روی‌گردانی از جامعه غسالان

اقتصاد ایران: مرگ، قطعی‌ترین حقیقت زندگی است، اما همزمان یکی از بزرگترین تابوهای جامعه ما هم به شمار می‌رود. در این میانه، افرادی هستند که به خواست سرنوشت یا انتخاب خود، مسئولیت مواجهه مستقیم با این واقعیت را بر عهده گرفته‌اند؛ کسانی که در آرامش و وقار و با دستانی پرمهر و متعهد، پیکر درگذشتگان را برای وداع نهایی آماده می‌کنند. آنها «غسال»‌ هستند

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، خدمتگزارانی که در آرامش و وقار و با دستانی پرمهر و متعهد، پیکر درگذشتگان را برای وداع نهایی آماده می‌کنند. آنها «غسال»‌ هستند؛ متأسفانه هنوز برخی افراد از جامعه غسالان رو برمی‌گردانند و آنها را نمی‌پذیرند.

مرگ، قطعی‌ترین حقیقت زندگی است، اما همزمان یکی از بزرگترین تابوهای جامعه ما هم به شمار می‌رود. در این میانه، افرادی هستند که به خواست سرنوشت یا انتخاب خود، مسئولیت مواجهه مستقیم با این واقعیت را بر عهده گرفته‌اند؛ کسانی که در آرامش و وقار و با دستانی پرمهر و متعهد، پیکر درگذشتگان را برای وداع نهایی آماده می‌کنند. آنها «غسال»‌ هستند؛ خدمتگزارانی که قداست کارشان در پسِ پرده‌ای از پیش‌داوری، ترس و جهل جامعه پنهان مانده است.

جوان‌ترین غسال کشور

درحال حاضر، شهر یزد  هشت غسال جوان شامل چهار زن و چهار مرد دارد. سجاد ۲۴ساله، جوان‌ترین غسال کشور  می‌گوید: در سن ۱۹سالگی بعد از پایان خدمت سربازی، متوجه شدم سازمان آرامستان‌ها در زمان کرونا نیاز به نیروی بسیجی برای غسالی دارد. من داوطلبانه این شغل را به‌خاطر برکات مادی و معنوی آن انتخاب کردم.

وی با تأکید براین که باید دیدگاه جامعه نسبت به این شغل تغییر کند ادامه می‌دهد: زمانی که در جمع دوستانم قرار می‌گیرم، شغلم را به تمسخر می‌گیرند، می‌گویند «مرده‌شور آمد» و شروع به خندیدن می‌کنند یا نانوای محله به من گفته برای نان گرفتن به اینجا نیا! در منزل برخی اقوام هم متوجه شده‌ام که بعد از بیرون رفتن من، قند داخل قندان را دور می‌ریزند. شغل من و نگاه مردم به این شغل باعث شده که از بعضی اقوام دور شویم. در دانشگاه هم به‌خاطر شغلم قضاوت می‌شوم و کمتر کسی با من مراوده می‌کند یا از دستم چیزی می‌گیرد.

سجاد در مورد ازدواجش می‌گوید: زمانی که می‌خواستم به خواستگاری بروم پدرم گفته بود نگو که غسالی، بگو در شهرداری شاغلی. گفتم من باید یک عمر زندگی کنم و مجبورم شغلم را بگویم، اگر خدا بخواهد همه چیز درست می‌شود. در جلسه خواستگاری گفتم کارمند شهرداری‌ام ولی در غسالخانه مشغول به کار هستم. بعد از آن‌که بیرون آمدیم پدرم واکنش بدی به حرف من داشت. اما یک هفته بعد دختر با پدرم تماس گرفت و گفت از صداقت پسر شما خوشم آمده و شغلش را می‌پذیرم، به این شرط که بعد از مدتی آن را تغییر دهد. بعدها با خانمم صحبت کردم و از علاقه‌ام برایش گفتم و الان حدود شش سال از آن روز می‌گذرد و همسرم که خودش معلم است، با شغلم مشکلی ندارد.

این غسال جوان می‌افزاید: یکی از خاطرات غم‌انگیزی که هر ماه چند بار برایمان پیش می‌آید زمانی است که پیکر جوانی ۱۷-۱۶ ساله یا بچه‌ها را شستشو می‌دهیم و در اتاق وداع، شاهد گریه و فریادهای سوزناک مادر متوفی هستیم.

خاطره دیگر این که در دوران اوج کرونا روزانه ۵۰ یا ۶۰ متوفی را غسل می‌دادیم. فرزندان متوفی حتی زیر تابوت پدر و مادر خود را نمی‌گرفتند و از ترس سرایت کرونا در فاصله دور می‌ایستادند.
سجاد می افزاید:در آن دوران که بیماران کرونایی را غسل می‌دادیم، تعدادی از کادر اداری سازمان هم از ما دوری می‌کردند؛ حتی زمانی که وارد ساختمان اداری می‌شدیم تا ساعت ورود و خروجمان را اعلام کنیم، بعضی از آنها فرار می‌کردند! به لطف و کرم خدا در حالی‌که همه کارمندان کرونا گرفتند ولی ما غسال‌ها حتی یک بار هم مبتلا نشدیم.

