جهان رنگارنگ «آنا» در «گورخواب»
اقتصاد ایران: ایسنا/اردبیل عضو سرای اهل قلم و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی در یادداشتی جهان رنگارنگ «آنا» در «گورخواب» را تشریح کرد.
محمدرضا نوذریان عضو سرای اهل قلم و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی در یادداشتی که به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی در اختیار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) قرار داده، عنوان کرده است: داستانها با قدمتی به بلندای قرنها جهانی فراخ و سرشار از نکتهها پیامها و درسهای عبرتآموز هستند. داستانها را میتوان یکی از واکنشهای انسانها به پدیدار شدن موقعیتهای گوناگون برای آنان چه از نظر اجتماعی و چه در زندگی شخصی، برشمرد. وقتی داستان میخوانیم در حقیقت، جریان عادی زندگیمان را برای ساعات یا دستکم لحظاتی، متوقف میسازیم و ارتباطمان را موقتاً با اطرافیانمان قطع میکنیم تا در جهانی دیگر وارد شویم. پدیدآورندگان داستانها با بهرهگیری از تخیل یا تجارب خویش و با به کار گرفتن قدرت نگارشی که با خود دارند در نوشتههایشان شخصیتها را میپرورانند زمانها و مکانها را درمینوردند و به یاری میگیرند و با هوشمندی و حساسیت، رخدادی را به طور هدفمند میگسترانند تا بر روی مخاطب، اثر بگذارند، از همین رهگذر، میتوان چنین آفریدههای آنان را دارای ارزش هنری هم دانست.
نویسندۀ معاصر اردبیلی زهرا بادره(آنا) در کتاب گورخواب که با ۲۱۷ صفحه، توسط انتشارات «دانشیاران ایران» به انتشار رسانده است ۵۵ داستان کوتاه را در فراروی خواننده قرار میدهد. داستان کوتاه، یکی از انواع ادبیات داستانی است و از حیث کمیت، میتوان آن را بلندتر از داستانک و کوتاهتر از رمان دانست. در برخی منابع ادبی، داستانی را که افزونتر از دو هزار و پانصد واژه دارد و این تعداد حداکثر به پانزده هزار برسد داستان کوتاه مینامند. این قالب نوشتاری مانند رمان ممکن است کمیک یا تراژیک باشد و باز، امکان دارد به شیوۀ ناتورالیستی و خیال و وهم یا واقعگرایانه نوشته شود.
یکی از رویکردهای آنا در نگارش داستانهای این کتاب، ورود به جزییات برای ساختن تصویری شفاف از رخدادها و شرایط زندگی یا وضعیت رفتاری شخصیتهایش در ذهن خواننده است که البته از الزامات آفرینش رمان نیز به شمار میرود. برای مثال در بخشی از نخستین داستان کتاب که ماجرای دخترک دوازده سالهای به نام «گلین» است و علاقهمندیاش به تحصیل با مخالفت «حاجی بابا» مواجه میشود نویسنده، دربارۀ او چنین توضیح میدهد: «از درون خانهای خشتی، دخترکی دوازده ساله که گلین صدایش میکردند با پاهای کوچک و ورزیدهاش و دستانش که جعبۀ چوبی خالی از میوه در دستش گرفته پلههای کاهگلی را دوتایکی کرده و خود را به پشت بام خانهشان رساند» یا داستان «هیولا» را این گونه میآغازد: «گرمای ملایم خورشید آسمان صاف و دریای آبی، دست در دست هم داده و تابلوی زیبایی را به نمایش گذاشتهاند».
او بعضاً از زبان حیوانات سخن میگوید، گاهی جاندارانگاری میکند و با اعطای ویژگیهای جاندار به اشیا برای انتقال حداکثری احساسش به مخاطب تلاش میکند، مثلاً در داستان «زخمخورده»، دربارۀ مترسک مزرعه مینویسد: «در میان مزرعه، سرفراز ایستاده بود» و در داستان «بازگشت به طبیعت»، چنین مینگارد که کلبه در میان درختان سبز سر به فلک کشیده ... نگاهش را به رودخانۀ زیبایی دوخته بود.
