چهل روز در فراق شهید حاجی‌زاده/ تو تازه آغاز شده‌ای فرمانده ...

اقتصاد ایران: حالا دیگر هر بار موشکی از ایران‌مان قلب سرزمین‌های اشغالی و سینه متجاوز را نشانه بگیرد و در میانه راه، لبخندی روی لب‌های خشکیده کودکان غزه بنشاند و برق شادی توی چشمانشان بکارد، تو آنجا ظهور می‌کنی؛ توی همان برق شادی... تو تازه آغاز شده‌ای سردار ...

- اخبار فرهنگی -

خبرگزاری تسنیم: فاطمه مرادزاده: همیشه برایم سئوال بود که پشت آن نگاه عمیق و لبخند معنادارت چیست؟ همان لبخندی که هنگام خطبه‌خوانی رهبر در نماز عید فطر سال گذشته درخصوص تنبیه رژیم صهیونیستی، آرام روی لبانت نشست و از دید رسانه‌های جهان پنهان نماند! همان لبخندی که سوژه خبرنگاران شد ...

لبخندی که به نگاهی نافذ آویخته بود و می‌شد فهمید در ثانیه‌ای سوار بر اسب خیالت پر کشید تا سرزمینی غیر از آنجا که نشسته بودی؛ به شهری در آسمانها یا شاید زیرِ زمین! 

بی‌هیچ که نبود! زیبا بود و دلچسب و پر از حرف؛ حرف‌های مگو؛ حرف‌هایی که کمتر به زبان می‌آید و وقتش برسد خودش مثل آفتاب از پشت ابرهای انبوه سلام می‌کند.

آن نگاه تیز و آن لبخند پرمعنا آن روز برای من هم علامت سئوالی شد؛ یک علامت سئوال با سه نقطه جلوی آن ...

 

.

 

سه نقطه‌ای که مثل رازی سر به مُهر کنج سینه‌ات بود و فقط 14 ماه زمان لازم بود تا آن مُهر شکسته شود؛ رازها برملا و معنای آن نگاه و لبخند پرمعنا آشکار شود. 

شامگاه جمعه 23 خرداد امسال وقتی موشک‌های هوافضا در پاسخ به شبیخون دشمن، قلب تل‌آویو را به آتش کشیدند، انگار چهره‌ات با آن نگاه نافذ و لبخند پرمعنا دوباره ظاهر شد، این بار در آسمان اما. راز فاش شد و جای آن سه نقطه، چند واژه نشست؛ عماد، قدر، فتاح، خیبرشکن، حاج قاسم، سجیل، شاهد 136، شاهد 238، آرش،... و دست پُری که دست درازی به ایران را قطع می‌کند. 

از شامگاه 23 خرداد که عملیات وعده صادق 3 با رمز «یا علی بن ابیطالب(ع)» به اجرا در آمد، تا سوم تیرماه که شیطان بزرگ و رژیم اشغالگر صهیونیستی به پای ایران افتادند و التماس آتش‌بس کردند، یعنی در تمام آن 12 روز، آن موشک‌های بالستیک و هایپرسونیک و کروز و پهپادهای انتحاریِ نیروهای مسلح ایران‌مان که چون بلایی سهمگین روی پایگاه‌های نظامی و ساختمان‌های غصبی سرزمین های اشغالی فرود ‌آمدند، امضای تو را داشتند و امضایشان همان لبخند دلنشینی بود که 22 فروردین سال پیش در واکنش به جمله رهبری: « رژیم خبیث اشتباه کرد و باید تنبیه شود و تنبیه خواهد شد» روی لبانت نشست؛ آن لبخند، مُهر تایید انتقام بود؛ انتقامی که مو لای درز آن نمی‌رود؛ که سهمگین است و برق‌آسا و درهم کوبنده و ویرانگر؛ انتقامی که چون شیری خفته، آرام و سربه مُهر توی شهرهای زیرزمینیِ سرزمین‌مان خوابیده بود و وقتی برخاست و غرید، خاک غصبی دشمن را به ویرانی کشاند و پرچم عزت و اقتدار و افتخار ایران را بیش از پیش برافراشت و بالا برد؛ تا تیزی بلندترین قله‌های جهان و بالاتر از کلاف ابرهای سپید.

