روایتهایی از درون بزرگترین زندان روباز جهان؛ این فقط یکی از هزار است
اقتصاد ایران: «لهجههای غزهای» پلی است میان مخاطبان جهانی و تجربههای بومی مردم محاصره شده غزه؛ فرصتی برای درک بحرانهای انسانی از دریچه تجربههای شخصی فراهم میآورد.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: این روزها و با ادامه یافتن جنگ و محاصره غزه چیزی که مورد توجه است کشتار خبرنگاران و زنان و مردانی است که تصاویر واقعی و روایات حقیقی را از درون غزه مخابره میکنند. اما کتابهایی که روایت واقعی زندگی مردم غزه باشند چه؟ چند کتاب در این باره نوشته شده و ترجمه شده است؟
هرچند جنگ و محاصره غزه از سال ۲۰۰۸ آغاز شده بود، و امروز که ۶۷۶ روز از شعلهور شدن دوباره جنگ نابرابر در این باریکه عزیز که بزرگترین زندان روباز زمین است میگذرد، در این جنگ با بیرون آمدن تصاویر واقعی و بیان روایتهای انسانی از زبان مردم ساکن در این سرزمین و انتشار آنها، دیوار دروغهای همیشگی رژیم صهیونیستی و آمریکا ترکهایی برداشته که دیگر نمیتوان نادیدهاش گرفت.
موج راهپیماییها و اعتراضات مردم عادی دیگر سرزمینها که با دستیابی به اطلاعات واقعی و مستند از شرایط سخت و غیر انسانی غزه از زیر سایه دروغهای رسانههای صهیونیستی بیرون میآیند و با چهره حقیقت روبرو میشوند؛ مؤید این است که دفاع از حقوق مردم فلسطین، دیگر محدود به سرزمینهای همسایه فلسطین یا اعراب خاور میانه و ایران که پرچمدار دفاع از حق این مردم بوده، نیست.
هرچند حکومتهای کشورهای عرب در طی این سالها به جای مقابله با رژیم صهیونیستی، با آنها به داد و ستد پرداختند و با کمک به شهرکسازی آنها روی زمینها و خانههای غصب شده و ویران شده فلسطینیان، عافیت و رفاه مردم خود را تأمین کردند؛ مردم فلسطین _و به ویژه غزه_ هرگز از سرزمین خود دست نکشیده و صبور و مقاوم در برابر هجوم وحشیانه اسرائیل و حامیانش در جهان و منطقه ایستادهاند و به زندگی در این باریکه تاریخی پای فشردهاند. آنچه در این دوران مهم مینماید، خواندن و دیدن و شنیدن روایتهایی از درون غزه در برگهای کتابها است، جایی که مانند خبرها زود فراموش نشوند. کتاب «لهجههای غزهای» پاسخی است به این نیاز.
این کتاب که نوشته یوسف القدره و فاتنه الغره، دو شاعر فلسطینی با ترجمه محمدرضا ابوالحسنی است، حاوی چندین روزنوشت است که به زندگی روزمره مردم غزه در شرایط جنگ و محاصره میپردازد. این کتاب را نشر سوره مهر منتشر کرده است.
مترجم در یادداشت نخستین برگهای کتاب اینطور مینویسد: «این وجیزه، ثمره یک انتخاب عجولانه از بین مجموعه یادداشتهایی است که چند نویسنده و شاعر ساکن غزه، از روزهای پس از شروع حمله زمینی ارتش اسرائیل به این باریکه نوشتهاند. تاکنون سی قسمت از این یادداشتها در سایتی به نام «رصیف ۲۲» منتشر شده و لااقل من جایی ندیدهام بنا داشته باشند انتشار آن را متوقف کنند ولو گاهی فاصله بین دو یادداشت از این مجموعه تا یک ماه به درازا بکشد. در یک نگاه کلی شاید ویژگی این یادداشتها ارائه روایتی کاملاً نزدیک و بیملاحظه از واقعیت جاری غزه باشد. و مهمتر، غلبه نگاه انسانی و اجتماعی نویسندگان آنها به رویدادهای اطرافشان بر رویکرد سیاسی صرفی که این روزها نگاه غالب در شبکههای مختلف خبری تلویزیونی و مجازی و اجتماعی است.»
