مینهای طرح ترامپ برای غزه؛ چرا پاسخ حماس را هوشمندانه میدانیم؟
اقتصاد ایران: طرح ترامپ با ادعای پایان دادن به جنگ غزه، دارای مینهای بزرگ و البته خطرناکی برای فلسطین و آرمان مردم آن است و فلسطینیها در شرایط کنونی چند گزینه برای نجات آرمان خود دارند؛ به ویژه بعد از پاسخ مسئولانه و هوشمندانهای که حماس به این طرح داد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، چند روز قبل کاخ سفید از سندی 20 مادهای تحت عنوان «طرح صلح» رونمایی کرد که توسط دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اشغالگر امضا شد و شب گذشته حماس پاسخ خود به این طرح را اعلام کرد.
این طرح به عنوان آغاز دورانی جدید برای غزه ارائه شد و تهیه کنندگان آن، ادعای توقف جنگ و آغاز بازسازی غزه را دارند. با این حال، مطالعه دقیق طرح مذکور، با توجه به نزدیک به یک قرن تجربه تلخی که فلسطینیان دارند، نشان میدهد آنچه که آمریکاییها و غربیها به عنوان راهکار به بازار عرضه کردهاند، چیزی جز باز تولید چرخههای آشنایی امتیازگیری و باج خواهی نیست؛ از اعلامیه بالفور در سال 1917 گرفته تا اشغال فلسطین در سال 1948 و سپس توافقهای مسموم اسلو در سال 1993 و امروز هم آنچه که طرح «صلح ترامپ» نامیده میشود.
جزئیات طرح ترامپ برای غزه؛ از وعدههای فریبنده تا تحقق اهداف اسرائیل
طرح ترامپ که در واقع تهیه کنندگان آن، رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو هستند، در ظاهر وعدههای فریبندهای دارد: توقف جنگ و هموار کردن راه برای صلح، اما در بطن این ظاهر بشردوستانه، مفادی نهفته که خطرات سیاسی جدی را به همراه دارد و تهدیدی بزرگ علیه آینده غزه و کل آرمان فلسطین است
-اول، آتش بس فوری به عنوان یک رویکرد بشردوستانه برای توقف جنگ در غزه ارائه میشود. با این حال این آتش بس مشروط به گامهای بعدی است که آن را به یک آتشبس آزمایشی تبدیل میکند تا یک توافق الزام آور. در واقع این مرحله، انگار آزمایشی برای سنجیدن فلسطینیها در تسلیم شدن مقابل شرایط جدید است.
-دوم، خلع سلاح کامل حماس تحت نظارت بین المللی، قلب طرح ترامپ را تشکیل میدهد. در اینجا سلاحهای مقاومت به عنوان مانعی معرفی میشوند که باید کنار بروند، این در حالی است که اشغالگران مسلح و مستحکم باقی میمانند و این یعنی که اساساً حرفی از صلح نیست، بلکه مقصود، تسلیم شدن مردم فلسطین مقابل ظلم و اشغالگری است.
-سوم، تبادل اسرا و آزادی اسرای صهیونیستی از غزه به عنوان یک گام بشردوستانه ارائه میگردد، اما در چارچوب یک جنگ مداوم. همچنین باید توجه داشته باشیم طبق مفادی که در این طرح آمده، قرار است در ازای آزادی همه اسرای صهیونیستی، شماری از آن دسته از اسرای فلسطینی که در طول جنگ توسط اشغالگران بازداشت شده بودند، آزاد گردند که یک تبادل ناعادلانه است.
-چهارم، عقب نشینی رژیم صهیونیستی به عنوان یک پاداش مشروط ارائه میشود نه به عنوان یک حق ذاتی فلسطینیها در غزه. همچنین در مفاد طرح ترامپ تاکید شده، هرگونه نقض شروط توسط فلسطینیها، به نیروهای اشغالگر اسرائیلی حق ماندن در غزه را میدهد و این یعنی عقب نشینی ارتش اسرائیل از غزه در واقع یک اهرم فشار مداوم علیه فلسطینی هست.