آن لبخند، مُهر و امضای تو بود که پای تک تک موشک‌های ایرانی نشست؛ چه آن 300 موشک بالستیک و صدها موشک کروز و پهپادی که آسمانِ سرزمین‌های اشغالی را خراشید، چه آن حدود 100 موشک و پهپادی که بر جای جای آن خاک  غصبی نشست و از برج و پایگاه و پادگان، آوار و ویرانه ساخت، و چه بی‌شمار پهپاد و موشک پیشرفته و ناشناخته و رازآلودی که در زیر خاکِ پاکمان در شهرهای موشکی آرمیده‌اند تا به وقت و هنگام نبرد و انتقام، غرش‌شان دوباره مرگ بر جان بدخواهان ایران بیندازد. همان شهرهای زیرزمینی که درباره‌شان روزی گفته بودی: « اگر از همین امروز شروع کنیم و هر هفته یک رونمایی از شهرهای موشکی‌مان داشته باشیم تا دو سال دیگر تمام نمی‌شود.»

 

.

 

مسئولیت‌پذیری محبوب‌ترت کرد 

می‌دانی فرمانده! آن روز که پس از سقوط هواپیمای اوکراینی در قاب تلویزیون حاضر شدی و گفتی: « ما گردن‌مان از مو باریکتر است. همه مسئولیت این کار را می پذیریم...» در دل یک ایران جا گرفتی، محبوب‌تر شدی، چراکه مردم ما فرق بین مسئولِ مسئولیت‌پذیر و ناپذیر، مسئول باقید و بی‌قید، مسئول مردم‌دار و جدا از مردم و مسئول متعهد و متخصص و دلسوز را از غیرِ آن، خوب تشخیص می‌دهند و همان روز وقتی گفتی گردنم از مو باریکتر است، فهمیدند که روحی بزرگ داری و با یک فرمانده متعهد و کاربلد طرف هستند، اگرچه تقدیر، داغی بزرگ چون داغ پرپر شدن 176 عزیز ایرانی را با سقوط پرواز 752 روی دلشان کاشته بود. 

آن روز، هم در دل مردم ایران نشستی و هم خدا یک بار دیگر برای آفریدنت به خود آفرین گفت و کسی چه می‌داند شاید همان روز درخواستنامه شهادتت را مُهر و امضا کرد. 

حالا شاید در لابه‌لای فهرست آدم‌هایی که بذر مِهرت روی دلهایشان جوانه زده، برخی همچنان شهادت شهیدان پرواز اوکراینی را به پایت نوشته بودند و دلشان با تو صاف نبود، اما حتی همانها وقتی در زیر سایه جنگ، در کمال آرامش به تماشای رقص موشک‌های زیبایت در آسمان نشستند و اصابت پرقدرت و برق‌آسای آنها را به اهداف دشمن رصد می‌کردند و دیدند جهانی در برابر علم و فناوری و عملکرد خلاق و پرقدرت ابابیل‌های ایرانی سر به تعظیم خم کردند و گنبد پوشالی رژیم اشغالگر به سادگی از هم پاشید، دلشان با تو صاف شد و ایمان آوردند به فرمانده‌ای که عمرش را به پای ملت و میهنش ریخته بود. 

ایمان و باوری که شنبه، هفتم تیرماه مثل آفتاب در آسمان ایران درخشید؛ همان روز که کاروان شهدای اقتدار در آغوش دریایی از اشک، خیابان انقلاب و آزادی را گلباران کرد و بوی گلزار و بهشت در هوا پیچید. 

آن روز هر بار که نامت از بلندگو در هوا پاشیده می‌شد، انگار یک ایران بغض در هوا رها می‌شد و طنین بلندِ هق هقی تلخ، جان مردم را مچاله و مچاله‌تر می‌کرد.

 

.

 

روز بعد، انگار که فرمانده سربازانش را فراخوانده باشد؛ کرور کرور جمعیت دوباره به سمتت شتافت، این بار در گلزار شهدا؛ قطعه 50؛ بهشت شهدای مدافع حرم؛ همسایه دیوار به دیوار آرمان و سجاد زبرجدی و ... همانجا که یک روز گفته بودی: « حال و صفای دیگه‌ای داره این قطعه، ایشالله خدا روزی‌مون کنه ملحق بشیم به این شهدا». 

صبحدم، وقتی هوا نه سرد بود و نه گرم، یک دریا بغض قامت بست و با سوز، «الله‌اکبر» گفت و وقتی نماز به « اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا» رسید، شکست و فروریخت، مثل بارشی بی‌هوا ... 

قهرمان ایران بودی؛ مظلوم و مقتدر

مردم؛ مردمِ نجیب ایران برایت بغض کردند آقای فرمانده! آقای شهید حاجی‌زاده، چون آنها در جنگ 12 روزه بهتر از هر روزی از تمام عمرشان، معنای مسئولیت‌پذیری را فهمیدند؛ فهمیدند که سردارشان نه فقط روزی که گفت گردنم از مو باریکتر، که همیشه مسئولیت‌پذیر بوده؛ در تمام 45 سالی که لباس سبز پاسداری از وطن را به تن کرده بود؛ 39 سال پیش از سقوط پرواز 752 و تمام 53 ماه پس از آن را ...

