وقتی آسیب دیده کودک است

اقتصاد ایران: کودکان مراکز شبه‌خانواده، عمدتا کودکان درگیر فقر، دارای والدین درگیر اعتیاد و هر آسیب دیگری هستند که حالا مجبور به زندگی گروهی در این مراکز شده‌اند. اگر بخواهیم جنس آسیب را بین کودکان شبه‌خانواده و کودکان کار، زباله‌گرد و دارای خانواده آشفته مقایسه کنیم، معمولا کودکان مراکز شبه‌خانواده چون از دوران کودکی در بستر خانواده زندگی نکرده‌اند، درگیر دلبستگی ناایمن هستند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق،  یا محروم از تحصیل‌اند یا به سمت کار اجباری رفته‌اند، خانواده درگیر اعتیاد و خشونت است و کودک، سرگردان در خانه و خیابان، به دنبال سرپناه است؛ سرپناهی امن. آنها کودکان درگیر آسیب‌اند. تعدادی سر از بهزیستی و شبه‌خانواده‌ها درمی‌آورند و گروهی در خانه‌های ناامن‌، در میان انواع خشونت‌ها شب را صبح می‌کنند. چه کسی ناجی آنهاست؟ مردم‌نهادها و سازمان‌های غیردولتی که در حوزه‌های اجتماعی فعال‌اند، اغلب چتری برای حمایت‌شان هستند. آنها روان‌شناس و مشاور و روان‌کاو کودک دارند و روزانه سلامت روان ده‌ها نفر از این کودکان را بررسی می‌کنند. اما سؤال این است که این افراد چقدر تخصص دارند؟

تخصص‌شان در حوزه آسیب‌ها چقدر است؟ آنها که در این حوزه مویی سفید کرده‌اند، می‌گویند که مداخله در حوزه آسیب کودکان، متفاوت از هر بخش دیگری است و حالا همین مسئله موضوع میزگردی است که با حضور شاهین احمدیان روان‌شناس و مسئول تیم روان‌شناسی روشنای امید، معصومه یاراحمدی دکترای روان‌شناسی و سعید اکبری عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، برگزار شد تا به ابعاد این موضوع پرداخته شود.

چه تفاوتی میان بزرگسالی کودکان آسیب‌دیده، آنها که در مراکز شبه‌خانواده بزرگ شده‌اند یا آنها که در خانواده‌های خودشان درگیر انواع خشونت‌ها و کار اجباری بودند، با بزرگسالی کودکانی که در خانواده‌های کمتر آسیب‌دیده یا بدون آسیب بزرگ شده‌اند، وجود دارد؟

احمدیان: اتفاقات ناگواری در مسیر رشد کودکان آسیب‌دیده به وجود می‌آید که در سرنوشت‌شان مؤثر است، بنابراین به‌ نظر می‌رسد اولین محوری که باعث تمایز این گروه با کودکانی که در بستر خانواده بزرگ می‌شود، موضوع امنیت در روابط است، یعنی آنها تجربه رابطه امن را ندارند و زمانی که از تجربه رابطه امن صحبت می‌کنیم، در آن خیلی مسائل پیش‌بینی‌پذیر است. خیلی وقت‌ها در مدل‌های تربیتی که در خانواده‌ها وجود دارد، همین ناامنی دیده می‌شود، اما اصلا با نوع ناامنی کودکی که مثلا در زندان به دنیا آمده و بعد به مراکز شبه‌خانواده منتقل می‌شوند، قابل مقایسه نیست.

برای این کودکان، چنین امکانی وجود دارد که در مقطعی، یک خانواده آنها را به فرزندخواندگی بگیرد و پس از مدتی به مرکز شبه‌خانواده بازگرداند، بنابراین نمی‌توان این دو شرایط را برای فردی که خانواده آشفته دارد، با فردی که در یک خانواده معمولی زندگی کرده، مقایسه کرد. یکی از نشانه‌های آسیب‌های دوران کودکی، تفاوت در سبک دلبستگی است. این کودکان احساس دلبستگی ناایمن و در نتیجه احساس نداشتن امنیت عمیق را تجربه می‌کنند. به‌همین‌دلیل ما در روابط بین‌فردی آنها هم این موضوعات را می‌بینیم. ارتباطات بیشتر آنها وقتی در مراکز شبه‌خانواده هستند، بعد از ترخیص از این مراکز و حتی زمان ازدواج و تشکیل روابط دوستی کاملا آشفته، رها و طرد شده است‌.

نکته دیگر بحث تجربه تروما در افرادی است که از همان کودکی در خانواده‌های نابسامان زندگی کرده‌اند. فردی که تصادف می‌کند یا مورد زورگیری قرار می‌گیرد، ترومایی را پشت سر می‌گذارد که برایش سنگین است. با این حال ترومایی که این افراد از کودکی تجربه می‌کنند، با انواعی که دیگر افراد جامعه تجربه می‌کنند، یکی نیست. این افراد از همان کودکی عموما در خانواده‌هایی با سرپرست بدون صلاحیت بزرگ می‌شوند که در برخی موارد به‌همین‌علت باید راهی مراکز شبه‌خانواده شوند و زندگی گروهی را تا 18‌سالگی تجربه کنند.

