۱۸سالگی برای جوانانی که در بهزیستی زندگی کردهاند، همیشه دشوار بوده است. آنها باید بعد از پایان دوره نوجوانی مستقل شوند که همین با چالشهای بیشماری برایشان همراه است و این موضوع، بهانه نشست تخصصی «چالشهای فرزندان پس از ترک مراقبت سازمانی» شده است.
روز گذشته بنیاد خیریه روشنای امید با همکاری گروه مددکاری اجتماعی و انجمن دانشجویی مددکاری، برنامهای برگزار کرد تا فرصتی برای بازاندیشی در نظام مراقبت از فرزندان بهزیستی و سرنوشت آنها پس از ترخیص باشد؛ افرادی که در ۱۸سالگی ناگهان از حمایت سازمانی خارج میشوند، بدون آنکه بستر لازم برای زیست مستقل و امن در جامعه برایشان فراهم باشد.
در این نشست، مجموعهای از مدیران، پژوهشگران، روانشناسان و حقوقدانان با نگاهی میانرشتهای، به واکاوی چرخهای پرداختند که از بیثباتی عاطفی و دلبستگی ناایمن آغاز میشود و در فقدان حمایتهای حقوقی، شغلی و اجتماعی استمرار مییابد.
زهرا باوری، مدیرعامل بنیاد روشنای امید، در آغاز از تجربه ۱۰ساله این بنیاد گفت؛ تجربهای که نشان میدهد فرزندان پس از ترخیص نهتنها نیازمند مهارتهای اقتصادی، بلکه بیش از هر چیز محتاج بازآفرینی «احساس تعلق» هستند. همچنین منصور فتحی، عضو هئیتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی، با اتکا بر یافتههای میدانی در مراکز شبهخانواده، از ساختارهای خشک و غیرمنعطف سازمانی و احساس «رهاشدگی» پس از ترخیص گفت؛ احساسی که در نبود پیوست حمایتی، بسیاری از این نوجوانان را به حاشیه جامعه میراند. در ادامه هم صالح نقرهکار، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی بنیاد، با نگاهی حقوقی یادآور شد که حمایت از این گروه، تکلیف حاکمیتی دولت است. او بر ایجاد نظام قانونی «مراقبت پس از خروج»، افزایش سن حمایت تا ۲۵سالگی و مشارکت نهادهای مدنی در حکمرانی همکارانه تأکید کرد. بخش دیگر این نشست مربوط به دادههای شاهین احمدیان بود؛ روانشناسی که سالها در این حوزه فعالیت کرده است.
او از «روانشناسی بیکسی» سخن گفت و توضیح داد که ریشه بسیاری از مشکلات فرزندان ترخیصشده در نداشتن پیوند امن انسانی و دلبستگی ایمن نهفته است. احمدیان با اشاره به مفهوم «تابآوری» و «پادشکنندگی»، تأکید کرد که تربیت مراقبان و مددکاران «امن» و آموزش ارتباطات انسانی باثبات، میتواند در بازسازی هویت و اعتماد اجتماعی این فرزندان نقشی کلیدی داشته باشد. در پی این صحبتها، حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر مراقبت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی، بر اهمیت آمادهسازی تدریجی فرزندان برای استقلال اجتماعی و عاطفی تأکید کرد و هشدار داد که خروج ناگهانی از مراکز، ریسک آسیبهای روانی و اجتماعی را بهطور درخور توجهی افزایش میدهد.
حمایت عاطفی سن نمیشناسد
زهرا یاوری، مدیرعامل بنیاد خیریه «روشنای امید»، با نگاهی آسیبشناسانه به تجربه 10ساله این بنیاد در همراهی با جوانان ترخیصشده از سازمان بهزیستی پرداخت. او گفت: «سال ۱۳۹۳ با حدود ۶۰ نفر از فرزندان ترخیصشده از بهزیستی مواجه شدیم؛ جوانانی که بدون خانواده از حمایت سازمانی خارج میشدند و با چالشهای متعددی در مسیر استقلال روبهرو بودند. در آن زمان تخصص زیادی نداشتیم، اما از طریق گفتوگو با متخصصان و خود بهزیستی، سعی کردیم فرایند درستتری برای دوران پس از ترخیص طراحی کنیم. هدف بنیاد صرفا توانمندسازی اقتصادی نیست، بلکه ایجاد شبکهای از حمایتهای انسانی و عاطفی در قالب «شبهخانواده» است. ما متوجه شدیم فرزندان پس از ۱۸سالگی فقط به مهارت و شغل نیاز ندارند، آنها همچنان نیازمند خانوادهاند. نیاز به حمایت عاطفی، تعلق و همراهی، سن نمیشناسد. حتی در 40سالگی هم ممکن است انسان نیازمند خانواده باشد».
