راههای سادهی همدلی با کودکان غزه
اقتصاد ایران: رسانهها هر روز از آمار بیخانمان شدن و گرسنگی کودکان حرف میزنند؛ کودکانی که دیگر نه صدایی برای فریاد دارند و نه اشکی برای گریه. هر دعای دلسوزانهای، شاید چراغی کوچک باشد در شبهای بلند و تاریک غزه.
خبرگزاری تسنیم،سعید شیری: گاهی آنقدر قلب آدم برای کودکان غزه تنگ میشود که احساس میکنی حضورشان، صدایشان، خندههای کودکیشان را میتوانی در خواب هم ببینی. کودکانی که خاک و درد، سهم هر روزشان شده؛ کودکانی که رؤیایشان تنها تکهای نان است و کمی امنیت و آغوشی گرم.
این روزها خبری نیست جز انفجار و دود و تصویری نیست جز کودکانی که با دستان کوچکشان کورسوی امید را به دوش میکشند. رسانهها هر روز از آمار بیخانمان شدن و گرسنگی کودکان حرف میزنند؛ کودکانی که دیگر نه صدایی برای فریاد دارند و نه اشکی برای گریه.
اما ما، با دستانی کوتاه و چشمهایی پر از اندوه، در گوشهای امن، فقط میتوانیم نگاه کنیم و آه بکشیم. شاید با خود فکر کنیم چه میشود کرد وقتی مرزها فاصله میاندازند و دستهای ما به کودکی که نان و آرامش ندارد، نمیرسد؟ همین ناتوانی گاهی قلبمان را بیشتر میسوزاند؛ حس عجیبی از غم و بیپناهی که دردل هر انسانی لانه میکند. اما در میان این همه فاصله و ناتوانی، هنوز میتوانیم دلهایمان را به هم نزدیکتر کنیم. شاید نتوانیم دستان آن کودک را بگیریم؛ اما میتوانیم یادشان را زنده نگه داریم تا سهمی کوچک در بخشیدن امید و آرامش به دیگران داشته باشیم. همین قطرههای همدلی، روزی ممکن است دریای بزرگی از آرامش و نجات بسازد.
اگر دستمان به یاری مستقیم نمیرسد، دل و زبانمان هنوز هست. میتوانیم صدای این کودکان باشیم؛ با قلم، با هنر، با هرآنچه در توان داریم، صدایشان را به گوش جهانیان برسانیم. نگذاریم رنجشان بیصدا بماند. هر کدام از ما میتوانیم سهم کوچکی در رساندن پیام مظلومیتشان داشته باشیم؛ با نوشتن، با گفتن، با به اشتراک گذاشتن واقعیتهایی که شاید بسیاری هنوز نمیدانند. وقتی درد این کودکان به قصه و تصویر و شعر بدل شود، شاید دیوار بیتفاوتی دنیا ترک بردارد و دلهای بیشتری برای این غم بیدار شود. مهم این است که رنجها را پشت پرده سکوت پنهان نکنیم و اجازه ندهیم صداهای کوچکشان در هیاهوی بیخبری گم شود.
میتوانیم زخمهای آن کودکان را با دعا التیام دهیم؛ شاید نیروی دعا و همدلی، پنجرهای به سمت امید باز کند. هر دعای دلسوزانهای، شاید چراغی کوچک باشد در شبهای بلند و تاریک غزه. وقتی دستمان به کمک مادی نمیرسد، دلمان را از دور شریک رنج آن کودکان میکنیم و با دلِ شکسته به خداوند پناه میبریم. دعا میکنیم برای روشنی چشمانشان، سلامت جانشان و باز شدن درهای رحمت؛ شاید روزی صدای شادی و خندهشان دوباره در کوچههای سوخته غزه طنینانداز شود. همدلی ما، حتی اگر از دور و بیصدا باشد، میتواند باری از غصه دلهای کوچکشان کم کند و امید را در دلهایشان زنده نگه دارد.
همچنین، میتوانیم قدر داشتههایمان را بهتر بدانیم. به یاد کودکان غزه، نان را حرمت بدهیم، قدر صلح و خانه و خانواده را هر روز تازه کنیم. هر سفرهای که پهن میشود، یاد کنیم از آنان که آرزو دارند یکشب بیوحشت و گرسنگی سر کنند. این یادآوری میتواند ما را مهربانتر و سپاسگزارتر کند؛ هر لقمهای که بر دهان میگذاریم، همراستا با دعا برای رفع گرسنگی کودکان دنیا باشد و هر خندهای که در خانهمان طنینانداز میشود، همراه با آرزوی بازگشت لبخند بر لبان کودکانی باشد که سالهاست طعم کودکی را فراموش کردهاند. اگر قدر آرامشمان را بدانیم و شکر آن را به جای آوریم، شاید روح همدلی در وجودمان ریشه بدواند و ما را به انسانهایی مسئولتر و خیرخواهتر تبدیل کند، تا هیچگاه رنج دوردستان را فراموش نکنیم.
میتوانیم کمکهای مالی یا فرهنگیمان را به پویشها و مؤسساتی که صداقت و توان دارند، برسانیم. سهم کوچک ما شاید در این دنیای نابرابر بزرگ نباشد، اما بیاثر هم نیست؛ شاید تنها دلگرمی یک مادر غزهای همین باشد که بداند فرزندش فراموش نشده است. حتی یک پیام همدلی میتواند امید را هرچند اندک، به دلهایی بینام و نشان ببرد. وقتی با ایمان و راستی گام برمیداریم، دنیا را مکانی مهربانتر میکنیم و مهر انسانیت را بیصدا و آرام به گوشهای از عالم میفرستیم. این تلاشهای کوچک، اگرچه پراکنده، اما همچون قطرههایی، امید میافشانند. در آخر باید گفت شاید دستمان به یاری کودکان غزه نرسد، اما دلمان هنوز در کنار آنها میتپد. این، آغاز راه است.
انتهایپیام/