مورد دیگر تفاوت در حقوق زندگی و مهارت‌های زیستن آنهاست. خیلی از این کودکان که از سازمان بهزیستی بیرون می‌آیند، چیزی از حقوق خودشان و زندگی اجتماعی نمی‌دانند. بچه‌های بهزیستی وقتی به 18 سال می‌رسند، از سازمان ترخیص می‌شوند. درواقع آنها در این سن، با یک‌سری از ناآگاهی‌ها و نداشتن مهارت، در جامعه رها می‌شوند. آن‌هم با پول بدون بازگشتی که شاید یک‌چهارم هزینه برای تهیه مسکن‌شان هم نشود. اینها در جامعه‌ای رها می‌شوند که در آن کسی را ندارند، به‌همین‌دلیل معمولا یا به زمینه‌های آسیب کشیده می‌شوند یا به همان آدم‌هایی بازمی‌گردند که در کودکی و نوجوانی به دلیل آسیب‌ها از آن بیرون آمده بودند. چون هرچقدر هم که آن آدم‌ها آسیب‌زا باشند، باز آشناترین چهره‌ها برای‌شان به شمار می‌روند.

جنس میان این دو گروه چطور است؟ یعنی کودکان مراکز شبه‌خانواده یا کودکان درگیر آسیب‌هایی مانند کار اجباری و خشونت و... .

یاراحمدی: کودکان مراکز شبه‌خانواده، عمدتا کودکان درگیر فقر، دارای والدین درگیر اعتیاد و هر آسیب دیگری هستند که حالا مجبور به زندگی گروهی در این مراکز شده‌اند. اگر بخواهیم جنس آسیب را بین کودکان شبه‌خانواده و کودکان کار، زباله‌گرد و دارای خانواده آشفته مقایسه کنیم، معمولا کودکان مراکز شبه‌خانواده چون از دوران کودکی در بستر خانواده زندگی نکرده‌اند، درگیر دلبستگی ناایمن هستند. به این شکل که به خیلی از افراد اعتماد نکرده و در نقطه مقابل، وابستگی شدید به برخی افراد پیدا می‌کنند.

جنس آسیب این کودکان بیشتر عاطفی و روانی است. کودکانی که درگیر کار خیابان هستند، معمولا نوع آسیب‌شان اجتماعی و رفتاری است. همچنین کودکانی که در خانواده آشفته زندگی می‌کنند، با هم شباهت‌های کلی دارند. مثل اینکه پدر درگیر اعتیاد است و خانه را پاتوق مصرف مواد کرده و کودک آن خانه علاوه بر تمام آسیب‌ها تحت خشونت هم هست. این کودک در نهایت می‌تواند به دلیل مواجهه با این میزان خطر به بهزیستی منتقل شود. پس کودک مراکز شبه‌خانواده می‌تواند کلیتی از تمام آسیب‌ها را تجربه کرده باشد.

طبق نظر متخصصان این حوزه، امکانات در حوزه کودکان آسیب‌دیده کم است، اما شما در این زمینه غربالگری را شروع کرده‌اید که هم‌اکنون در آموزش و پرورش و برخی مراکز مردم‌نهاد قابل استفاده است. وضعیت را چطور ارزیابی می‌کنید؟

اکبری: در این حوزه آمار و ارقام مشخصی وجود ندارد و حتی گاهی بنا بر مصلحت‌اندیشی‌ها، این آمار خیلی عمومی نمی‌شود تا در دسترس قرار نگیرد. بنا بر همین نیاز، از سال 94 ما پروژه‌ای را در آموزش و پرورش به نام نظام مراقبت از دانش‌آموزان شروع کردیم. پیش از آن حتی از امکانی که بتوان کودکان دارای آسیب را در مدارس شناسایی کرد هم برخوردار نبودیم، ولی حالا حدود 50 درصد دانش‌آموزان حتی از مناطق کم‌برخوردار پرونده روان‌شناختی دارند. با این کار الان تقریبا مشخص است که در کدام مناطق کشور چه آسیب‌هایی بیشتر وجود دارد و باید بیشتر به آن توجه شود.

درحال‌حاضر خیلی از مدارس همکاری می‌کنند، هرچند برخی دیگر به دلیل نبود دانش کافی همراهی کمتری دارند. من چندین بار به سازمان بهزیستی مراجعه کرده بودم که این کودکان شرایط خاصی دارند و با این کار می‌توان سازوکار مراقبتی منسجم و سیستماتیکی برای‌شان در نظر گرفت، اما خروجی خاصی نداشت. درحالی‌که این کودکان، چیزی درباره سلامت روان در پرونده این مراکز ندارند. به‌همین‌دلیل نمی‌دانیم مشکل اساسی روان‌شناختی این افراد چیست. باید همان اتفاق که الان در مدارس رقم خورده، در سازمان بهزیستی هم پیش برود. امید داریم با صحبت‌های اخیر این موضوع انجام شود.