یکی از نکات قابل مداقه در بررسی داستانها زاویۀ دید نویسنده در روایت ماجراهاست. اگر نویسندۀ قصه، سوم شخص بیاورد نهتنها برونیها بلکه درونیهای شخصیتهای داستانش را میبیند، داوری میکند و سرانجام، آفریدههای خود را به سمت سرنوشتشان سوق میدهد.
نویسندگان گاهی نیز قصههایشان را با زاویۀ دید اول شخص مینگارند که معمولاً در این صورت، ارتباط مطالب داستان ساده میشود، تجربهها و احساسات هیجانانگیز از صمیم قلب نقل میشوند، هماهنگی داستان قوت مییابد و از این رهگذر، داستان اغلب صمیمانهتر و مؤثرتر از آب درمیآید. این شیوه، مشکلاتی هم دارد مثلاً شخصیت داستان تنها میتواند از عقیدههای خودش سخن به میان آورد و از شرح ویژگیهای درونی و عقیدههای دیگران ناتوان میشود یا شخصیت، فقط قادر خواهد بود از درون خویش به بیرون نگاه کند و امکان نخواهد داشت از خارج خودش را داوری کند.
با این حال، بادره در این کتابش برآن بوده است با به کارگیری هر دو شیوه، از ظرفیتهای هر دو بهره جوید و مثلاً در داستان «شتر در خواب بیند پنبه» و مواردی چند، استفاده از سوم شخص و در «الفبای عشق» و... استفاده از اول شخص را در پیش میگیرد.
نکته دیگر، استفادۀ نویسنده از زبان شکسته یا محاورهای در برخی از داستانهایش است که البته، شیوهای رایج در آفرینش آثاری همچون رمان هم به شمار میرود، برای نمونه، او «اکسیر جوانی» را با این شیوه آغاز میکند و پیش میبرد: «اهل محل بهش غبطه میخوردن و بعضیا هم حسودی میکردن».
حرکت هدفمند نویسنده برای استفادۀ حداکثری از ابزارهای قابل استفاده در داستان مشهود است. وی در همین راستا به پربار شدن پیامهای جایگرفته در قصههایش توجه دارد و برای نمونه در داستان «در سوگ پاییز» از ناپایدار بودن فرصتهای زندگی و ضرورت پذیرش سرنوشت سخن میراند که مرا به یاد شعر «برگ گریزان» پروین اعتصامی میاندازد. پروین در آن شعر، دربارۀ برگی سخن میگوید که میکوشد در شاخه، پایدار بماند و وقتی به خاطر بینتیجه ماندن تلاشهایش از شاخهاش گلایه میکند پاسخ میشنود من خود نیز رفتنی هستم.
بانو بادره، هرچند خاطراتی از سالها خدمت اداریاش را در کتابی دیگر با عنوان «سی سال زندگی در بیمارستان» به چاپ رسانده است در نگارش بخشی از قصههای گورخواب هم به اقتضای شغل خود، تحت تأثیر فرآیند درمان و فضاهایی مانند بیمارستان بوده و اثرپذیریاش در این باره در برخی داستانهای کتاب، مثل «درد بیدرمان»، «سحرسا» و... محسوس است تا جایی که مثلاً در «مکافات عمل»، زبان حال مادری آبستن را بازمیگوید.
وی در فضاپردازیها و صحنهآفرینیها گاهی نیز از زیباییهای طبیعت بکر روستایی اثر میپذیرد و مثلاً در قصۀ «بازگشت به طبیعت» برای تصویرسازی و زیباییآفرینی، از نغمۀ خوشآهنگ رودخانه، از آرامش چمنزار و نوای خروسی حناییرنگ و پل ساخته شده از الوار و چوب و مواردی از این قبیل یاری میگیرد و سخنها مینویسد.
از دیگر رویکردهای بادره، استفاده از فنون و صناعات ادبی همچون تشبیه است، برای مثال در «عشق خاکستری»، چندین تشبیه را اینگونه پشت سر هم جای میدهد «روزهایم بسان شبهای تیره، سپری میشود و شبهایم چون گورستانی میگذرد، خانهام مانند آرامگاهی ابدی هرشب مرا میخواند».