-پنجم، تشکیل یک دولت انتقالی از طریق نهاد موسوم به شورای صلح بین المللی، خطرناکترین بند طرح ترامپ است؛ زیرا غزه را عملاً تحت قیمومیت مستقیم آمریکا قرار میدهد و قرار است افراد خطرناکی همچون تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلیس بر آن نظارت داشته باشند.
این سناریو بیانگر تجربیات تاریخی گوناگونی است؛ جایی که دولت انتقالی تبدیل به یک دولت دائمی بین المللی میشود و در را برای جدا کردن غزه از کرانه باختری باز میکند و پروژه ملی فلسطین را از ماهیت خود تهی میسازد و این یعنی نابودی عملی آرمان فلسطین.
-ششم، طبق طرح ترامپ، بازسازی غزه به عنوان یک پاداش برای فلسطینیهاست، اما کاملاً مشروط. بودجه بازسازی غزه از خارج مدیریت میشود و به عنوان ابزاری برای باج گیری مورد استفاده قرار میگیرد؛ به طوری که فلسطینیها در غزه باید همه شروط سیاسی آمریکا و اسرائیل را در ازای بازسازی این باریکه قبول کنند یا هیچگونه بازسازی در کار نخواهد بود.
-در نهایت، خطرناکترین شرط در طرح ترامپ، تهدید مستقیم اوست؛ با این مضمون که این طرح یک گزینه صلح عادلانه نیست، بلکه یک اولتیماتوم صریح به مردم و مقاومت فلسطین است، به طوری که ترامپ علناً به فلسطینیها میگوید شما چارهای جز پذیرش این طرح با همه مفاد و شروط آن ندارید و رد آن، به اسرائیل چراغ سبز میدهد تا جنگ را به شکلی شدیدتر از قبل و با حمایت کامل آمریکا ادامه دهد.
بنابراین با بندهایی که ترامپ در طرح خود گنجانده، این طرح از یک پروژه بازسازی آتش بس به یک بازی سیاسی پیچیده تبدیل میگردد که در پوشش شعارهای صلح قرار دارد، اما ابزارهای جدیدی را برای تحمیل قیمومیت بلند مدت و از بین بردن پروژه ملی فلسطین در نظر گرفته است.
در واقع طرح ترامپ یک توافق بشردوستانه یا سیاسی زودگذر نیست، بلکه گامی استراتژیک برای سازماندهی مجدد مبانی اشغال فلسطین و نابودی پروژه ملی آن در قالب یک شکل جدید از قیمومیت است.
از طریق سازوکارهایی مانند ایجاد یک مدیریت بینالمللی مستقیم برای امور غزه و پیوند دادن پرونده بازسازی به شروط سیاسی و امنیتی، وعدههای بشردوستانه طرح ترامپ به ابزارهای فشار سیاسی تبدیل میگردند. بنابراین طرح ترامپ پیش از اینکه طرحی برای کمک به مردم غزه و پایان جنگ باشد، نقشه راهی برای بازترسیم واقعیت سیاسی فلسطین به شیوهای است که در راستای منافع اسرائیل قرار بگیرد.
مینهای خطرناک طرح ترامپ؛ نقشهای برای نابودی آرمان فلسطین
این ابعاد پیچیده ما را ملزم میکند که بند به بند، به بررسی میدانهای مین این طرح بپردازیم تا استراتژی پشت شعارهای آن را درک کنیم و آنچه را که در زیر ظاهر بشردوستانه و امنیتی این طرح نهفته است را کشف نماییم.
قبل از اینکه به جزئیات و ماهیت طرح ترامپ بپردازیم، باید بدانیم آنچه که امروز ارائه میشود، صرفاً یک پیشنهاد بازسازی غزه یا یک توافق سیاسی برای پایان جنگ نیست؛ بلکه امتدادی دقیق از فرمولهای سیاسی تاریخی علیه فلسطین است که طی دهههای گذشته تکرار شدهاند و همان اهداف اساسی را در بر میگیرند.
