عطر صدر ـ ۲۹| اتفاقات شگفت حصر شهید صدر - ۱
اقتصاد ایران: ماههای حصر شهید آیتالله صدر در خانه، مشحون از اتفاقاتی شگفت و دردناک است. این متن، روایت اتفاقات در روزهای ابتدایی حصر این شهید بزرگوار و خانوادهاش است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم؛ پس از بازداشت آیتالله سید محمدباقر صدر در روز 17 رجب (زمستان سال 1358 شمسی)، رژیم بعث در پی آن بود که بیدرنگ حکم اعدام او را اجرا کند. اما در عمل نتوانست این تصمیم را عملی سازد و در نهایت، ناچار شد او را در منزل شخصیاش تحت حصر قرار دهد. متن زیر روزهای ابتدایی حصر را روایت میکند، رویدادهای زیر، بازنویسی بخشهایی از کتاب «شرح صدر» و متون «پژوهشگاه تخصصی شهید صدر» با مقادیری تصرف و نکات افزوده است.
بیشتر بخوانید
چند ساعت پس از بازگشت شهید صدر به نجف، مدیرکل اداره امنیت عراق و مدیر شعبه پنجم، ــ فردی با نام زهیر ملقب به ابواسماء ــ با او تماس گرفت و رسماً تصمیم حکومت مبنی بر حصر خانگی را به وی ابلاغ کرد. بهدنبال این تماس، نیروهای امنیتی رژیم بعث با استقرار در اطراف منزل شهید صدر، خانه را بطور کامل در محاصره گرفتند. آنان ضمن ممانعت از رفتوآمد مردم در کوچه، فضای امنیتی سنگینی بر سراسر محله حاکم کردند.
قطع آب و برق و تلفن
در مرحله بعد، رژیم بعث با هدف تشدید فشارها، آب، برق و تلفن منزل آیتالله سید محمدباقر صدر را قطع کرد. این وضعیت طاقتفرسا نزدیک به پانزده روز ادامه یافت؛ و اگر ذخایر آب در خانه وجود نداشت، بیگمان تشنگی جان اهل خانه را میگرفت. شهید صدر گفت: "این غذا لذیذترین غذایی است که در زندگیام خوردهام؛ چون در راه خدا و برای اوست".
قطع غذا
در ادامه فشارهای امنیتی، رژیم بعث خدمتکار وفادار خانواده، حاج عباس، را نیز از ورود به منزل آیتالله سید محمدباقر صدر منع کرد. پیش از آن، حاج عباس مسئول تهیه و تأمین مواد غذایی خانه بود. با ممنوعیت ورود او، و در شرایطی که هیچکس دیگر اجازه رفتوآمد به خانه نداشت، ارتباط غذایی خانواده با دنیای بیرون عملاً قطع شد. این اقدام، بهوضوح نشان میداد که هدف رژیم، به شهادت رساندن شهید صدر و خانوادهاش از طریق گرسنگی و تشنگی است. در نبود غذا، خانواده ناچار شد از نانهای خشک و دورریخته استفاده کند. دیدن گرسنگی فرزندانش و همچنین ناتوانی در تأمین داروی مادر بیمارش او را میآزرد. با دیدن این صحنهها، گفته بود: "اینها از گرسنگی خواهند مرد؛ اما چون این مرگ، خدمتی است به اسلام، به آن راضیم و برای اتفاقهایی بزرگتر از این هم آمادهام".
در این میان، حجتالاسلام والمسلمین سید میرحسن ابوطبیخ نخستین کسی بود که شجاعانه محاصره غذایی را شکست. او پس از آنکه اندکی از محدودیتهای رفتوآمد در کوچه برداشته شد، زنبیلهایی از مواد غذایی را آماده کرد، و با وانمود کردن به عبور اتفاقی از کوچه، خود را به خانه شهید صدر رساند. با کوبیدن در، شهیده بنتالهدی، خواهر شهید صدر، صدای او را شناخت و در را گشود. ابوطبیخ، در حرکتی سریع، دو زنبیل غذا را به داخل خانه انداخت و در را بست.
خبر محاصره غذایی بهسرعت در سطح شهر منتشر شد و افکار عمومی را به واکنش واداشت. رژیم، زیر فشار، ناگزیر شد اندکی عقبنشینی کند. بدینترتیب، حاج عباس اجازه یافت هر روز، تحت نظارت مأموران امنیتی، برای تهیه غذا به بازار برود. البته این آزادیِ ظاهری نیز با کنترلهای دقیق همراه بود؛ مأموران سایهوار او را تعقیب میکردند تا کوچکترین حرکتی را گزارش دهند.