او در بخش دیگری از صحبتهایش به دشواریهای اجتماعی و روانی این جوانان اشاره کرد: «فرزندان سازمان در مراکز تکجنسیتی بزرگ میشوند و هنگام ورود به جامعه شناخت دقیقی از روابط ندارند. گاه نخستین دوستیها را معادل ازدواج میدانند و همین باعث بروز چالشهای جدی در زندگیشان میشود. به همین دلیل، آموزشهای روانی و مهارتی از ضروریترین خدمات ماست».
یاوری با اشاره به تجربههای عینی بنیاد از مراجعات مکرر فرزندان پس از سالها گفت که بسیاری از آنها حتی پس از رسیدن به ظاهر توانمندی، در موقعیتهای شغلی یا اجتماعی دچار آسیبهای تازهای میشوند: «گاهی پسری که فکر میکنیم مسیرش روشن است، در محیط کار مورد سوءاستفاده قرار میگیرد یا دختری که شغل پایداری دارد، ناگهان در بحران عاطفی و روانی فرو میرود. این یعنی هنوز جای خالی یک خانواده واقعی را در زندگیشان نمیتوان نادیده گرفت».
او در پایان صحبتهایش با اشاره به آمار ترخیص سالانه فرزندان از مراکز بهزیستی گفت که این تعداد در سالهای اخیر حدود ۴۰۰ نفر برآورد میشود: «این عدد به نسبت کل کشور عدد بالایی نیست. میتوان با سیاستگذاری درست و همافزایی میان نهادهای دولتی و مدنی، کاری کرد که هیچکدام از این فرزندان بدون حامی و خانواده جایگزین وارد جامعه نشوند. اگر دست به دست هم بدهیم، میتوانیم زنجیره حمایت را پیوسته نگه داریم تا این جوانان که سالها زیر چتر سازمان بودهاند، در جامعه احساس تنهایی نکنند».
سطح پایین خودکارآمدی در کودکان مراکز بهزیستی
منصور فتحی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی علامه طباطبایی، در ابتدای سخنان خود با اشاره به پژوهشی کیفی که در بهزیستی شهرستان سیرجان انجام شده است، توضیح داد: در این مطالعه، ۱۵ نفر از دختران بیسرپرست و بدسرپرست با تجربه زندگی در مراکز اقامتی و همچنین ۱۰ نفر از مددکاران اجتماعی و روانشناسان با سابقه بیش از دو سال فعالیت در این مراکز شرکت داشتهاند. به گفته فتحی، بررسی دادههای این پژوهش نشان داده است دختران ساکن در مراکز شبهخانواده از آسیبپذیرترین گروههای اجتماعی محسوب میشوند؛ زیرا در کنار محرومیت از خانواده، با محدودیتهای جنسیتی و اجتماعی مضاعفی روبهرو هستند: «نتایج مطالعات داخلی و بینالمللی نشان میدهد کودکان و نوجوانان مقیم مراکز مراقبت سازمانی، دچار اختلالات روانی، مشکلات رفتاری و سطح پایین خودکارآمدی هستند. ساختار دلبستگی در این نوجوانان اغلب ناایمن است؛ چراکه تجربه ثبات عاطفی و پیوند پایدار در محیط زندگیشان شکل نگرفته است».
فتحی سپس به یکی از مهمترین چالشهای ساختاری اشاره کرد: «مقررات و دستورالعملهای سازمان بهزیستی انعطافپذیری لازم را ندارند. در این آییننامهها معمولا ۱۸سالگی به عنوان مرز ترخیص در نظر گرفته میشود، بدون آنکه تفاوتهای فردی و میزان آمادگی روانی و اجتماعی هر فرد در نظر گرفته شود. در نتیجه ممکن است نوجوانی که فقط دو سال در مرکز اقامت داشته، در شرایطی مشابه با فردی ترخیص شود که از کودکی در آن فضا زندگی کرده است».