طرح ترامپ نه یک طرح تصادفی است و نه مجموعهای تصادفی از بندها؛ بلکه شبکه ای از مینها و تلههای استراتژیک با طراحی دقیق بوده و هدف آن صرفاً مدیریت یک بحران نیست، بلکه باز تولید یک تجربه قدیمی از به حاشیه راندن حقوق فلسطینیان و تبدیل پروژه ملی فلسطین به یک پرونده فنی و دستور کار موقت در مسیر نابودی نهایی آن است.
بند به بند این طرح، سنگ بنای یک سیستم یکپارچه است که میخواهد واقعیت سیاسی فلسطین را تحت پوششی جدید شکل دهد: شعارهای بشردوستانه و امنیتی که ساز و کارهای قیمومیت بلند مدت و یک تقسیم بندی سیاسی جدید را پنهان میسازند.
این مینها صرفاً ابزارهایی در یک طرح بزرگتر هستند که با هدف تثبیت واقعیتی که اشغالگری را مشروعیت میبخشند و آن را تثبیت میکنند، طراحی شدهاند. بنابراین برای مقابله با این واقعیت، صرفاً مطالعه سطحی طرح ترامپ کافی نیست؛ بلکه باید بند به بند آن را به شکل دقیق مورد تجزیه و تحلیل قرار داد تا عمق خطرات نقشه استراتژیکی که پشت آن قرار دارد آشکار شود.
در اینجا تحلیلها ما را به مرحله بعدی میبرد؛ یعنی کشف مینهای پنهان در بطن طرح ترامپ، جایی که بند به بند آن ابزارهای استراتژیکی دقیقی را آشکار میسازد که هدف آن تغییر سیستماتیک واقعیت فلسطین، نابودی پروژه ملی و حاکمیت آن در پشت پوشش بشردوستانه و امنیتی است.
این فرایند صرفاً محدود به ترسیم مجدد نقشه اشغال فلسطین نمیشود، بلکه جوهره آرمان فلسطین را با ابعاد سیاسی و بشردوستانه آن هدف قرار میدهد و آینده فلسطینیها را به ویژه در سطح حق تعیین سرنوشت به چالش میکشد.
مین اول؛ از یک وعده موقت تا یک واقعیت دائمی
تحولات فلسطین در طول تاریخ به ما میآموزد که عبارات موقت اغلب به قوانین دائمی تبدیل میشوند؛ از اعلامیه بالفور گرفته تا توافق اسلو، جایی که فلسطینیها شاهد بودهاند چگونه وعدههای موقت به واقعیتهای سیاسی تبدیل شده و پروژه ملی فلسطین را زیر سوال بردهاند.
در طرح ترامپ، یک نهاد انتقالی برای اداره غزه پیشنهاد شده که متشکل از نیروهای بین المللی بوده و ادعا شده که این یک فرایند موقت است، اما مطالعه دقیق آن نشان میدهد که چنین نهادی دارای توانایی عملیاتی و اداری بالایی است که تداوم آن را تضمین میکند.
بنابراین خیلی زود یک واقعیت سیاسی جدید به فلسطین از طریق همین نهاد تحمیل خواهد شد که طبق آن، غزه و کرانه باختری رسماً جدا میشوند و پروژه ملی به حاشیه میرود.
مین دوم؛ تبدیل حقوق طبیعی و بدیهی فلسطینیان به پرونده فنی و امنیتی
تاریخ فلسطین مملو از تلاشها برای به حاشیه راندن حقوق سیاسی مردم آن و تبدیل کردن این حقوق به پرونده امنیتی یا فنی و سلب جوهره سیاسی آن است.
امروز در طرح ترامپ، درخواست خلع سلاح حماس، به پیش نیازی برای بازسازی غزه تبدیل شده؛ در حالی که اصلاً به بحث اشغالگری اسرائیل و سلاح آن پرداخته نشده است.
نتیجه این امر، آن است که بعد سیاسی مقاومت به حاشیه رانده شده و حقوق سیاسی کل فلسطینیان نادیده گرفته میشود.
مین سوم؛ وسوسه اقتصادی در ازای چشم پوشی از حقوق سیاسی
این مین، خطرناکترین جنبه طرح ترامپ است؛ زیرا یک معامله تاریخی را باز تولید میکند: وعده رفاه در ازای واگذاری حقوق.
