نماز ظهر عاشورا نماد ایمان در اوج نبرد است
اقتصاد ایران: مشهد - نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی با اشاره به اقامه نماز ظهر در اوج نبرد عاشورا، آن را نمادی از ایمان و استقامت در برابر ظلم و ستم دانست.
به گزارش خبرنگار مهر، آیتالله سید احمد علمالهدی در مراسم عزاداری روز عاشورای حسینی که در حرم مطهر رضوی برگزار شد، با اشاره به فرمایش امام رضا (ع) درباره عظمت مصیبت کربلا اظهار کرد: «ان الیوم الحسین علیهالسلام اقرح جفوننا»؛ امروز روزی است که پلکهای ما را زخم کرده است، نه تنها برای این روز اشک میریزیم، بلکه از امروز به بعد نیز اشک ما در این مصیبت جاری خواهد بود.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی در ادامه با بیان گزارشی تفصیلی از وقایع صبح روز عاشورا، سخنان خود را با خواب حضرت اباعبداللهالحسین (ع) در سحرگاه آن روز آغاز کرد و افزود: امام حسین (ع) در خواب دیدند که گروهی از سگها به ایشان حملهور شدند و در میان آنها سگی ابلق (دو رنگ) بیشترین خشونت را داشت. حضرت خواب را اینگونه تعبیر کردند که قاتلشان مردی پیس (مبتلا به بیماری پوستی) خواهد بود؛ ایشان همچنین پیامبر (ص) و جمعی از اصحاب ایشان را در خواب دیدند که به حضرت حسین (ع) فرمودند: «پسرم، تو شهید اهل پیغمبری، افطار امشبت نزد من است؛ عجله کن».
وی ادامه داد: امام حسین (ع) پس از بیداری، نماز صبح و نوافل خود را خواندند، در همین هنگام لشکر عمر سعد به سمت خیمههای اهلبیت (ع) یورش آورد. حضرت دست به آسمان بلند کردند و دعایی سوزناک خواندند «خدایا! تو پناه منی در هر غصه و سختی، تمام امید منی در شدائد، و دستاویز من تنها عنایت توست».
علم الهدی با اشاره به هجوم لشکر دشمن به پشت خیمهها افزود: سیدالشهدا (ع) پیشتر دستور داده بودند خندقی حفر کنند و در آن آتش بریزند تا اهلبیت (ع) از تعرض دشمن در امان باشند. شمر که با این خندق روبرو شد، به توهین علیه حضرت پرداخت. در این هنگام مسلم بن عوسجه از امام اجازه خواست که او را با تیر بزند، اما امام (ع) اجازه ندادند و فرمودند: «ما آغازگر جنگ نخواهیم بود».
خطبه روشنگرانه امام حسین (ع) پیش از آغاز نبرد
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی در ادامه به خطبه امام حسین (ع) در برابر سپاه دشمن اشاره کرد و گفت: حضرت در این خطبه فرمودند: «سخنم را بشنوید، شتاب نکنید، تا برای شما سخنی از روی حق و انصاف بگویم. به خود بنگرید، آیا رواست کسی چون من را بکشید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ پسر وصی او نیستم؟ مگر حمزه و جعفر طیار، عموهای من نبودند».
وی این خطبه را تجلی روشنگری و دعوت به وجدان، در واپسین لحظات پیش از واقعه عظیم عاشورا دانست و تأکید کرد: کلام امام حسین (ع) برای تاریخ، چراغی برای شناخت حق و مقابله با ظلم و تحریف است.
علم الهدی در ادامه سخنان خود به آغاز نبرد عاشورا پس از خطبه روشنگرانه امام حسین (ع) اشاره کرد و گفت: پس از این خطبه، سپاه دشمن حمله سراسری را آغاز کرد و شماری از اصحاب امام (ع) در همان لحظات نخست به شهادت رسیدند. امام حسین (ع) در برابر لشکر ایستادند و خطاب به فرماندهان آنها فرمودند: «مگر شما نبودید که برای من نامه نوشتید و دعوتم کردید؟ آیا مرا دعوت کردید که به قتل برسانید؟»؛ سپس رو به یاران خود کردند و گفتند: «عزیزان من، برخیزید! دیگر مرگی گریزناپذیر پیش روی ماست. تیرهای دشمن پیام واضحی دارند؛ ما باید ایستادگی کنیم».