او از یکدستنگری در ساختار تربیتی و روزمره مراکز شبهخانواده انتقاد کرد و گفت: «زندگی در این مراکز با نظم اجباری و برنامه تکراری همراه است؛ بیدارباش و خواب در ساعت مشخص، انجام وظایف با الگوی ثابت و فقدان حق انتخاب در امور روزمره. بسیاری از دختران شرکتکننده در پژوهش ما احساس میکردند در محیطی پادگانی زندگی میکنند، نه خانهای شبیه خانواده. عنوان شبهخانواده بهدرستی انتخاب نشده است؛ چون در خانواده واقعی انعطاف، حق انتخاب و خودمختاری وجود دارد. درحالیکه در مراکز، تصمیمها اغلب از بیرون گرفته میشود و کودکان احساس کنترلشدگی دارند». به گفته او، تمرکز برنامهها بیشتر بر تأمین نیازهای جسمی است تا روانی و عاطفی: «در مراکز بیشتر به خوراک، پوشاک و فضا توجه میشود، اما مسائل عاطفی و روحی کودکان نادیده گرفته میشود. درحالیکه آنچه آنها را برای ورود به جامعه آماده میکند، احساس امنیت روانی و پیوند عاطفی است، نه صرفا سقف و غذا. زندگی در این مراکز اغلب متزلزل و سلیقهای اداره میشود. بهجای برنامه تربیتی مشخص، سبک کار هر مربی متفاوت است؛ گاهی با تغییر یک مربی، همه روابط عاطفی کودکان دچار گسست میشود. همین جابهجاییهای پیدرپی نیروها، آسیبی جدی به احساس ثبات و اعتماد این کودکان میزند. در برخی مراکز، هر مربی مسئول ۱۵ کودک است، آنهم در شیفتهای ۲۴ساعته. این حجم کار نهتنها غیرانسانی است، بلکه مانع از شکلگیری ارتباط مؤثر و مراقبت تخصصی میشود. درواقع ما از مربیان انتظار کار حرفهای داریم، درحالیکه شرایط ساختاری چنین امکانی را فراهم نمیکند. بسیاری از دختران در مصاحبهها از احساس رهاشدگی پس از خروج از مرکز سخن گفتند. حمایتها مستمر نیست و هیچ پیگیری نظاممندی پس از ترخیص انجام نمیشود. این جوانان که اغلب گذشتهای ناایمن دارند، در نبود پشتوانه خانوادگی، با ترس از آینده مواجه هستند و احساس میکنند به حال خود رها شدهاند».
فتحی ادامه داد: «در نظام فعلی، خروج از مرکز در سن قانونی ۱۸سالگی نوعی گسست ناگهانی است؛ درصورتیکه حتی در خانوادههای عادی نیز جوانان در این سن هنوز به استقلال کامل نرسیدهاند: «واقعیت این است که اگر پسر خود ما در ۱۸سالگی هنوز نیاز به همراهی و نظارت دارد، چگونه انتظار داریم نوجوانی که بدون خانواده بزرگ شده، بتواند از فردای ترخیص بهتنهایی زندگی کند؟». او از مشکلات اقتصادی، اشتغال و مسکن به عنوان بحرانهای اصلی فرزندان ترخیصشده یاد کرد و گفت بیشتر آنها در مشاغل کمدرآمد یا ناپایدار مشغول هستند و با اجارهخانه و تأمین حداقل معیشت دستبهگریباناند: «نبود امنیت شغلی، نداشتن حامی اقتصادی و ضعف مهارتهای مالی باعث میشود بسیاری از این جوانان در چرخهای از وابستگی و آسیب قرار بگیرند».
هراس از انگ اجتماعی
فتحی همچنین از ترس از افشای هویت به عنوان یکی از مهمترین معضلات روانی این گروه یاد کرد: «بسیاری از نوجوانان از اینکه دیگران بفهمند فرزند بهزیستیاند، هراس دارند. این انگ اجتماعی باعث میشود از ارتباطات اجتماعی و جمعی فاصله بگیرند. تجربه شخصی من هم نشان میدهد حتی در مدارس، خانوادهها گاهی مانع همکلاسیشدن فرزندانشان با این بچهها میشوند. این نگرش تبعیضآمیز زخم عمیقی بر اعتمادبهنفس آنها میزند». فتحی در جمعبندی پژوهش تأکید کرد که سبک زندگی مراکز شبهخانواده نیازمند بازنگری جدی است. دستورالعملهای فعلی باید از حالت یکدست خارج شده و تفاوتهای فردی، فرهنگی و روانی در برنامهها لحاظ شود.
