درباره شوی بیتماشاگر و پرحاشیه شنبه در مونیخ
اقتصاد ایران: روزنامه فرهیختگان در شماره امروز خود طی دو صفحه به طور مفصل به اتفاقات روز شنبه در مونیخ پرداخته که در ادامه آن را مرور خواهیم کرد.
روزنامه فرهیختگان در شماره امروز خود طی دو صفحه به طور مفصل به اتفاقات روز شنبه در مونیخ پرداخته که در ادامه آن را مرور خواهیم کرد.
زهرا طیبی، خبرنگار سرویس سیاسی فرهیختگان، گردهمایی مونیخ را به شبیه به آنچه در گعدههای مجاهدین به رهبری مسعود رجوی رخ میداد توصیف کرده: شاید بهتر بود شازده پهلوی پیش از برگزاری همایشش در مونیخ، پای حرف رجویستها مینشست تا آنها از راهی طی شده که رضا پهلوی تازه در آن قدم گذاشته با او سخن بگویند. حضور سخنرانها و چهرههایی که در بهترین حالت، همان چاکران درباری سابقند هم برای تکمیل پازل این نمایش بود تا بگویند برای رؤیای براندازی هم متخصص داریم. توقف جنگ 12 روزه و دست برتر ایران در این دفاع، رؤیاهای شازده پهلوی را برباد داد و کارش را به بیمارستان کشاند. برگزاری این همایش و پوشش دقیقه به دقیقه اینترنشنال قرار بود ریبرندی باشد، برای رؤیای از دست رفته شازده پهلوی و مقدمهچینی برای فاندبگیری جدید و تعریفی دقیقتر از آلترناتیو مورد نظر. اما دستبوسی چاکران شازده و کعبه شدنش برای آدمهای اجارهای و ستایشهای نمادین از او بیشتر خبر از این میداد که پهلوی حداقل به تشکیل فرقه پهلوی در کنار فرقه رجوی رضایت داده تا چند صباح باقی مانده زندگیاش را دلخوش به تحقق براندازی، با فرقه جدید روزگار بگذراند. واقعیت ماجرا نیز همین است؛ پهلویستها اگرچه در ظاهر در مقابل فهم مقاومت میکنند؛ اما به خوبی میدانند که نه تنها در میان مردم ایران، بلکه حتی در میان اپوزیسیون خارجنشین نیز مقبولیت ندارند.
در جریان ناآرامیهای 1401 این رجویستها بودند که برای منزوی کردن ایران در مجامع بینالمللی به دنبال تعطیلی سفارتخانههای کشورهای اروپایی در ایران بودند؛ پروژهای که البته شکست خورد. آنچه ربع پهلوی روز شنبه در مونیخ اجرا کرد، نمایشی کوچک شده از مراسمی بود که فرقه رجوی تاکنون و در چندسال گذشته با آب و تاب فراوان آن را برگزار کرده بود. مشابه همین نمایش را که روز شنبه برای چهرههایی که در جریان ناآرامیهای 1401 به خاطر خرابکاری یا همکاری با دشمن به دست قانون مجازات شده بودند، در مونیخ اجرا شد؛ سازمان منافقین در همین همایشهای سالانه و برای اعضایش که به انجام عملیاتهای تروریستی علیه مردم ایران میپرداختند، اجرا کرد. رجویستها چندسالی میشود این راه را رفتهاند و از همه مهمتر آنکه هم جمعیت و هم وزن مهمانهای دعوت شده در مراسم رجویها، با همایش مونیخ شازده قابل مقایسه نیست؛ اما همان هم برای مریم رجوی ریاستجمهوری به ارمغان نیاورد و براندازی را با وجود به کارگیری عملیات مهندسی و حمایت اتاقهای فکر آمریکایی، محقق نکرد. حالا تصور آنکه برگزاری همایشی نصفه و نیمه با جمعیتی 100 نفره میتواند در مقابل نظام سیاسی ایران قد علم کند و توجه قدرتهای غربی را برای حمایت از آنها جلب کند، تنه به تنه بلاهت میزند.