فهمیدند که قهرمانشان در تمام سال‌ها و ماه‌ها و روزهای گذشته در حال قوی کردن ایران عزیز، در حال تجهیز صنایع دفاعی و ساخت موشک‌های پرقدرت و افسانه‌ای بوده؛ در حال توسعه صنعت هوا و فضا، در حال ساخت فاتح و خیبر و ذوالفقار و حاج قاسم و خرمشهر و سجیل دلربا و ویرانگر ... 

مردم این را فهمیدند که قهرمانشان به وسعت قهرمانی‌اش مظلوم بوده و به قدر مظلومیتش قوی و مقتدر ...

شهدای جنگ 12 روزه , امیرعلی حاجی زاده , خانواده شهدا ,

چهل روز هر لحظه با تو

حالا چهل روز از آسمانی شدنت می‌گذرد، چهل روز که با مرور خاطرات تو گذشت؛ چهل روز که به روزهای محرم و هیات و روضه نیز گره خورده بود.

چهل روز که هر جا سفره روضه‌ای پهن شد، نام تو کنار نام شهدای کربلا و نام آقایت حسین(ع) نشست و دلها را تکاند و نم گریه بر حسین فاطمه(س) با خیسیِ گریه از فراق تو درهم آمیخت. 

چهل روز که لباس خاکی‌ات؛ همان لباسی که وقت شهادت به تن داشتی، دست به دست چرخید و بر صدر هیات‌ها و مراسم عزای سالار شهیدان نشست و عطر وجود شهیدت را در هوایشان پاشید و برکت داد به گریه‌شان. 

شهدای جنگ 12 روزه , امیرعلی حاجی زاده , خانواده شهدا ,

چهل روز گذشت و هر روز به نَقل کار و تلاش و ایثار و خستگی‌ناپذیری‌های بی‌پایانت حتی در دوران کمبودها گذشت، مثل آن خاطره از دوران توسعه فرماندهی هوافضا و گسترش دامنه موشکی‌ کشورمان؛ آنوقت که شدت کمبودها و مشکلات مالی نزدیک بود پروژه‌ها را یکی یکی متوقف کند و به شهید حسن طهرانی مقدم گفته بودی: « حسن اگه لازم بشه فرش زیرپامون رو می‌فروشیم برای کارمون خرج می‌کنیم»، بماند که بعدها حسن به خانه‌ات آمد و دید که فرش آنچنانی هم نداشتی. 

چهل روز گذشت و مردم از رسانه‌های مختلف پای صحبت‌های خانواده‌ات نشستند؛ همسرت که با تو هم‌پرواز نشد تا ناگفته هایی را بگوید که جایشان خالی بود در تاریخ این سرزمین: « سال 1361 ازدواج کردیم که زمان جنگ تحمیلی بود و شهید حاجی‌زاده همیشه در جبهه‌ها بود. پس از آن ماموریت پشت ماموریت. از سال 1388 تا 1404 یعنی 16 سال اخیر هم در هوافضا فرمانده بود و مسئولیتش از همیشه بیشتر. این اواخر کارش آنقدر سنگین بود که دیگر نمی‌توانست برای خانه وقتی بگذارد. یعنی هر سال کارش بیشتر و سنگین‌تر می‌شد و به جد پیگیر کارها بود و می‌گفت باید دست آقا را پر کنیم. اما همین نبودن‌ها و سختی‌ها هم شیرین بود و شیرینی‌اش وقتی بود که گزارش کارهایش را به آقا می‌داد و با آن گزارش‌ها دل آقا را شاد می‌کرد.» 

در همین چهل روزی که گذشت و در یکی از همین نقل روایت‌ها، قطعه فیلم کوتاهی دست به دست می‌شد که رهبر فرزانه انقلاب هنگام بازدید از صنایع هوافضا در پاسخ به این پرسش مجری که مجموعه را چطور دیدید، فرمودند: «عاااالی بود. هم نیروی ایمان پشت سر آنهاست و هم توانایی علمی. این دو وقتی با هم باشد، معجزه می‌کند.» 

و تو سردار شهید ما، یک معجزه‌گر بودی که توانستی هم دل رهبر و فرمانده‌ات را به دست آوری، هم دل مردم را، هم پای خانواده بمانی و هم پای صنایع موشکی، هم ستبر و پرصلابت و «اشداء علی‌الکفار» باشی مثل موشک‌هایت و هم ملایم و ملیح مثل آن لبخند خاص توی خطبه‌های نماز عید فطر؛ مثل وقتی که خانواده شهدا به دیدارت می‌آمدند و با فرزندان شهدا به حدی بازی می‌کردی که تا روزها و هفته‌ها شاد و پرانرژی بودند. 

