دیگران بیاعتنا هستند و معمولاً توانایی همدلی یا درک دیگران را ندارند. آنها نمیتوانند خود را جای دیگران بگذارند یا از زاویه دید دیگران به مسائل نگاه کنند و اغلب تمایلاتی برای اعمال خشونت علیه دیگران دارند. افراد دارای شخصیت ضداجتماعی، در عین حال که تعهد اجتماعی ندارند، اگر از ظاهری جذاب یا تواناییهای کلامی برخوردار باشند، ممکن است به رهبران یا سردسته گروههای تبهکار یا نابهنجار بدل شوند.
معتمدی ادامه میدهد: البته تمامی افراد شرور لزوماً دارای شخصیت ضداجتماعی نیستند، برخی از آنها ممکن است اختلالات شخصیتی دیگری مانند شخصیتهای مرزی، وابسته یا نمایشی داشته باشند.
وی میگوید: حتی گروهی از این افراد، ممکن است هیچ اختلال شخصیتی مشخصی نداشته باشند، اما بهدلیل اعتماد به نفس پایین، تمایل دارند که مورد حمایت و تأیید دیگران قرار بگیرند که همین تمایل سبب میشود به چنین گروههایی جذب شوند و در آنها احساس تعلق و رضایت کنند.
معتمدی با بیان این که برخی افراد با اعتماد به نفس بسیار پایین، بهدلیل نیاز به حمایت، به عضویت گروهها درمیآیند، میافزاید: این عضویت برای آنان نوعی پناهگاه روانی فراهم میکند، در این فضا، برای این که خود را شایسته حضور در گروه نشان دهند و تعلق خود را ثابت کنند، ممکن است دست به رفتارهای خشونتآمیز بزنند، در واقع، آنها از طریق این رفتارها تلاش میکنند جایگاه خود را در گروه حفظ کنند و مورد حمایت دیگر اعضا قرار بگیرند .
معتمدی، با اشاره به این که مهمترین ویژگی میان افرادی که دست به بزهکاری میزنند، «تکانشی بودن» رفتار آنهاست؛ اظهار میدارد: به این معنا که این افراد نمیتوانند در رفتارهای خود تأمل داشته باشند و بدون فکر واکنش نشان میدهند، در چنین شرایطی، یک پدیده رفتاری مشاهده میشود و زمانی که این افراد با یک محرک بیرونی مواجه میشوند، بلافاصله و بدون هیچگونه تأملی، پاسخ میدهند. آنها قادر نیستند لحظهای صبر کنند، درباره پیامدهای رفتاریشان بیندیشند و یا بررسی کنند که آیا واکنش آنها درست است یا نه، در نتیجه، واکنشهایشان اغلب شدید، ناگهانی و بدون محاسبه عاقبت کار است.
این روانشناس بالینی با تأکید بر اینکه شکلگیری گروههای بزهکاری هم تأثیر بسزایی در ارتکاب جرم دارد، ادامه میدهد: نکته کلیتر و مهمتر این است که رفتارهای گروهی معمولاً بیوجدانتر از رفتارهای فردی است، یعنی افراد وقتی در یک گروه قرار میگیرند، ممکن است اعمالی را مرتکب شوند که اگر تنها بودند، هرگز انجام نمیدادند. یکی از دلایل این موضوع آن است که گروه، هویتی جدید پیدا میکند، افراد حاضر در گروه هم، مسئولیت اعمال خود را تقسیمشده احساس میکنند و این احساس جمعی سبب میشود افراد خود را برای رفتارهای تند، خشن یا شرورانه توجیهپذیر بدانند که در نتیجه، چنین گروههایی به هویتهای تبهکارانه میشوند که منشأ رفتارهای مخرب است.
استاد دانشگاه علامه طباطبائی اضافه میکند: این پدیده در جوامع مختلف وجود دارد، اما هرچه در یک جامعه یا شهر، امکان گمشدن هویت فردی بیشتر باشد، مثلاً در شهرهایی با نرخ بالای مهاجرت، جایی که افراد ناشناس هستند و محلهای برای شناخت افراد وجود ندارد، احتمال بروز بزهکاری نیز بالاتر میرود، در چنین محیطهایی، افراد تصور میکنند میتوانند رفتارهای نابهنجار داشته باشند، بدون آن که شناخته یا متوقف شوند.
معتمدی تأکید میکند: یکی از نکات مهم این است که برخی از این افراد، واقعاً به درمان نیاز دارند، البته برخوردهای قانونی و انتظامی ضروری است و در همه جای دنیا، افرادی که قانونشکنی میکنند یا مرتکب جرم میشوند، با واکنشهای قهری مانند بازداشت، زندان یا برخوردهای قضایی مواجه میشوند، اما باید توجه داشت که بسیاری از این افراد توانایی ظاهرسازی دارند، میتوانند دیگران را فریب دهند و حتی عذرخواهیهای آنها هم صادقانه نیست، آنها دچار مشکلاتی شخصیتیاند که توانایی کنترل رفتارهایشان را ندارند بنابراین، درمان روانشناختی و روانپزشکی برای بسیاری از آنها ضروری است.
وی میگوید: با توجه به این که در کشور تعداد بسیاری فارغالتحصیلان روانشناسی و مشاوره وجود دارند باید از ظرفیت آنها بهدرستی استفاده شود و کنار برخوردهای قانونی، این افراد تحت درمان هم قرار بگیرند تا احتمال تکرار جرم یا رفتارهای خشونتآمیز در آنها کاهش یابد و در غیر این صورت، همانطور که دیده میشود، برخی افراد بارها زندانی میشوند، اما پس از آزادی، همان رفتارها را در جامعه تکرار میکنند.
معتمدی ادامه میدهد: تجربه دیگری که در برخی کشورها موفق بوده، استفاده از بزرگسالان و سالمندان بهعنوان «منتور» یا راهنما برای این افراد است. این بزرگترها، که میتوانند بازنشستگان یا افراد سالمند و معتمد جامعه باشند، با برقراری ارتباط با این گروههای در معرض انحراف، هم به آنها در کنترل تکانشگری کمک میکنند و هم در نقش محافظ ظاهر میشوند، این تعامل میتواند تأثیر قابلتوجهی در تغییر مسیر رفتاری آنها داشته باشد .
این روانشناس درباره زمینههای روانشناختی تمایل به رفتارهای خشونتآمیز که نشأت گرفته از دوران کودکی است، میگوید: در مورد کودکان و نوجوانان هم، عوامل ژنتیکی، سرشتی و تربیتی نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای آینده آنها دارد که باید مورد توجه قرار گیرد برای مثال زندگی در خانوادههای ازهمپاشیده و بدسرپرست ممکن است سبب بروز بزهکاری شود.
وی تأکید کرد: کنترل خشم، مدیریت استرس، افزایش صبر و تحمل و آموزش ذهنآگاهی و قدرت حل مسأله به این افراد امکانپذیر است و آنها نیازمند مداخلات روانشناختی هستند و میتوان با بهره گرفتن از ظرفیت متخصصان روانشناس در کشور، به ارائه آموزشهای لازم به این افراد پرداخت.