محتوای کتاب مجموعهای از یادداشتها و روایتهای زنده و انسانی است که از دل خرابهها، کوچه پسکوچههای ویران و زیر آوار شهر غزه روایت میشود. نویسندگان به عنوان شاهدان و قربانیان این شرایط، تصویری جامع و واقعی از زندگی مردم زیر بمباران ارائه میدهند. پرداختن به لحظات نفسگیر، درد و رنج مردم، و همچنین امید و مقاومت آنها در برابر سختیها از ویژگیهای مهم این کتاب است.
فاتنه الغره با دیدی شاعرانه و زنانه، شش یادداشت از تجربیات خود در غزه طی جنگ نوشته است که پر از اضطراب، عشق به وطن و ایستادگی روحی است. یوسف القدره نیز با نثری ساده و بیپیرایه، تلخیها و مشکلات زندگی در غزه و ماجرای تکاندهنده از دست دادن مداوم عزیزان و همشهریانش را با زبانی ساده و جملاتی کوتاه و صریح بازگو میکند.
کتاب ترکیبی است از ادبیات مقاومت و گزارشی انسانی، که خواننده را با زندگی کودکان آواره، زنان و مردان مقاوم و شرایط واقعی پناهگاهها و بیمارستانها آشنا میکند. همچنین، تمرکز کتاب بر نیازهای اولیه مردم در شرایط بحرانی، مانند نان، آب، برق و امنیت است؛ که بر بستری از صبر و ایمان عجیب و عمیق روایت میشود.
در بخشی از کتاب روایت نوشته یوسف القدره را میخوانیم: «پیرمرد شصت ساله صحبتهایش درباره روز فرار را این طور ادامه داد: ما این طوری خانههایمان را ترک کردیم در حالی که توانایی تشخیص جهت را حتی در مناطقی که قبلاً مثل کف دستمان میشناختیم هم نداشتیم. بچهها روی دوشمان، و زنها در حال دویدن کنارمان. تا میتوانستیم در همه جهات پیش رفتیم، و هر بار که چند متری جلو میرفتیم و پشت سرمان را نگاه میکردیم، جنون و هیجان عصبی بود که داشت تعقیبمان میکرد. خانواده یک کیلومتری که از خانه دور شده بودند، تازه شروع به جست و جوی هم کرده بودند، و بعد از جمع و جور کردن خودشان متوجه شده بودند تعدادشان کم است؛ آن هم نه هر جور کمی! دختر و پسر بزرگ خانواده نبودند.
ابوبلال میگوید: بعد از نیم ساعت پسرم پیدایش شد و سراغ دو دخترش را از او گرفتم. جوابش از سیل اشکی که از چشمانش جاری شد، پیدا بود. به پسر وسطیام پیشنهاد کردم با خانواده به رفتن ادامه بدهند، گفتم تا آنجا که ممکن است دورشان کند. گفتم ببردشان به پناهگاههای جنوب غزه، و بعد با پسر بزرگم برگشتیم خانه. نیمی از خانه پایین آمده بود و نیم دیگرش هنوز در هوا معلق بود آنجا دنبال دو نوهام گشتیم. کلی جسد آنجا بود و بیشتر از اجساد، مجروحانی که داشت ازشان خون میرفت؛ هنوز آمبولانسها به آنجا نرسیده بودند.
این فقط یکی از هزاران است؛ نه فقط قصه خانواده ابوبلال. نامها تغییر میکند اما اتفاقات و داستانهای روز فرار در غزه شبیه هم است. هیچ خانوادهای نیست که چندتایی از اعضایش را از ابتدای جنگ از دست نداده باشد، بعضی از خانوادهها هم به طور کامل ناپدید شدهاند و کسی نمانده که داستانشان را بازگو کند.»
«لهجههای غزهای» پلی است میان مخاطبان جهانی و تجربههای بومی مردم محاصره شده غزه؛ کتابی که صدای فراموش شده غزه را به گوش دنیا میرساند و فرصتی برای درک بحرانهای انسانی از دریچه تجربههای شخصی فراهم میآورد.