مونا خانم و سپند خان؛ الگوی عشق مدرن صداوسیما!
اقتصاد ایران: طی روزهای اخیر باز هم نام سپند امیرسلیمانی و مونا کرمی بر سر زبانها افتاده؛ اینبار به واسطه حضورشان در برنامه «هزار و یک شب» شبکه نسیم.
برترینها: طی روزهای اخیر باز هم نام سپند امیرسلیمانی و مونا کرمی بر سر زبانها افتاده؛ اینبار به واسطه حضورشان در برنامه «هزار و یک شب» شبکه نسیم. حضورهایی پرتکرار که صرفاً به گفتوگوهای معمول با بازیگران خلاصه نمیشود، بلکه حالا به نقطهای رسیده که بحث «اختلاف سنی ۱۳ ساله» آنها را تبدیل به سوژهای دائمی کرده؛ سوژهای که رسانهها، چه رسمی و چه شبکههای اجتماعی، مدام به آن میپردازند، از آن شوخی میسازند، تحسینش میکنند یا با کمی چاشنی اغراق، آن را الگوی عشق مدرن معرفی میکنند.
شاید در نگاه اول، این همه توجه به اختلاف سنی یک زوج هنری، چیزی بیشتر از کنجکاوی عمومی یا جذابیت داستانهای عاشقانه نباشد. اما وقتی همین زوج، ظرف چند ماه در چندین برنامه تلویزیونی پرمخاطب ظاهر میشوند، از برنامههای مناسبتی نوروزی گرفته تا تاکشوهای شبانه، و هر بار هم بحث سن به عنوان نکتهای مثبت و جالب مطرح میشود، سؤالهایی جدیتر به ذهن میرسد: چرا این حضورها اینقدر پرتکرارند؟ آیا فقط بهخاطر محبوبیت این زوج است، یا پای چیزی فراتر در میان است؟
موضوع اینجاست که در رسانه، تکرار بیدلیل نیست. وقتی یک الگو مدام بازتولید میشود، یعنی کسی یا نهادی به دنبال جا انداختن آن است. در اینجا هم بهنظر میرسد نوعی تلاش سیستماتیک برای عادیسازی ازدواجهایی با اختلاف سنی زیاد در حال شکلگیری است. روایتی که در آن، رابطه میان مردی میانسال و زنی بسیار جوانتر، نه تنها طبیعی، بلکه حتی «مطلوب» نمایش داده میشود. رسانهای که پیشتر کمتر به روایتهای متنوع و مدرن از روابط برابر میپرداخت، حالا با انرژی زیادی روی این مدل خاص مانور میدهد.
البته این ماجرا فقط محدود به تلویزیون نیست. زوج امیرسلیمانی و کرمی در پلتفرمهای نمایش خانگی و شبکههای اجتماعی هم حضوری فعال و مدیریتشده دارند. پیجهعای اینستاگرامی هر چند وقت یک بار بخشی از این داستان را بازنشر میکنند. این همه تکرار باعث میشود ماجرا دیگر فقط یک «داستان شخصی» نباشد؛ بلکه شبیه یک «الگو» به خورد مخاطب داده شود.
نکته نگرانکننده دقیقاً همینجاست. در جامعهای که همچنان درگیر بحثهای پیچیدهای مثل استقلال زنان، نابرابریهای جنسیتی و تعاریف کهنه از نقشهای زن و مرد در ازدواج است، جا انداختن چنین الگویی، بهخصوص از تریبونهای رسمی، میتواند به بازتولید همان ساختارهای نابرابر قدیمی منجر شود؛ جایی که مردان همیشه در جایگاه تصمیمگیرنده، و زنان در موقعیت پذیرنده و تحسینشونده تعریف میشوند.
مسئله مهمتر اما تأثیر این بازنماییها بر ذهن نسل جوان است. نوجوانان و جوانانی که تازه در حال شکل دادن به درکشان از روابط انسانی هستند، وقتی مدام با یک الگوی خاص مواجه میشوند، کمکم آن را معیار طبیعی و اصلی تلقی میکنند. بهویژه وقتی رسانه هیچ گزینه متنوع و متفاوتی را در کنارش قرار نمیدهد. نتیجهاش میشود جا افتادن این ذهنیت که «عشق واقعی یعنی زنِ جوان و مردِ باتجربه» و نه هیچ چیز دیگر.
در نهایت، بحث بر سر این نیست که یک اختلاف سنی خاص لزوماً بد است یا یک رابطه میانسال و جوانتر نمیتواند سالم باشد. حرف این است که وقتی رسانه با دقت و طراحی مشخص، یک نوع خاص از رابطه را بارها و بارها برجسته میکند و در لفافه تأیید و تحسین نشان میدهد، باید پرسید که این انتخابها تصادفیاند یا بخشی از سیاست رسانهای بزرگتر برای شکلدهی به سلیقه و ذهن جامعه؟