مواجهه مستمر با مرگ

زینب ۴۳ ساله با مدرک دیپلم تجربی، غسال دیگری است که  می‌گوید: علت انتخاب شغلم مربوط به روزی است که در خیابان ایستاده و منتظر ماشین بودم. خانمی مرا سوار کرد و در مسیر با هم صحبت می‌کردیم که متوجه شدم او غسال است.

می‌پرسم: وقتی گفت من مرده‌شور هستم، نترسیدی؟ می‌گوید: نه، اصلا. از آدم‌های زنده باید بترسیم. من از او درخواست کردم و گفتم من هم می‌خواهم در غسالخانه کار کنم.زینب ادامه می‌دهد: همسرم با کار کردن من در غسالخانه مخالفت کرد، زیرا من از خون و بوی الکل می‌ترسیدم و بیهوش می‌شدم. قبل از آن در یک درمانگاه کار می‌کردم و به همین دلیل نتوانسته بودم دوام بیاورم. 

خانواده‌ام نیز با توجه شرایط جسمی من مخالف بودند.  مادرم به‌خاطر عدم پذیرش جامعه با این شغل مخالفت کرد اما من بر درخواست خود پافشاری می‌کردم؛ حتی برای محک زدن خودم یکی‌دو بار به غسالخانه رفتم و نگاه کردم، خون دیدم، متوفای تصادفی دیدم اما حالم بد نشد. زمانی که ماجرا را برای همسرم تعریف کردم تعجب کردو پذیرفت که به این شغل مشغول شوم.

وی می‌افزاید: دوران استخدامم دو سال طول کشید. بدون این‌که در دوره آموزشی شرکت کنم، پس از مطالعه جزوه‌ای که همکارانم در اختیارم قرار دادند، امتحان دادم و نمره بالایی گرفتم. برای مصاحبه هم سوالات غسل، تیمم و احکام پرسیدند و من پاسخ دادم؛ چراکه با علاقه وارد کار شده بودم و از نزدیک مراحل آن رادیده بودم و از کار خوشم آمده بود.

جامعه ما را نمی‌پذیرد

متأسفانه هنوز برخی افراد از جامعه غسالان رو برمی‌گردانند و آنها را نمی‌پذیرند. زینب تعریف می‌کند: یک بار به آرایشگاه رفته بودم و قبل از این‌که نوبتم شود، با تلفن صحبت می‌کردم. آرایشگر گوشش به من بود و فهمید که غسالم. دستیارانش گفتند ما او را اصلاح نمی‌کنیم. من متوجه شدم اما نشستم. بلند نشدم که به آنها برنخورد. خانم صاحب سالن به من گفت همکاران شنیدند شما چه گفتید و دوست ندارند به شما خدمات بدهند. من امروز خودم کارت را انجام می‌دهم اما دفعه بعد دیگر به اینجا نیا. 

او که در حین کار ماسک زده بود، درباره شغلم پرسید و من توضیح دادم که ما روزی چند بار دوش می‌گیریم، سه مدل دستکش می‌پوشیم؛ دو دستکش بزرگ تا بازوها و یک دستکش آشپزخانه. وقتی کار تمام می‌شود، الکل می‌زنیم، ضدعفونی می‌کنیم، با صابون می‌شوییم و حمام می‌کنیم؛ یعنی ما از آنها تمیزتر هستیم. 

او گفت پس حتما خانه‌تان هم تمیز است. گفتم خانه ما مثل خانه شماست، هیچ فرقی نمی‌کند.

وی می‌افزاید: من دو پسر ۱۸ و ۲۱ ساله دارم. بچه‌های من خیلی خوب تربیت شده‌اند و شخصیت قوی دارند. دوست ندارند کسی در این مورد به آنها چیزی بگوید. پسر کوچکم در محل کار به استادش گفته که مادرش غسال است و طوری رفتار می‌کند که کسی جرأت ندارد چیزی بگوید. پسر بزرگم نظامی است. 

او هم در زمان پذیرشش، شغل مرا گفت، مسئول پذیرش به او گفت اینجا ممکن است مسخره‌ات کنند، به دیگران بگو مادرم خانه‌دار است یا در شهرداری کار می‌کند. البته من نگران آینده خصوصا ازدواج پسرانم هستم.

این زن غسال می‌گوید: واکنش خانواده همسرم وقتی از شغلم باخبر شدند خیلی زشت بود. حرفی نزدند اما نگاه‌ها و عکس‌العملشان خیلی ناراحت‌کننده بود.