او پیشنهاد داد که فرایند آمادهسازی برای خروج از مراکز باید از سنین پایینتر آغاز و به صورت تدریجی و مرحلهای انجام شود. او گفت: «همانطور که در کشورهای دیگر مراکز بینراهی برای بازگشت تدریجی افراد از شرایط حمایتی به زندگی مستقل وجود دارد، ما هم باید برای فرزندان ترخیصشده چنین مسیر انتقالی طراحی کنیم، با حمایتهای روانی، مهارتآموزی و نظارت مددکاران اجتماعی. از شبکههای حمایتی پایدار تا آموزشهای مهارت زندگی و ارتباطات اجتماعی؛ همه اینها لازمه عبور ایمن از مرحله ترخیص است. این مسیر نباید ناگهانی و بیبرنامه باشد. همانگونه که در پژوهشها نیز آمده، مشکلات این جوانان فقط مختص ایران نیست. در کشورهایی مانند انگلستان هم نرخ بارداری و اختلالات روانی میان دختران ترخیصشده چند برابر جمعیت عمومی است. اما تفاوت در نحوه مدیریت این دوره گذار است؛ اینکه خروج از مرکز را به صورت تدریجی و همراه با مراقبتهای پس از آن انجام دهند».
مراقبت؛ یک وظیفه ذاتی برای دولت
صالح نقرهکار، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی بنیاد روشنای امید، در بخش دیگر نشست گفت: «سیاستگذاری در این حوزه قابل واگذاری به بخش خصوصی نیست. دولت مکلف است با تخصیص بودجه، ایجاد ساختار نظارتی و تدوین قوانین حمایتی، از این گروهها پشتیبانی کند. اگر این وظیفه بهدرستی انجام نشود، میتوان آن را مصداق ترک فعل مقامات عمومی دانست». او در ادامه با تفکیک میان دو مفهوم «اعمال حاکمیت» و «اعمال تصدی» در قانون اساسی، توضیح داد: «اعمال تصدی مثل قراردادها و پیمانها قابل واگذاری به بخش خصوصی است، اما اعمال حاکمیت، از جمله حمایت از کودکان بیسرپرست، جزء وظایف ذاتی دولت است و نمیتوان آن را به نهادهای خیریه سپرد».
به گفته نقرهکار، سیاستگذاری عمومی در این زمینه باید سه ویژگی اساسی داشته باشد: ارزشمحوری، مسئلهمحوری و استمرار: «در ارزشمحوری، جامعه باید حمایت از اقشار آسیبپذیر را به عنوان یک ارزش ملی بپذیرد؛ در مسئلهمحوری، دولت باید با شناخت دقیق مشکلات واقعی، نه صرفا با صدور بخشنامه، وارد عمل شود و در استمرار، هیچ نهادی حق ندارد حمایت را موقت یا موسمی بداند. همانطور که تأمین آب و برق وظیفه مستمر دولت است، حمایت از این فرزندان نیز باید بدون وقفه انجام گیرد. حکمرانی همکارانه یعنی دولت، جامعه مدنی و نهادهای خیریه در کنار هم عمل کنند، نه اینکه یکی جای دیگری را بگیرد. تجربه روشنای امید نشان داده که میتوان با ترکیب تخصص مددکاران، حمایتهای حقوقی و حضور اجتماعی، الگوی موفقی از همکاری مدنی در دل یک مسئولیت حاکمیتی خلق کرد. سیاستگذار عمومی باید مسئلهمحور باشد. پیش از هر اقدام، لازم است مسائل واقعی این فرزندان بهدرستی شناسایی شود. از اشتغال و مسکن گرفته تا تبعیض اجتماعی و نبود پیوست حمایتی، همه نیازمند تحلیل دقیق و چندجانبهاند». او تأکید کرد که سیاستگذاری عمومی باید چندوجهی باشد؛ یعنی دولت، دانشگاهها، پژوهشکدهها و نهادهای مدنی همزمان در این فرایند مشارکت داشته باشند: «دولت بهتنهایی توان حل این معضل را ندارد.