علی ملکی، دیگر خبرنگار فرهیختگان نیز معتقد است که همزمان با همبستگی جهانی با غزه، سلطنتطلبان نمایشی شکستخورده و منزوی در آلمان برگزار کردند؛ او مینویسد: تجمع مونیخ در مقایسه با تجمعات گذشته اپوزیسیون در اروپا، نه تنها پیشرفتی نداشت، بلکه نمادی از فروپاشی کامل این جبهه بود. شهرهای آلمان در گذشته نیز شاهد تجمعاتی از سوی احزاب و چهرههای ضدایرانی بودهاند؛ از کنفرانس برلین در سال 79 که به صحنه درگیری و زد و خورد تبدیل شد و صحنههای مبتذلی همچون برهنه شدن و رقاصی را به نمایش گذاشت تا تجمع برلین در سال 1401 که با کثرت پرچمهای گروههای تجزیهطلب، پرچم همجنسبازان و تریبون دادن به منافقین همراه بود و با حضور حدود 50 هزار نفر، در بهترین حالت 2 درصد از ایرانیان ساکن اروپا را شامل میشد. اما ایستگاه بعدی جبهه ضدایرانی، مونیخ 2024 بود که به دعوت رضا پهلوی برگزار شد. این در حالی است که در سال 1401، رضا پهلوی در کنار سایر چهرههای ضد انقلاب همچون مسیح علینژاد، عبدالله مهتدی، حامد اسماعیلیون و نازنین بنیادی، در دانشگاه جورج تاون آمریکا میزگردی برگزار کردند و منشور مهسا را راه انداختند. اما در عرض چند ماه، تکتک اعضای این ائتلاف از هم جدا شدند و ناتوانی رضا پهلوی در ایجاد یک پیمان چندماهه را به نمایش گذاشتند.
تجمع مونیخ، یک شکست سنگین برای جریان پهلوی و حامیانش بود. این «دورهمی» نه تنها نتوانست هیچگونه اثری بر افکار عمومی بگذارد، بلکه به وضوح نشاندهنده انزوای عمیق و بیمخاطب بودن این جریان در میان مردم ایران و حتی ایرانیان خارج از کشور است. در حالی که مردم جهان در همبستگی با غزه به خیابانها میآیند و صدای اعتراضشان را به گوش منفعلان جهان میرسانند، پهلویستها در توهمات خود غرق شدهاند و با بالا بردن پرچم رژیمصهیونیستی، تنها بر نفرت مردم ایران از خود اضافه میکنند. رضا پهلوی و حامیانش باید بفهمند که سراب «رژیم چنج» در برهوت بیپایگاهی اجتماعی، هرگز به واقعیت نخواهد پیوست. حداقل از زمان جنگ تحمیلی دوازده روزه بر مردم ثابت شد که چه کسانی در کنار مردم و آرمانهایشان ایستادهاند و چه کسانی در خدمت دشمنانشان هستند.
و امین صبحی که اتفاقات مونیخ را نمایش تنهایی رضا پهلوی دانسته: گردهمایی اخیر مونیخ، آخرین و گویاترین پرده این شکست بود. برنامهای که قرار بود نماد اتحاد و قدرت سلطنتطلبان باشد، در عمل به صحنهای برای نمایش تنهایی و بیپایگاهی رضا پهلوی بدل شد. با وجود تبلیغات گسترده، حمایت مستقیم لابیهای صهیونیستی و حتی حضور رسانههای غربی، نتیجه تجمعی پراکنده و فضایی سرد بود که از آن میتوان بهعنوان معیاری عینی برای سنجش مقبولیت اجتماعی رضا پهلوی و جریان سلطنتطلبی یاد کرد آن هم در دنیایی که حرکتهای سیاسی با پشتوانه اجتماعیاش سنجیده میشوند پس بدون هیچ اغماضی میتوان گفت، این میزان استقبال، گویاترین پاسخ به توهماتی است که پیرامون بازگشت سلطنت یا نقشآفرینی پهلوی در آینده ایران مطرح میشود.
سرمایهگذاری روی رضا پهلوی تنها یک اشتباه تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از خطای عمیقتر غرب و صهیونیسم در فهم جامعه ایران است. آنهایی که با اهرمهای مختلف به زورآزمایی با ملت ایران پرداخته و خیال میکردند با تحریمهای فلجکننده میتوانند ایران را تسلیم کنند، همان تحلیلگرانی که هر گونه اعتراض صنفی، اجتماعی و سیاسی را مقدمه فروپاشی نظام میدانستند و هر بار با اتحاد و همبستگی مردم غافلگیر شدند.