روش جالب برقراری ارتباط با بیرون خانه
از روز هجدهم ماه رجب سال 1379 قمری تا واپسین روز شعبان، خانواده شهید آیتالله سید محمدباقر صدر در انزوای کامل بهسر میبرد. در این مدت، کوچکترین ارتباطی با دنیای بیرون نداشتند؛ نه کسی از وضعیت آنها خبر داشت، نه آنها از حال و روز مردم باخبر بودند. نخستین روزنه ارتباطی، در واپسین ساعات ماه شعبان گشوده شد. شیخ محمدرضا نعمانی برای رؤیت هلال ماه رمضان به بام خانه رفت. آنجا، متوجه شد که حجتالاسلاموالمسلمین سید عبدالعزیز حکیم نیز، از بام خانه خود، مشغول رصد آسمان است. با وجود فاصله زیاد میان دو خانه، ارتباط اولیه با اشارات دست شکل گرفت. این ابتکار ساده، مقدمهای شد برای شکلگیری ارتباطی مستمر و هوشمندانه. بهتدریج، روشی دقیق برای انتقال پیامها میان دو خانه طراحی شد. به کمک همین مسیر نامرئی، شهید صدر از تحولات سیاسی و اجتماعی بیرون آگاه میشد و رهنمودها و پیامهای راهبردی خود را به مجاهدان و مؤمنان منتقل میکرد.
حضور مشکوک دکتر اعزامی رژیم بعثی
در یکی از روزهای محاصره، رژیم بعث، بدون هماهنگی قبلی، پزشکی به نام دکتر ضیاء العبیدی را به خانه شهید آیتالله سید محمدباقر صدر فرستاد. ادعا میکردند هدفشان بررسی وضعیت جسمانی ایشان و انجام معاینات پزشکی است. اما این حضور ناگهانی، آن هم بدون درخواست خانواده، شبههبرانگیز بود. شهیده بنتالهدی، خواهر شهید صدر، با قاطعیت در برابر این اقدام ایستاد و اجازه ورود پزشک را نداد.
جاسوسی با نقاب زنانه
با وجود آنکه بعثیها خانه شهید صدر را به انواع تجهیزات شنود و کنترل الکترونیکی مجهز کرده بودند، باز هم از وضعیت داخل منزل احساس ناامنی میکردند. در اقدامی جدید، زنی ناشناس را فرستادند، روزی ناگهان در خانه را زد، و بلافاصله پس از آنکه شهیده بنتالهدی در را گشود، بدون اجازه وارد خانه شد. چند دقیقهای نگذشته بود که با پرسشهای غیردقیق و جهتدار، هویت واقعیاش برملا شد. خانواده بهسرعت متوجه شدند که این زن از سوی رژیم برای جاسوسی فرستاده شده است. این زن تا پایان دوران حصر، گاهوبیگاه بدون اطلاع قبلی، مجدداً به خانه سر میزد.
در همین دوران، برخی افراد بیخبر از وضعیت حصر، با نیت دیدار به خانه شهید صدر مراجعه میکردند، اما بلافاصله دستگیر و بازداشت میشدند.
تلاش نافرجام سفیر ایران
روزی مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین سید محمود دعایی، که در آن زمان سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد بود، به مقابل خانه شهید صدر رفت. او قصد داشت زنگ خانه را بزند، اما یکی از مأموران گفت: "آقای صدر در خانه نیست".
دعایی پاسخ داد: "میدانم که سید در خانه است".
اما مأمور گفت: "سید برای زیارت به کاظمین یا سامرا رفته است".
ملاقات صورت نگرفت. پس از این تلاش نافرجام، رژیم بر شدت مراقبتها و کنترل امنیتی افزود.
تهدیدهای روانیِ علنی
در همان روزها، برخی از مأموران امنیتی، در حالی که میدانستند صداهایشان از داخل خانه شنیده میشود، عمداً جملاتی تهدیدآمیز و روانپریشانه را تکرار میکردند. عباراتی چون: "مزدوران ایران سرنوشتشان اعدام است" یا "حقیقت معلوم شده و مزدوران مشخص شدهاند" به دفعات با صدای بلند بیان میشد.
این عملیات روانی هدفی جز ایجاد رعب، تضعیف روحیه خانواده، و زمینهسازی برای اقدامات خشونتبار نداشت. اما برخلاف انتظار، روح مقاوم خانواده صدر، در برابر این فشارهای پیدا و پنهان، همچنان استوار باقی ماند.
ادامه دارد...
انتهای پیام/