باید از ظرفیت نهادهای مدنی، مراکز علمی و خیریههایی چون روشنای امید استفاده شود تا هم بُعد حمایتی و هم بُعد کنترلی و نظارتی تقویت شود. مطابق ماده ۲۹ آییننامه اجرائی سازمان بهزیستی (۱۳۹۴)، این سازمان موظف است سازوکار پایش وضعیت فرزندان پس از ترخیص را فراهم کند. اما در عمل این پیوست حمایتی وجود ندارد. به محض ۱۸سالگی، به فرزند میگویند خوش آمدی و خداحافظ! و همین قطع ارتباط ناگهانی بسیاری را در وضعیت پرخطر قرار میدهد». به گفته او، نتیجه این خلأها، هدررفتن سرمایههای انسانی و مالی نهادهای حمایتی است: «بسیاری از این فرزندان پس از ترخیص، به دلیل نداشتن شغل، بیمه، مسکن و عزت اجتماعی، در معرض آسیب و حتی بزهدیدگی قرار میگیرند. در پژوهشهای قوه قضائیه هم دیدهایم که بخشی از نوجوانان بزهکار، از میان فرزندان ترخیصشده بهزیستی هستند». این وکیل دادگستری در ادامه با اشاره به تجربه خود در همکاری با نهادهای قضائی و وکلای داوطلب گفت که تفاهمنامهای میان سازمان بهزیستی و اتحادیه کانونهای وکلا وجود دارد تا بخشی از خدمات حقوقی به صورت معاضدتی ارائه شود، تأکید کرد: «این ظرفیت باید گسترش یابد. هرچه این حلقه حقوقی ضعیفتر باشد، احتمال سقوط این فرزندان به چرخه آسیب بیشتر میشود. یکی از اصلاحات فوری باید افزایش سن حمایت از ۱۸ به حداقل ۲۵سالگی باشد. در این مدت، حمایت میتواند در قالبهای مختلف اقامتی، شغلی یا خدمات اجتماعی تداوم داشته باشد. حرفهای من گلخانهای نیست؛ ما باید با شرایط واقعی بودجه کنار بیاییم. اما میتوان با استفاده از ظرفیت نهادهای مردمی و سنتهای خیریه ایرانی، بخشی از هزینهها را پوشش داد. پژوهش مؤسسه رحمان نشان میدهد ایران از نظر انگیزههای خیرخواهانه در میان کشورهای دنیا در صدر است. اگر این انرژی مدنی منسجم شود، میتواند جای خالی بودجههای دولتی را پر کند».
الگوی دلبستگی ناایمن در این کودکان
شاهین احمدیان، روانشناس و عضو هیئتمدیره بنیاد روشنای امید، توضیح داد که مشکلات روانی فرزندان پس از ترک مراقبت سازمانی، اغلب از الگوی دلبستگی ناایمن ریشه میگیرد.
او با اشاره به پژوهشهای دهه ۱۹۵۰ «ورنر و اسمیت»، که پایهگذار مفهوم تابآوری در روانشناسی بودند، گفت: «پژوهشها نشان دادند برخی از کودکانی که در مراکز نگهداری بزرگ شدهاند، با وجود همه محرومیتها، در بزرگسالی انسانهای موفقی شدند. از دل همین مطالعات، مفهوم تابآوری بیرون آمد: اینکه فرد یاد بگیرد با وجود زخمها و شکستها، دوباره برخیزد. ما باید مراقبان و مددکارانی تربیت کنیم که خودشان شخصیتهای امن باشند؛ کسانی که بتوانند رابطه باثبات و پاسخگو با این بچهها برقرار کنند. اگر مربی خودش مضطرب و ناپایدار باشد، نمیتواند دلبستگی ایمن ایجاد کند». او از نمونههایی گفت که هنوز پس از سالها، فرزندان سابق بهزیستی با کارکنان بازنشسته سازمان تماس میگیرند و آنان را پناه روانی خود میدانند: «این افراد همان شخصیتهای دلبسته ایمن هستند؛ کسانی که در زندگی بچهها ماندگار میشوند، چون همیشه پاسخگو و قابل اعتمادند. ما معمولا جامعه را به قضاوت و انگزنی متهم میکنیم، اما واقعیت این است که این رابطه دوطرفه است. جامعه هم گاهی تجربه تلخ از رفتارهای نادرست دارد. پس باید هر دو سوی رابطه را ترمیم کنیم؛ هم جامعه را آگاهتر کنیم و هم اعتماد عمومی به این فرزندان را بازگردانیم». به باور او، یکی از مؤثرترین راهها برای کاهش قضاوت و تبعیض، نشاندادن داستانهای موفقیت این فرزندان در رسانههاست: «جامعه وقتی داستان منفی میشنود، آن را در ذهنش نگه میدارد. باید موفقیتها را برجسته کنیم تا حافظه جمعی متعادل شود. همانقدر که شکستها دیده میشوند، موفقیتها هم باید دیده شوند».