تو معجزه‌گر بودی و اعجاز، کبوتری در دستانت، که توانستی هم پرگذشت باشی و بی‌تفاوت به شایعات و بدخواهی‌ها و حرف و حدیثها و رفتارهای مغرضانه، و هم دقیق و موشکاف روی بیت‌المال آنگونه که فرزندت علیرضا روبه‌روی دوربین رسانه نقلش کرد: « وقتی برای دیدن پدر به محل کارش می‌رفتم، حتی اگر یک چای می‌خوردم تلاش می‌کرد هر طوری که شده پول آن را حساب کند. یا اگر همراه ایشان به ماموریت می‌رفتم پول غذایم را حساب می‌کرد. حتی وقتی به عنوان مدافع حرم به سوریه رفتم، پول بلیط و خورد و خوراک من را پدر خودش حساب کرد. همیشه هم می‌گفت خانواده گمنام باشند و از اسم و رسم من استفاده نکنند.»

تو حقیقتا شهید بودی که شهید شدی؛ شهیدی که پشت به دنیا و مقام و منصب بود و وقتی در دولت شهید رئیسی پیشنهاد وزارت گرفت، قبول نکرد و گفت که آقا به من ماموریت داده‌اند؛ گفته‌اند اینجا بایست، مثل سربازی که اسلحه  به دستش می‌دهند و می‌گویند فقط اینجا بایست و کشیک بده؛ من در فرماندهی هوافضا حکم آن سرباز را دارم ...

و تو از همان سال 63 که همراه شهید حسن طهرانی مقدم، فرماندهی موشکی را در سپاه پاسداران بنیان گذاشتید، تا همین حالا که همراه سرداران و فرماندهانت در محل خدمت به شهادت رسیدید، مثل همان سربازی که ماموریت گرفته و اسلحه به دست یکجا ایستاده، ایستاده بودی؛ خستگی‌ناپذیر ...

امروز و این چهل روز در فراقت بهتر از هر زمانی ‌فهمیدیم که آن نشان‌های فتح درجه یک که بهانه‌اش یکبار انهدام پهپاد امریکایی و یک بار اجرای عملیات وعده صادق بود، برای چه روی سینه‌ات نشست؛ حالا که موشک‌های پرقدرت و خیبرشکنت مثل دست الهی از آستین میهن‌مان بیرون آمد و یکی پس از دیگری بر قلب رژیم غاصب نشست و سرزمین‌های اشغال شده را شخم زد و طعم آوارگی مردمان غزه را به کام اشغالگران چشاند؛ طعم بیچارگی را .

 

شهدای جنگ 12 روزه , امیرعلی حاجی زاده , خانواده شهدا ,

چهل روز گذشت و حالا هر بار موشکی از ایران‌مان قلب سرزمین‌های اشغالی یا پایگاه‌های هر متجاوزگری به ایرانمان را نشانه بگیرد و در میانه راه، لبخندی روی لب‌های خشکیده و ترک خورده کودکان غزه و ملت‌های مظلوم دنیا بنشاند و برق شادی توی چشمانشان بکارد، تو آنجا ظهور می‌کنی؛ توی همان برق شادی...

تو؛ امیرعلی حاجی‌زاده عزیز؛ بزرگ‌قهرمان ایرانِ ما، تو تازه آغاز شده‌ای ...

تویی که دست‌مان را پر کردی از تجهیزات دفاعی؛ از پهپاد و موشک؛ موشک‌های دشمن بیچاره‌کن...

تویی که هر وقت خبر شهادت سرداری و عزیزی می‌آمد، می‌گفتی که اینها، این فرماندهانی که رفتند آنقدر سرباز تربیت کردند که اگر خودشان هم بروند جایگزین دارند. می‌گفتی ما نیروهای کارا و کاربلد بسیار زیاد داریم و با نبود حاج قاسم و مقدم و ... اتفاقی نمی‌افتد و گرچه فقدان آنها برای‌مان سخت است، اما این مسیر نورانی همچنان ادامه پیدا می‌کند. 

بله آقای فرمانده، تو تازه آغاز شده‌ای؛ تویی که هم دست‌هایمان را پُر کردی و هم دلهایمان را قرص ...

 

شهدای جنگ 12 روزه , امیرعلی حاجی زاده , خانواده شهدا ,

 

انتهای پیام/    

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