اعلامیه بالفور، وعده پروژههای توسعهای را به فلسطینیها میداد؛ مشروط به اینکه حقوق اساسی خود را تسلیم کنند. در توافقنامههای اوسلو هم همین اتفاق افتاد، جایی که تشکیلات خودگردان فلسطین را در ازای چشم پوشی از حقوق سیاسی اساسی فلسطینی ها، وابسته به بودجه بینالمللی کرد.
امروز هم در طرح ترامپ، نوید یک «ریوریای» جدید به فلسطینیها داده شده که اداره آن توسط نهادهای بینالمللی انجام میشود. به عبارت دیگر، اساسیترین حقوق فلسطینیان که بازسازی محل زندگی آنهاست، به ابزاری برای باجگیری سیاسی تبدیل شده است.
نتیجه اینکه، اگر این طرح اجرا شود، غزه همواره دارای اقتصادی شکننده، وابستگی مطلق و مکانی بدون آزادی و بدون حاکمیت خواهد بود.
مین چهارم؛ به تعویق انداختن مسائل اساسی
به تعویق انداختن مسائل اصلی به مرحله بعدی، ابزاری برای طولانی کردن اشغالگری صهیونیستها در غزه و تغییر شکل واقعیت این باریکه به شمار میرود.
توافقهای قبلی مانند اسلو نیز همین تاکتیک را در خود داشتند و امروز طرح ترامپ، این تاکتیک را با فرمولی جذابتر تکرار میکند و مسائل اساسی را بدون جدول زمانی یا هیچگونه تضمینی در حالت تعلیق نگه میدارد.
نتیجه اجرای این بند، بازسازی غزه بدون حاکمیت، آتش بس بدون راهکاری برای پایان درگیری یا تضمینی جهت توقف دائمی جنگ، و تبدیل مرحله انتقالی به یک هدف نهایی است که موجب نابودی پروژه ملی فلسطین میشود.
مین پنجم؛ قیمومیت بین المللی و پاکسازی سیاسی
پیشنهاد تشکیل یک شورای بینالمللی برای اداره غزه چیزی جز یک قیمومیت جدید به شکل معاصر نیست. این پیشنهاد، خود را تحت لوای بیطرفی و فنی بودن ارائه میدهد، اما به معنای مشروعیت بخشی و محرومیت فلسطینیها از حق اساسی خود در حاکمیت بر سرزمینشان بوده و قدرت تصمیمگیری را به طرفهای خارجی اعطا میکند.
نتیجه اجرای این بند، تبدیل غزه به نهادی وابسته جدا از اراده ملی است که تهدیدی برای پروژه ملی فلسطین به شمار می رود.
مین ششم؛ تهدید با خشونت به عنوان ابزاری برای مذاکره
تاریخ فلسطین مملو از نمونههای زیادی از استفاده از زور برای تحمیل شروط سیاسی است و امروز هم همین معادله با وضوح بیشتری تکرار میشود؛ جایی که در طرح ترامپ صراحتاً هشدار داده شده که هرگونه مخالفت با این طرح، با تشدید حملات نظامی اسرائیل تحت حمایت آمریکا علیه غزه همراه خواهد شد.
نتیجه این بند، تثبیت منطق تسلیم با زور، و این ایده است که صلح برای فلسطینیها به معنای تسلیم مطلق آنهاست؛ نه احقاق حقوق عادلانه این مردم.
مین هفتم؛ تجزیه فلسطین و تکه تکه کردن پروژه ملی
مفاد طرح ترامپ در واقع به دنبال نابودی پروژه ملی فلسطین با تجزیه کامل این سرزمین است و میخواهد اراضی فلسطین را به زمینهای تکه تکه شده و بدون حاکمیت تبدیل کند.
ایجاد یک نهاد جداگانه برای مدیریت غزه توسط طرفهای بینالمللی، کاملاً در خدمت منافع رژیم اشغالگر قرار میگیرد و هرگونه چشم انداز برای وحدت ملی فلسطینیها را تضعیف میکند.