توبه و شهادت حر بن یزید ریاحی
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی به ماجرای توبه حر بن یزید ریاحی نیز اشاره و خاطرنشان کرد: حر نزد عمر بن سعد رفت و گفت: مگر نگفتی حسین را نگه دار تا برای صلح مذاکره کنیم؟ چرا حالا فرمان جنگ دادهای؟ عمر بن سعد در پاسخ گفت: «آری، حالا جنگی در پیش است که سرها میافتد و دستها جدا میشود»؛ حر با پشیمانی به سوی امام حسین (ع) بازگشت، دست بر سر گذاشت و گفت: «ای کاش تکهتکه میشدم و راه تو را نمیبستم… آیا توبهام پذیرفته است؟» امام (ع) فرمودند: «آری، خداوند توبهات را میپذیرد، از اسب پیاده شو» اما حر گفت: «من از اسب پیاده نمیشوم تا نخستین کسی باشم که در رکاب تو جان میسپارد» وی به میدان بازگشت، رجزخوانی و نصیحت کرد، اما اثری نداشت. سپاه دشمن او را سنگباران کردند و پس از نبردی دلیرانه، به شهادت رسید.
وی افزود: در واپسین لحظه، امام حسین (ع) سر حر را به دامان گرفتند و فرمودند: «آری تو حرّی، همانگونه که مادرت تو را حر نامید»، پس از او، مسلم بن عوسجه به میدان رفت. حضرت سیدالشهدا (ع) در لحظه شهادت او، با قرائت آیهای فرمودند: «از مؤمنان مردانی هستند که بر عهد خود با خدا وفا کردند…»؛ حبیب بن مظاهر بر بالین مسلم حاضر شد. مسلم به او وصیت کرد: «ای حبیب، دست از این آقا برندار تا کشته شوی» حبیب پاسخ داد: «خوشا به حالت که در رکاب سیدالشهدا (ع) شهید شدی، خداوند پایداریات را بپذیرد».
علم الهدی ادامه داد: در ادامه، عابس به میدان رفت؛ جوانی غیور و دلیر که تن به تن با انبوهی از دشمن جنگید؛ عمر بن سعد دستور داد او را محاصره و سنگباران کنند، عابس با فریاد گفت: «وقت آن است که عریان شوم، جسم بگذارم، سراسر جان شوم!» پس از نبردی خونین، بدنش آماج هزاران ضربه شمشیر و نیزه شد و به شهادت رسید، سپس بریر به میدان رفت و شهید شد، و پس از او وهب نصرانی، جوانی تازهمسلمان، جنگید و عدهای را کشت. لحظهای بعد دشمن سر او را جدا کرد و به سوی خیمهها انداخت، مادر وهب سر فرزند را برداشت، به سینه چسباند و گفت: «سری را که در راه حسین دادم، پس نمیگیرم»؛ در ادامه، حبیب بن مظاهر، رئیس قبیله بنیاسد، به میدان آمد. او با زبان موعظه کوشید سپاه کوفه را از جنگ باز دارد، اما تأثیری نداشت. دشمن بر او تاخت و این یار دیرین امام علی (ع) و صحابی پیامبر (ص) نیز به شهادت رسید.