از او می‌پرسم: آیا تا به حال کسی از نزدیکانت را غسل داده‌ای؟ با گریه می‌گوید: مادرم. من مادرم را شستم و غسل دادم. وقتی به یادش می‌افتم از دستانم بدم می‌آید. از خودم می‌پرسیدم مگر مادر به کجا می‌رود که تو بدرقه‌اش می‌کنی؟ کارهایش را انجام می‌دهی که زود خاکش کنی؟ اما کارهایی را که خودش وصیت کرده بود انجام دادم.

زینب می  گوید:سعی می‌کردم موقعی که مادرم را غسل می‌دادم، خوب نگاهش کنم تا چهره‌اش فراموشم نشود. در پایان کار ناراحت بودم که مادرم را با دست خودم راهی سفر آخرت کرده‌ام اما شب اول که خاکش کردیم، به خوابم آمد و به من گفت مادر، روسفیدم کردی.

دشواری‌های دوران کرونا

زهرا ۳۴ ساله، غسال یزدی  می‌گوید: در حال حاضر مشغول تحصیل در مقطع کاردانی هستم. اوایل دوران کرونا داوطلبانه و با معرفی یکی از آشنایان که در بخش اداری سازمان آرامستان‌های یزد کار می‌کرد شروع به کار کردم، چون از دوران کودکی، غسل میت را دوست داشتم. 

من همه دوره‌های آرایشگری را گذرانده بودم تا نان‌آور خانواده باشم، چون همسر نداشتم ولی علاقه کودکی‌ام را به یاد آوردم؛ گذشته‌ای‌ را که در آن، یکی از اقوام فوت می‌کرد و من از پشت پنجره تمامی مراحل کار غسال‌ها را نگاه می‌کردم.

بعد از یک هفته آموزش، مشغول شدم. علاقه‌ام به این‌ شغل، سختی‌های کار را برایم شیرین می‌کرد. دوران کرونا روزهای سخت و طاقت‌فرسایی بود. از صبح لباس مخصوص آنتی‌باکتریال بلندی را که خیلی گرم بود می‌پوشیدیم و ماسک می‌زدیم. آن زمان سالن سیستم سرمایشی و گرمایشی خوبی نداشت و تعداد متوفاهای کرونایی هم خیلی زیاد بود. شرایط خیلی سختی را تحمل کردیم.

زهرا می‌افزاید: با توجه به مخالفت خانواده‌، شغلم را از اقوام مخفی کردم. مادرم اعتقاد داشت که اگر شوهرخواهرهایم از شغل من باخبر شوند زندگی خواهرانم به هم می‌خورد و آبرویمان می‌رود ولی یک روز که یکی اقوام دور مادرم فوت کرده بود مرا در سالن دیدند و خبرش در بین فامیل پیچید. با توجه به واکنش‌های مردم نسبت به این شغل و علاقه‌ام به مطالعه کانال‌هایی با موضوع غسالی و مرگ، کانالی را تشکیل دادم و این شغل را کم‌کم معرفی کردم. این کانال در حال حاضر بیش از دو هزار عضو دارد. خیلی از اعضا از طرفداران این شغل شده‌اند و اشتیاق ورود به آن را دارند.

برداشت‌های نادرست 

برخی با تفسیرهای نادرست از مفاهیم مذهبی، فکر می‌کنند که تماس با مرده موجب «نجاست» یا «بدیمنی» می‌شود؛ در حالی که در اسلام، غسل و کفن میت، یک فریضه واجب کفایی است. 
زهرا می‌گوید: هیچ‌کس به اندازه غسال‌ها در طول روز دوش نمی‌گیرد، لباس عوض نمی‌کند و خود را ضدعفونی نمی‎کند؛ کاملا برعکس افکاری که مردم درباره غسال‌ها دارند.

او در این زمینه خاطره‌ای تعریف می‌کند: من و همکارم به همراه یکی دیگر از همکارانمان که مسئول غسالخانه بود برای ثبت‌نام دانشگاه رفتیم. وقتی از شغلش پرسیدند و او جواب داد، دانشجوها واکنش بدی داشتند و خیلی ترسیدند. استاد دانشگاه هم در حالی که تأسف زیادی در چهره اش دیده می‌شد به او گفت تو اصلا سر کلاس حاضر نشو، من نمره‌ات را ۲۰ می‌دهم.  از آن لحظه، من و دوست همکارم شغلمان را در دانشگاه پنهان کرده‌ایم، چراکه واهمه طرد شدن داریم و این که نتوانیم درسمان را ادامه بدهیم.

این غسال‌بانو می‌افزاید: دو فرزند دارم، یک پسر ۱۵ ساله و یک دختر ۱۱ ساله. با آنها درمورد شغلم صحبت کرده و توضیح داده‌ام که هر فردی در جامعه شغلی دارد. آنها پذیرفتند، ولی از زمانی که اقوام متوجه شدند شغلم غسالی است، همه رابطه خود را با من، مادرم و حتی خواهرانم قطع کردند؛ درحالی که من شغلم را دوست دارم وحتی اگر کاری با حقوق بالا به من پیشنهاد شود نمی‌پذیرم، زیرا حلال‌ترین درآمد را دارم.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