به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری، سرآشپز حرفهای که 14سال پیش در جریان درگیری در مشهد مرتکب قتل شده و با فرار به تهران زندگی مخفیانهای را در پیش گرفته بود، در یک اتفاق عجیب دستگیر شد.
یکی از روزهای مهر سال1390، گزارش قتل مردی در شهر مشهد به پلیس اعلام شد. مقتول مردی حدودا 30ساله بود که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. بررسیها حکایت از این داشت که او یک شب قبلتر، به همراه مردی به نام شاهین به مشهد سفر و آپارتمانی برای 2شب اجاره کرده بودند.
پیدا شدن جسد مرد 30ساله در آپارتمان کرایهای و ناپدید شدن دوستش این احتمال را مطرح میکرد که دوست مقتول به نام شاهین عامل این جنایت است. این در حالی بود که شاهدان نیز لحظاتی بعد از جنایت او را دیده بودند که سراسیمه از آپارتمان خارج و ناپدید شده بود.
نام شاهین در فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت اما ردی از وی نبود. مدتی بعد ردپای او در شهر قزوین بهدست آمد و مأموران برای دستگیریاش وارد عمل شدند اما قاتل پیش از رسیدن پلیس مخفیگاهش را ترک کرده و ناپدید شده بود.
14سال بعد
سالها از این جنایت گذشت و هیچ ردی از قاتل فراری بهدست نیامد تا اینکه چند روز قبل یکی از اقوام دور مقتول، بهصورت اتفاقی، شاهین را در یکی از خیابانهای تهران دید. او با دیدن قاتل فراری، وی را تعقیب کرد و متوجه شد که در یکی از رستورانهای سنتی خیابان شریعتی، سرآشپز است. در ادامه با پلیس تماس گرفت و شاهین بعد از گذشت 14سال فرار و زندگی پنهانی دستگیر شد. با دستگیری قاتل، از آنجا که جنایت در مشهد رخ داده، پرونده برای ادامه رسیدگی به دادسرای جنایی این شهر فرستاده شد.
گفت و گو
توهم مرگبار
متهم به قتل، 50ساله است و میگوید که بهخاطر توهم دست به جنایت زده است.گفت و گو با او را بخوانید.
مقتول را میشناختی؟
مدت زیادی نبود که او را میشناختم. از شهرستان برای زیارت به مشهد رفته بودم. در آنجا با مقتول آشنا شدم. هردوی ما مسافر بودیم و تصمیم گرفتیم با هم خانه اجاره کنیم اما شب حادثه من دچار توهم شدم و ناخواسته دست به جنایت زدم. راستش من چند شب بود نخوابیده بودم و نیمههای شب دچار توهم شده بودم و احساس میکردم که مقتول میخواهد بلایی سرم بیاورد. من هم پیشدستی کردم و او را با چاقو به قتل رساندم..
در تمام این سالها، چه میکردی؟
تقریبا 7سال بود که شرایطم ثابت شده بود. 7سال اول آوارگی کشیدم. شهر به شهر میچرخیدم و سرگردان بودم تا اینکه به تهران آمدم. اینجا کار پیدا کردم، ازدواج کرده و خانواده تشکیل دادهام و فکر میکردم دیگر همهچیز تمامشده اما اشتباه میکردم.
همسرت از قتلی که مرتکب شدهای، با خبر بود؟
نه خبر نداشت. خودم هم فکر میکردم آبها از آسیاب افتاده و دیگر پلیس دنبالم نیست. هرچند حس عذاب وجدان همیشه با من بود. گاهی حتی از سایه خودم هم میترسیدم اما هرگز نتوانستم راز این جنایت را نزد همسرم فاش کنم. حالا نمیدانم به او چه بگویم. چطور در چشمان او و دخترم نگاه کنم؟
بچه هم داری؟
یک دختر 6ساله دارم.
در همه این سالها با هویت جعلی زندگی میکردی؟
7سال اول که مدام از این شهر به شهر دیگر میرفتم با هویت جعلی زندگی میکردم اما 7سال دوم نه. چون یک سرآشپز حرفهای هستم، معمولا بهعنوان آشپز در رستورانهای مختلف مشغول بهکار میشدم. در تهران که کار پیدا کردم، تصمیم گرفتم دیگر هویتم را تغییر ندهم و امیدوارم خانواده مقتول بهخاطر همسرم و دخترم مرا ببخشند.