همان‌طورکه تا الان صحبت کردیم، براساس نظر بسیاری از کارشناسان، خدمات روان‌شناختی برای کودکان آسیب‌دیده در مقایسه با دیگر کودکان باید متفاوت باشد. با این حال سازمان‌هایی که فعالیت مربوط به کودکان دارند، چقدر از این ظرفیت استفاده می‌کنند؟

احمدیان: در تفاوت بین افرادی که از بهزستی ترخیص می‌شوند، با افرادی که در خانواده زندگی می‌کنند، یک انگ‌سازی به وجود می‌آید که به کودکان گروه اول اطلاق می‌شود؛ یعنی تا وقتی که کودک به 18 سال برسد و وارد جامعه شود، تفکری در جامعه شکل گرفته که او بچه بهزیستی است. این یک هویت از قبل ایجادشده است که این افراد باید با خود حمل کنند. روان‌شناسی که باید در این حوزه ورود کند، باید ببیند چقدر درگیر این انگ‌هایی است که جامعه برای این گروه ساخته و چقدر در کارش اثر خواهد داشت. پس ورود به این موضوعات در وهله اول یک بالندگی و آگاهی شخصی را برای درمانگر می‌طلبد. همه می‌دانیم واحد مداخله در کودک، خانواده است.

وقتی روان‌شناس کودک و نوجوان باشیم، در خانواده مداخله خواهیم کرد. اما درباره کودکان مراکز شبه‌خانواده دیگر خانواده وجود ندارد، بلکه با یک سازمان سروکار داریم که همه اعضای آن با کودک ارتباط دارند، اما آیا در همه مراکز شبه‌خانواده این ارتباط بین درمانگر و اعضای سازمان وجود دارد؟ درمانگر در این وضعیت باید بتواند تمام این موارد را کنترل کند. از طرفی چون این کودکان به روابط پایدار نیاز دارند، متخصصی که می‌داند حداقل تا چند سال آینده در این شرایط کاری خواهد ماند، باید شروع به کار کند. چنین فردی باید به طور کامل نقش ساختار اجتماعی بر فقر در سلامت روان را خوب بداند و به طوری شِبه‌ مددکارانه رفتار کند. در غیراین‌صورت، روان‌شناسی که تخصص کافی در این حوزه آسیب ندارد یا آسیب می‌زند یا خودش آسیب خواهد دید. در این فضا ما متخصص‌های خیلی کمی داریم و باید به آن توجه ویژه شود.

در این شرایط، شما به‌عنوان روان‌شناس حوزه کودک و نوجوان که سال‌هاست با کودکان آسیب‌دیده کار کرده‌اید، چقدر جای خالی درمانگران متخصص در امر آسیب را خالی می‌بینید؟

یاراحمدی: دقیقا نوع کار آن متخصص روان‌شناسی که با کودکان کار می‌کند و در هر مراجعه، آنها به کلینیک مراجعه می‌کنند و روی صندلی روبه‌روی تراپیست می‌نشینند، با متخصصی که در حال کار با کودکان آسیب‌دیده است، کاملا متفاوت خواهد بود. در نوع اول، کار بیشتر به صورت بالینی پیش خواهد رفت ولی در حوزه کودکان آسیب‌دیده با افرادی روبه‌رو هستیم که پروتکل خاصی برایش وجود ندارد، بلکه باید پیچیدگی‌هایی را که شرایط آنها دارد، در نظر بگیریم. جدا از بحث روان‌درمانی باید رویکرد حمایتی هم در این مسیر وجود داشته باشد. در خیلی از موارد که با کودکان مراکز شبه‌خانواده کار کرده‌ام، متوجه شدم گاهی به جای انجام کارهای بالینی همین که پای صحبت آنها بنشینم تا حس کنند شنیده می‌شوند، کافی است. اتفاقا این راهکار من جواب هم داد.

به‌ نظر شما این مسیری که تا الان درباره‌اش صحبت کردیم، یعنی نبود متخصص‌هایی که شرایط آسیب را به‌خوبی نمی‌شناسند، چقدر خودش می‌تواند آسیب‌زا باشد؟

اکبری: من با یک خاطره حرفم را پیش می‌برم. سال قبل قرار بود برای تعدادی از روان‌شناسان که در این حوزه کار می‌کنند، دوره‌هایی بگذاریم و آنها را توانمند کنیم. حدود 60 نفر از مراکز مردم‌نهاد به ما معرفی شدند. در مصاحبه اولیه متوجه شدیم بیشتر آنها اصلا روان‌شناس نبودند و فقط شش نفر برای توانمندسازی، قابل سرمایه‌گذاری بودند، ولی جالب آنکه کارهای روان‌شناختی با کودکان آسیب‌دیده انجام می‌دادند. این کودکان آسیب‌های عمیقی دارند و فردی که در این فضا کار می‌کند، باید تجربه و تخصص کافی داشته باشد. در غیراین‌صورت، اصلا نباید وارد این فضا شود، چون آسیب را بیشتر می‌کند. این فضا جای تجربه نیست، بلکه وسط میدان است و باید کار تخصصی انجام شود.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