دورهمی هانیه، ستاره و صابر ابر را دستکم نگیرید!
اقتصاد ایران: در این مطلب مروری داریم برا آنچه که طی این چند هفته از کنکل دیدیم.
برترینها: این روزها در کنار حواشی مرتبط با سریالهای نسبتا تازه نمایش خانگی، یک اثر گوشهای نشسته و مهجورانه نان و ماستش را میخورد؛ از "کنکل" صحبت میکنیم که اتفاقا برخی استانداردهای یک اثر باکیفیت را هم رعایت کرده و البته که شاید زیر سایه آثار همدورهاش مانده. این درام پلیسی پانزده قسمتی، با حضور بازیگران مطرحی مثل صابر ابر، هانیه توسلی، مهدی پاکدل، پدرام شریفی و ستاره پسیانی، اولین تجربه سریالسازی رامتین لوافیست که او را با فیلم "هتتریک" به یاد میآوریم. در این مطلب که به کوشش رسانه سینمایی آرتتاکس گردآوری شده، مروری داریم بر آنچه که طی این چند هفته از کنکل دیدیم. با ما همراه باشید.
فیلمنامه: قابل قبول
مهمترین نقطهی قوت سریال، سرعت قصهگویی آن در این چهار اپیزود است. به عنوان سریالی در سابژانر سرقت، که کمتر در فضای صنعت نمایش ایران تجربه شده، کنکل میداند که باید با ضربآهنگ مناسب، حفظ تعلیق و پیچش(توئیست)های مختلف پیش برود. این رویه از خود پایلوت، که احتمالن از پویایی آن غافلگیر میشوید، آغاز میشود و در هر اپیزود با آغاز و پایانهای مناسب و رودَستهای جدید پیش میرود. برای مثال سریال در ابتدای اپیزود دوم، رودستی را هم که به عنوان پایانِ معلق/کلیفهنگر در پایان پایلوت زده بود با یک رودست دیگر جایگزین میکند. به همین سرعت مختصات قصه و آدمها را بر هم میزند و ما را با اصل ماجرا آشنا میکند. در پایان همان اپیزود نیز نقشهی اصلی کارکترها را از سرقتهای خُرد به یک سرقت بزرگِ پایانی تغییر میدهد و ما را به سمت اپیزود اختصاصیِ سرقت، یعنی اپیزود سوم میکِشاند. کل ماجرای سرقت تا پایان آن (البته که پایانِ معلق) در یک اپیزود روایت میشود و حالا در اپیزود چهارم پس از فیصلهیافتن آخرین موانع و تکمیل سرقت، با رودستی تازه یعنی رفتار عجیب رییس کارخانه و گمشدن بارِ دزدی مواجهیم. پس سریال از این جهات، سرگرمکننده است و مخاطب را پای قصهش نگه میدارد.
در ساحت قصهگویی نیز همهچیز منحصر به پیشرفتِ طولی آن نیست. درواقع مشکل اصلی فیلمنامه این است که هیچ عرض و عمقی ندارد. یعنی تمام داستانکهای فرعی کاراکترها، که هرکدام نیمخط هم نمیشود، ذرهای پیشرفت نداشته و از این گذشته روابط بین خودشان به عنوان یک تیم سرقت، هیچ فراز و نشیبی ندارد. حتا باید گفت که از اساس هیچ شخصیتی شکل نگرفته و برای هیچکدام از این پنجنفر ویژگیهای خاصی تعریف نشده. غیر از یک اِبی دستکج که از ابتدا هم همین یک ویژگی لقبش را داشته (از این هم استفادهی خاصی نشده تابهحال) و یک کلاستروفوبیا (ترس از فضای بسته) برای امیر. این نکته وقتی ایراد بزرگتری به نظر میرسد که بدانیم ما در این چهار اپیزود، با ژانر سرقت طرف بودهایم و بخش جداییناپذیر این آثار، ویژگی خاص هر یک از اعضای یک گروه سرقت است که آنها را به یک تیم واقعی تبدیل کند. در اینجا بیش از آنکه مهارت ویژهی آدمها در سرقت کمککننده باشد، جایگاه آنها مهم است. این گروه و سِمتهاشان زیادی مناسب سرقت چیده شدهاند. جذابیت همیشهی این آثار با میزان پیچیدگی نقشهها و راههای خلاقانهی از بین بردن موانع، ارتباط مستقیم دارد.
کارگردانی و فنی: قابل دیدن
بزرگترین صدمهای که کنکل خورده، از جانب لحن اجرایی آن است. انتخاب لحنی کمیک و شوخ و شنگ برای این سریال ایرادی ندارد. ایراد، عدم توانایی در به نتیجه رساندن آن است. از شوخیهای ضعیف کلامی و لفظهای لوس اینستاگرامی گرفته تا برخی شلوغکاریها مثل طراحی صحنهی آن کلانتری مضحک و خود شخصیت پلیس. حتا نامگذاری سریال هم در همین راستا قرار میگیرد که اشتباهی عجیب و استراتژیک حتا برای بازاریابی آن محسوب میشود. چیزهایی از این دست باعث میشود سریال خودش اجازهی جدی گرفته شدنش را به تعداد زیادی از مخاطبان ندهد. شاید تنها فاکتور فنی سریال که در این زمینه، یعنی ایجاد فضایی کمیک، موفق عمل میکند، موسیقی آن باشد که از متفاوتترین کارهای اخیر خود بامداد افشار هم به شمار میرود.
اینطور به نظر میرسد که رامتین لوافی، ایدهی ویژهای جز یک اجرای صرف برای کارگردانی ویژهتر صحنههایی که خودش نوشته ندارد. تمام سکانسها با دکوپاژی تخت و یکنواخت برگزار میشوند و در بیشتر موارد از متن عقبتر هستند، چیزی به آن اضافه نمیکنند و شاید صدمه هم بزنند. به یاد بیاورید در اوایل اپیزود چهار وقتی امیر در تاریکی نشسته و با سارا صحبت میکند، چهقدر یک نورپردازی ساده، حس مشکوکبودن شخصیت را تقویت میکند تا متوجه شوید برای چنین سریالی چهقدر بیشتر به پلانهایی از این دست نیاز است و کمبودشان حس میشود.
بازیگری: قابل قبول
هانیه توسلی از آن دست بازیگرانیست که بدون هدایت درست و شخصیتی دقیق با جزئیات مشخص، دچار سردرگمی در اجرا میشود. بههمینخاطر از بین این گروه پنج نفره، تنها کسی است که نمیتواند پابهپای بقیه تیپسازی کند و حتا در برخی لحظات که باقی اعضا در حال شوخی و کلکل هستند، او بلاتکلیف است و حتا زنی جدی و سرد هم که با بقیه دچار اصطکاک شود نیست؛ اما باقی نفرات با اندک مادهی خام اولیهی نقشهاشان سَر میکنند. صابر ابر که زمانی به او نقد بازیهای یکنواخت و تکراری وارد میشد، حالا با تسلط و تجربه، جلوتر از بقیه صحنه را مال خود میکند و با این که همزمان، کارِ در حال پخش دیگری به عنوان یک مأمور ساواک دارد، اینجا هم میتواند خودش را به عنوان چیزی که هست، به مخاطب بقبولاند.