او عفت کلام و متانت را هم به عنوان الزامات کار ارجمند، مورد توجه قرار میدهد، برای مثال در داستان عشق خاکستری از زبان زنی که مسلمان هم نیست خطاب به طرف مقابل مینویسد: «این رابطۀ ما نامشروع است» و وقتی از طرف مقابل میشنود که «رابطۀ مشروع، نامشروع نداریم همین که همدیگه رو دوست داریم کافیه» ضرورت رعایت آداب و اصول اخلاقی را پیش پا مینهد و مینویسد: «مگه ما کاتولیک نیستیم؟ مگه من و تو غسل تعمید داده نشدیم؟ مگه پدر مقدس، ما را به ازدواج فرمان نداده؟».
داستانهای او گویی زندگی دوم هستند که وجوه و رنگهای زندگی را مینمایانند و شناخت بیشتری از انسانها و اشیایی که حسشان کردهایم به بار میآورند، حتی گاهی چنان ما را با خود همراه میسازند خویش را کاملاً در محل وقوع رخدادهای داستان تصور میکنیم ولاجرم جایی را که در آن واقع هستیم به فراموشی میسپاریم و چهبسا دنیای خیالی داستانهای او را حقیقیتر از دنیای واقعی بپنداریم و البته چنین تصوری سبب خواهد شد لحظاتی داستانها را با واقعیت بیامیزیم و با زندگی حقیقی همسان بدانیم، ذهن و روحمان را به آنها بسپاریم و گاهی با منطقمان، گاهی با تخیل و گاهی با احساسمان آنها را بسنجیم زیرا حین خواندن داستان، از چشمانداز کلی موجود، پیوسته به اندیشهها و درون شخصیتها به مکانها و... رفت و آمد میکنیم.
به این ترتیب بانو بادره، جهان رنگارنگی را پدید میآورد، خواننده را مجذوب کلام و بیان و پیام خویش میکند و هنرمندانه او را از دل طبیعت تا ژرفنای روح و روان شخصیتهایش سیر میدهد به این امید که ظرایف نهفته در این گشت وگذارها امواجی نو در زندگی مخاطب در پی بیاورد.
انتهای پیام
اکو ایران | ECO IRAN
ترکیه | Turkiye
آذربایجان| Azerbaijan
ترکمنستان|Turkmenistan
تاجیکستان|Tajikistan
قزاقستان |Kazakhstan
قرقیزستان |Kyrgyzstan
ازبکستان |Uzbekistan
افغانستان |Afghanistan
پاکستان | Pakistan
بانک مرکزی
بانک ملّی ایران
بانک ملّت
بانک تجارت
بانک صادرات ایران
بانک ایران زمین
بانک پاسارگاد
بانک آینده
بانک پارسیان
بانک اقتصادنوین
بانک دی
بانک خاورمیانه
بانک سامان
بانک سینا
بانک سرمایه
بانک کارآفرین
بانک گردشگری
بانک رسالت
بانک توسعه تعاون
بانک توسعه صادرات ایران
قرض الحسنه مهر ایران
بانک صنعت و معدن
بانک سپه
بانک مسکن
رفاه کارگران
پست بانک
بانک مشترک ایران و ونزوئلا
صندوق توسعه ملّی
مؤسسه ملل
بیمه مرکزی
بیمه توسعه
بیمه تجارت نو
ازکی
بیمه ایران
بیمه آسیا
بیمه البرز
بیمه دانا
بیمه معلم
بیمه پارسیان
بیمه سینا
بیمه رازی
بیمه سامان
بیمه دی
بیمه ملت
بیمه نوین
بیمه پاسارگاد
بیمه کوثر
بیمه ما
بیمه آرمان
بیمه تعاون
بیمه سرمد
بیمه اتکایی ایرانیان
بیمه امید
بیمه ایران میهن
بیمه متقابل کیش
بیمه آسماری
بیمه حکمت صبا
بیمه زندگی خاورمیانه
کارگزاری مفید
کارگزاری آگاه
کارگزاری کاریزما
کارگزاری مبین سرمایه