اقامه نماز ظهر عاشورا در میان میدان جنگ
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی در ادامه مقتل خوانی از وقایع عاشورا به اقامه نماز ظهر توسط امام حسین (ع) در بحبوحه میدان جنگ اشاره کرد و گفت: در میانه نبرد، ابوسمامه ساعدی، از شیعیان لبنان، به حضرت عرض کرد: «آقا وقت نماز ظهر شده، آیا نماز را اقامه نمیکنید؟»، امام (ع) فرمودند: «خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. بروید از دشمن بخواهید اجازه دهد نماز بخوانیم» اما شمر بن ذیالجوشن با گستاخی پاسخ داد: «نماز حسین پذیرفته نیست، اجازه نمیدهیم» با وجود مخالفت دشمن، امام حسین (ع) به نماز ایستادند و یاران پشت سر ایشان صف بستند. ابوسمامه با جان خود از جان امام محافظت کرد و در حین نماز، در اثر اصابت تیرها به شهادت رسید.
وی اضافه کرد: در ادامه، جون، غلام سیاهپوستی که از کودکی خدمتگزار خاندان اهلبیت (ع) بود، برای میدان رفتن اجازه خواست؛ امام حسین (ع) او را آزاد کردند و مالی برای زندگی آیندهاش به او دادند. جون به پشت خیمهها رفت و مشغول گریه کردن شد، حضرت زینب (س) از علت گریه پرسیدند، و امام پاسخ دادند: «او را آزاد کردهایم» و نزد جون آمد فرمودند، «چرا گریه میکنی؟» جون گفت: «من برای این گریه میکنم که پوست و رنگم سیاه است و نمیخواهید کنار قمر بنیهاشم و یاران بزرگ شما شهید شوم»؛ امام به او اجازه میدان دادند. جون با فریاد افتخارآمیزی شروع به رجزخوانی کرد و گفت: «اگر دیگران به خاندان و قبیلهشان مینازند، افتخار من آن است که اربابم حسین است»؛ او پس از نبردی دلاورانه شهید شد. امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفتند و دعا کردند: «خدایا پوست این غلام را سفید و بدنش را خوشبو کن.» گفته میشود هنگام دفن شهدا، بدن جون از همه خوشبوتر بود.
شهادت جانگداز نوجوانان اهل بیت (ع)
علم الهدی تصریح کرد: سپس حضرت علیاکبر (ع)، جوان رشید و شبیهترین فرد به پیامبر (ص)، برای نبرد اذن خواست. امام بدون تأمل اجازه دادند و فرمودند: «نخست با اهل حرم وداع کن»؛ پس از وداعی سوزناک، آن حضرت به میدان رفت. امام دستان خود را به آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا، شاهد باش جوانی را به میدان فرستادم که از لحاظ چهره، اخلاق و سخن، شبیهترین فرد به پیامبر تو بود»؛ علیاکبر چنان رجز میخواند که دشمن جرئت رویارویی با او نداشت. در حمله نخست، صدها نفر را به خاک افکند و بازگشت؛ فریاد زد: «پدر! تشنگی مرا کشت» امام فرمودند: «پسرم آب کجاست که به تو بدهم؟ برو، برگرد امیدوارم از دست جدت سیراب شوی»؛ در بازگشت به میدان، ضربهای از کمینگاه بر فرق سرمبارک آن حضرت نشست و ایشان به زمین افتادند.
علمالهدی ادامه داد: پس از حضرت علیاکبر، برادران امام حسین (ع)، فرزندان حضرت زینب (س) و نوجوانان اهلبیت (ع) یکییکی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. حضرت قاسم بن حسن (ع)، نوجوانی با چهرهای چون ماه، پس از اذن گرفتن به میدان رفت و دلیرانه به شهادت رسید؛ سرانجام، نوبت به قمر بنیهاشم، حضرت ابوالفضل العباس (ع) رسید؛ او بارها اجازه میدان خواست، اما امام به او مأموریتی دیگر سپرد تا برای کودکان آب بیاورد؛ حضرت عباس (ع) مشک را برداشت و به فرات رفت؛ با رشادتی بینظیر، هزاران تیرانداز دشمن را عقب راند، مشک را پر آب کرد تا به خیمهها برساند اما در مسیر بازگشت به خیمهها با مظلومیت تمام به شهادت رسیدند.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی در ادامه روایت جانسوز خود از عاشورا به واپسین لحظات حضور امام حسین (ع) در میدان جنگ اشاره و توضیح داد: پس از شهادت حضرت عباس (ع)، امام حسین (ع) به سوی خیمهگاه بازگشتند؛ وقتی به نزدیکی خیمه رسیدند، کودکان با دیدن ایشان فریاد برآوردند؛ حضرت وارد خیمه شهدا شدند و با صدایی پر از درد، یاران خود را خطاب قرار دادند «ای اصحاب من! من غریب ماندهام. آیا کسی نیست که برخیزد و مرا یاری کند؟ چرا جواب نمیدهید؟ من تنها ماندهام و ۸۴ نفر از اهل بیت پیامبر (ص) در کنارم هستند که فریاد عطش و بیکسی سر دادهاند»؛ سپس حضرت بار دیگر به سوی لشکر دشمن رفتند. فریاد زدند «آیا در میان شما فریادرسی هست که به فریاد خاندان پیامبر برسد؟»؛ اما پاسخی نیامد، و شمشیرها کشیده شدند.