هیچ سیستمی جایگزین خانواده نیست
حمیدرضا الوند، مدیرکل مراقبت و توانمندسازی کودکان و نوجوانان بهزیستی، در سخنان خود بر اهمیت انتقال تجربیات و آموزشهای تخصصی به دیگر مراکز تأکید کرد و گفت که این اقدامات میتوانند الگویی علمی برای تربیت و توانمندسازی مربیان در سراسر کشور باشند، مشروط بر آنکه فرایندها صرفا براساس تجربه فردی یا سنتهای موجود نباشد.
الوند بر لزوم احترام به دانش و تجربه نیروهای متخصص حاضر در این حوزه تأکید کرد و یادآور شد که چنین احترامی نهتنها به کاهش خستگی کارکنان کمک میکند، بلکه ارزش کار حرفهای و تخصصی در سیستمهای شبهخانواده را تقویت میکند. او گفت که سیستمهای مراقبتی نباید فقط به مدیریت کوتاهمدت بحرانها محدود شوند، بلکه باید مسیر مستمر و هماهنگیشدهای برای حمایت عاطفی، اجتماعی و علمی از فرزندان ترخیصشده فراهم کنند. به گفته او، هرچند هیچ سیستمی نمیتواند جایگزین خانواده طبیعی شود، اما یک شبکه حمایتی مستمر میتواند خلأ اجتماعی و عاطفی این کودکان را کاهش دهد و آنها را در جریان زندگی مستقلشان تنها نگذارد. الوند تأکید کرد که مدلها و تجربیات این مراکز میتوانند به عنوان نمونهای علمی و عملی برای دیگر نهادهای مشابه کشور استفاده شوند و مسیر توسعه آموزش مربیان و طراحی برنامههای حمایتی در سطح ملی را تسهیل کنند.
اکو ایران | ECO IRAN
ترکیه | Turkiye
آذربایجان| Azerbaijan
ترکمنستان|Turkmenistan
تاجیکستان|Tajikistan
قزاقستان |Kazakhstan
قرقیزستان |Kyrgyzstan
ازبکستان |Uzbekistan
افغانستان |Afghanistan
پاکستان | Pakistan
بانک مرکزی
بانک ملّی ایران
بانک ملّت
بانک تجارت
بانک صادرات ایران
بانک ایران زمین
بانک پاسارگاد
بانک آینده
بانک پارسیان
بانک اقتصادنوین
بانک دی
بانک خاورمیانه
بانک سامان
بانک سینا
بانک سرمایه
بانک کارآفرین
بانک گردشگری
بانک رسالت
بانک توسعه تعاون
بانک توسعه صادرات ایران
قرض الحسنه مهر ایران
بانک صنعت و معدن
بانک سپه
بانک مسکن
رفاه کارگران
پست بانک
بانک مشترک ایران و ونزوئلا
صندوق توسعه ملّی
مؤسسه ملل
بیمه مرکزی
بیمه توسعه
بیمه تجارت نو
ازکی
بیمه ایران
بیمه آسیا
بیمه البرز
بیمه دانا
بیمه معلم
بیمه پارسیان
بیمه سینا
بیمه رازی
بیمه سامان
بیمه دی
بیمه ملت
بیمه نوین
بیمه پاسارگاد
بیمه کوثر
بیمه ما
بیمه آرمان
بیمه تعاون
بیمه سرمد
بیمه اتکایی ایرانیان
بیمه امید
بیمه ایران میهن
بیمه متقابل کیش
بیمه آسماری
بیمه حکمت صبا
بیمه زندگی خاورمیانه
کارگزاری مفید
کارگزاری آگاه
کارگزاری کاریزما
کارگزاری مبین سرمایه