احیای اعلامیه بالفور و قراردادهای اسلو با تزئینات جدید
ایده اصلی که از طرح ترامپ ناشی میشود، این است که این طرح صرفاً پیشنهادی برای حل درگیری صهیونیستها و فلسطینیان نیست؛ بلکه به روز رسانی پیچیدهای از ابزارهای قدیمی برای انحلال مسئله فلسطین است.
تکنیکهای جدید ارائه شده توسط طرح ترامپ، عبارتند از تشکیل یک شورای بینالمللی برای مدیریت غزه، پروژههای بزرگ بازسازی، بازاریابی رسانهای هوشمندانه و نامهای برجسته بینالمللی که به این طرح ظاهری جدید میدهند، اما با این حال جوهره اصلی طرح ترامپ همان چیزی است که در اعلامیه بالفور و توافقهای اسلو وجود داشت؛ یعنی مدیریت مسئله فلسطین به گونهای که در نهایت منجر به حذف آن شود.
خطرات طرح اسرائیلی ترامپ برای منطقه
این ابزارهای جدیدی که در طرح ترامپ که در واقع یک طرح اسرائیلی است، مطرح شده، پیش زمینه ای برای یک پروژه بلند مدت هستند که اشغالگری اسرائیل را طولانی و تثبیت میکنند.
اما گام بعدی و خطرناکتر این طرح، به عنوان بخشی از یک استراتژی گستردهتر برای نظم دهی مجدد کل خاورمیانه است. این استراتژی بر چندین محور به هم پیوسته استوار میشود:
-اول، عادیسازی منطقهای: تقسیم اداری غزه که در طرح ترامپ پیشنهاد شده، غزه را تحت مدیریت بین المللی قرار میدهد و آن را از کرانه باختری جدا میسازد و آرمان فلسطین را به عنوان یک پروژه سیاسی واحد تضعیف میکند.
این چند پارچگی و تجزیه در غزه، گسترش پروژه عادیسازی روابط میان اسرائیل و کشورهای عربی را در پوشش اقدام بشردوستانه یا صلح اقتصادی، آسان میکند؛ به طوری که نیروهای کشورهای عربی در کنار نیروهای اسرائیلی و بدون حضور نیروهای فلسطینی در غزه همکاری میکنند. بنابراین این طرح دروازهای برای گسترش قراردادهای عادیسازی تحت مدیریت بین المللی و عاری از فشار فلسطینیان است.
-دوم، امنیت انرژی و منابع اقتصادی: بازسازی غزه و ایجاد پروژههای عظیم اقتصادی میتواند به عنوان ابزاری برای اتصال اقتصادی و ادغام منطقهای باشد که در خدمت منافع اسرائیل قرار میگیرد.
این روند شامل پیوند دادن پروژههای بازسازی غزه به مشارکت با شرکتهای بزرگ و کشورهای ثروتمند بوده و غزه را به عنوان یک قطب اقتصادی در شبکههای انرژی، بنادر و کریدورهای تجاری منطقه قرار میدهد؛ البته غزهای که در آن زمان تحت سیطره اسرائیل خواهد بود و عاری از فلسطینیان است.
-سوم، محورهای نفوذ منطقهای: تشکیل یک شورای بینالمللی برای اداره غزه، مفهوم حاکمیت فلسطین را در چارچوب قیمومیت بینالمللی تغییر شکل میدهد که پیامدهای عمیقی برای چشم انداز سیاسی منطقه دارد.
کنترل بینالمللی نوار غزه، صرفاً یک رویداد داخلی نخواهد بود؛ بلکه گامی استراتژیک در یک پروژه گستردهتر برای نفوذ در منطقه است که در آن آمریکا و کشورهای غربی نقش محوری خواهند داشت و از ابزارهایی مانند عادیسازی اقتصادی و سیاسی اسرائیل با کشورهای عربی، برای سیطره بر منطقه استفاده میکنند.
فلسطینیها چگونه میتوانند آرمان خود را نجات دهند؟
ناظران امور معتقدند که تعامل هوشمندانه فلسطینیها به این طرح مسموم، باید بر اساس درک عمیق از ماهیت چالشی که طرح مذکور ایجاد کرده و بر اساس ظرفیت استراتژیک فلسطینیها جهت متحد کردن خود و تبدیل مسئله رویارویی با اشغالگری به عنوان یک برنامه عملی واقع بینانه و واحد فلسطینی باشد.