وی اضافه کرد: امام حسین (ع) دلیرانه به نبرد پرداختند و چنان بر سپاه دشمن تاختند که برخی از سربازان تا نزدیکی کوفه گریختند؛ سپس حضرت به سوی خیمهها بازگشتند و از صدای گریه و ناله در خیمه متعجب شدند. خطاب به خواهرشان فرمودند: «مگر نگفته بودم تا زندهام ناله نکنید؟»؛ حضرت زینب (س) پاسخ دادند: «این صدای گریه برای این کودک شیرخوار است که نه آب دارد و نه شیر. همه برای او گریه میکنند»؛ امام حسین (ع)، کودک شیرخوار خود علیاصغر (ع) را در آغوش گرفتند، او را بر دست بلند کردند و خطاب به سپاه دشمن فرمودند «شما با من در جنگ هستید، این کودک که با شما جنگی ندارد، آیا نمیبینید از تشنگی جان میدهد؟»؛ در همین لحظه، حرمله بن کاهل تیری سهشعبه به سوی گلوگاه علیاصغر پرتاب کرد و آن نازدانه را در آغوش پدر به شهادت رساند.
علم الهدی ابراز کرد: پس از آن، حضرت تلاش کردند به سوی فرات بروند تا آب بیاورند؛ با عقبنشینی موقت دشمن، راه باز شد. اما سپاه دشمن مانع شدند و برای منحرف کردن توجه امام، ادعا کردند که به خیمهها حمله شده است؛ حضرت نگران به سوی خیمه بازگشتند و متوجه دروغ دشمن شدند؛ بنابراین برای چهارمین بار با اهل حرم وداع کردند؛ در واپسین وداع با امام سجاد (ع)، به او فرمودند «پسرم، سلام مرا به شیعیانم برسان، بگو پدرم غریب، شهید و عطشان از دنیا رفت؛ برایش گریه و ناله کنید»؛ سپس برای آخرین بار به میدان بازگشتند و خطاب به لشکر فرمودند «آیا میدانید من چه کسیام؟ فرزند علی و فاطمهام، نوه پیامبرم. آیا نمیدانید که پیامبر فرمود من و برادرم سرور جوانان بهشتیم؟».
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی اضافه کرد: آنان پاسخ دادند: «آری، میدانیم؛ اما تو را رها نمیکنیم تا با لب تشنه جان دهی»؛ دشمن برای منحرف کردن امام حسین (ع)، بار دیگر به سمت خیمهها یورش برد، حضرت فریاد زدند «اگر دین ندارید، در دنیایتان آزاده باشید! من با شما در جنگام، چرا به سوی حرم پیامبر میروید؟»، لشکر بازگشت و به سمت ایشان حملهور شد، در نهایت، شمر بن ذیالجوشن بر سینه امام نشست و سر از پیکر پاک فرزند پیامبر (ص) جدا کرد؛ و آخرین صفحه عاشورا با مظلومیت و غربت، اما با سربلندی بسته شد.