رد نمادین این طرح کافی نبود؛ بلکه باید با خطوط قرمز روشنی که شرایط ملی فلسطینی را تعریف میکند پشتیبانی شود، به این صورت که هیچ بازسازی واقعی نمیتواند پذیرفته شود؛ مگر اینکه با یک جدول زمانی مشخص برای خروج نیروهای اشغالگر اسرائیلی و سیطره کامل فلسطینیها بر گذرگاهها همراه باشد. این به معنای بازگرداندن حاکمیت بر سرزمین است، نه صرفاً پروژههای اقتصادی یا بشردوستانه بدون ضمانت.
این امر مستلزم اتحاد فلسطینیهاست تا هرگونه مدیریتی را که از خارج و بدون مشارکت کامل نهادهای ملی فلسطین، از جمله گروههای مقاومت، شورای ملی فلسطین، نهادهای قضایی و نمایندگان جامعه مدنی فلسطین، تحمیل میشود رد کند.
وحدت فلسطینیها در این مرحله یک سلاح استراتژیک است که مانع از تلاشهای خارجی برای تفرقه انداختن در عرصه داخلی و تحمیل یک واقعیت جدید میشود. پیوند دادن بازسازی غزه به حاکمیت مطلق فلسطینیها بر این باریکه، باید یک قانون اساسی باشد.
قراردادهای بودجه مالی بازسازی غزه نیز باید با شرایطی تدوین شوند که انتقال تدریجی مالکیت و ظرفیت عملیاتی به نهادهای فلسطینی را از طریق سازوکارهای روشن و جا افتاده، تضمین کند.
این امر تضمین میکند که بازسازی غزه به ابزاری برای باج گیری یا قیمومیت تبدیل نمیشود، بلکه گامی در جهت احیای حاکمیت ملی است.
در سطح حقوقی و سیاسی هم فلسطینیها باید یک جنبش ملی واحد برای پیگیری این طرح در مجامع بینالمللی دنبال کنند و شرایطی اجرایی و الزام آور را اعمال کنند که تضمین کند اداره غزه به مدیریت خارجی دائمی کشیده نمیشود. در این زمینه، فلسطینیها باید به شورای امنیت، دیوان بینالمللی دادگستری و سازمانهای بینالمللی حقوق بشر مراجعه و این اصل را تثبیت کنند که حقوق ملی غیر قابل مذاکره است.
در عین حال باید یک کمپین رسانهای و بین المللی با هدف افشای سازوکارهای باج گیری سیاسی و اقتصادی، آشکار کردن پیشینه طرح و تاریخچه فرمولهای مشابه که فلسطینیها تجربه کردهاند، وجود داشته باشد تا یک آگاهی بینالمللی و داخلی درباره این موضوع ایجاد شود که طرح ترامپ یک طرح صلح نیست؛ بلکه یک پروژه بازسازی بلند مدت است که آینده فلسطینیها را گروگان قیمومیت خارجی میکنند.
این کمپین رسانهای باید مبتنی بر یک روایت تاریخی مستند، شواهد حقوقی و یک استراتژی رسانهای خوب و حساب شده باشد که هدف آن، از بین بردن پوشش تبلیغاتی طرح ترامپ و جذب محکومیتهای بینالمللی برای این طرح باشد.
با این استراتژی، فلسطینیها میتوانند از نیروی سیاسی و حقوقی برای رد طرح مسموم ترامپ استفاده کنند و مسئله فلسطین را مجدداً به مرکز معادله برگردانند.
چرا پاسخ حماس به طرح ترامپ را هوشمندانه میدانیم؟
در پایان، در سایه پاسخی که جنبش حماس به این طرح ترامپ داده، لازم است تا ابعاد مختلف این پاسخ را که در واقع واکنشی هوشمندانه بود مورد بررسی قرار دهیم؛ جایی که حماس با مسئولیت پذیری برای توقف جنگ نسل کشی دشمن صهیونیستی علیه غزه، از شروط اصلی خود کوتاه نیامد و ملاحظات دقیق و هوشمندانهای در این طرح اعمال کرد.
شاید برخی بخواهند پاسخ حماس را در قالب تسلیم و پذیرش طرح ترامپ که در راستای منافع رژیم صهیونیستی قرار دارد، تفسیر کنند، اما واقعیت این است که پاسخ حماس چندین اختلاف اساسی با طرح ترامپ دارد:
-تاکید بر لزوم بحث در مورد جزئیات: در طرح ترامپ اشارهای به جزئیات مذاکره با جنبش حماس نشده و آنچه که درباره جزئیات مطرح شده، مربوط به موضوعاتی است که حماس اساساً نباید مشارکتی در آنها داشته باشد. اما این جنبش تاکید کرد که حماس با مسئولیت پذیری در مسائلی که به آینده غزه و حقوق ملت فلسطین مربوط میشود، مشارکت خواهد داشت و همچنین حماس یک جنبش آزادی بخش ملی فلسطینی است و مفهوم «تروریسم» که در طرح ترامپ آمده، در مورد این جنبش معنا ندارد.
-تاکید بر واگذاری مدیریت غزه به یک نهاد فلسطینی متشکل از افراد مستقل طبق اجماع ملی فلسطینیها: در طرح ترامپ به مدیریت بینالمللی و در واقع قیمومیت بینالمللی بر غزه اشاره شده و حرفی از حضور فلسطینیها در کمیته اجرایی مدیریت غزه به میان نیامده است، اما حماس بر این اصل تاکید کرد.
-تاکید بر تکیه به حمایت عربی و اسلامی در آینده غزه: در طرح ترامپ صرفاً به رایزنی و مشورت با برخی کشورهای عربی اکتفا شده بود، اما حماس تاکید اساسی بر حمایت عربی و اسلامی برای آینده غزه دارد.
-تاکید بر چارچوب ملی فلسطینی: حماس حقوق ذاتی فلسطینیها را یک موضع ملی و جامع مبتنی بر قوانین و تصمیمات بینالمللی دانست که باید در یک چارچوب ملی جامع فلسطینی مورد بررسی قرار بگیرد. این در حالی است که در هیچ یک از بندهای طرح ترامپ، به این موضوع اشاره نشده بود.
-تاکید بر قوانین و تصمیمات بینالمللی: جنبش حماس کاملاً هوشمندانه و مدبرانه از اصطلاح قوانین و تصمیمات بینالمللی برای آینده فلسطین استفاده کرده؛ زیرا میداند که بسیاری از مفاد طرح ترامپ، نقض قوانین بینالمللی است و بنابراین امکان اجرای این طرح با استناد به قوانین بینالمللی وجود ندارد و حماس میتواند در مذاکرات آینده برای امتیاز گرفتن، به تصمیمات و قوانین بینالمللی استناد کند.
-تاکید بر ادامه نقش آفرینی حماس: در بندهای مختلف طرح ترامپ به حذف حماس و تبعید مقامات و اعضای این جنبش به خارج از غزه و خلع سلاح آن اشاره شده، اما حماس در پاسخ خود به این طرح، بر لزوم مشارکت مسئولانه این جنبش در چارچوب ملی فلسطین تاکید کرده است.
-تاکید بر ماندن سلاح فلسطینیها: در شرایطی که طرح ترامپ خواستار خلع سلاح کامل مقاومت و مردم فلسطین و غیرنظامی شدن غزه است، حماس بر تحویل سلاح به دولت آینده فلسطین تاکید دارد و این یعنی سلاح فلسطینیها باقی خواهد ماند.
بر همین اساس ناظران معتقدند که پاسخ حماس را به هیچ وجه نمیتوان پذیرش طرح ترامپ به شکل کنونی آن تلقی کرد و باید منتظر تحولات آینده بمانیم و ببینیم آیا مذاکراتی صورت خواهد گرفت یا نه. همچنین برخلاف ادعاها و لفاظیهای ترامپ نمیتوان زمان دقیقی برای آتش بس در غزه و تبادل اسرا مشخص کرد.
انتهای پیام/