اشک برای حسین، لبخند برای سید؛ عاشورای تهران، نقطه عطف مقاومت
اقتصاد ایران: حضور رهبر انقلاب تنها یک حضور نبود بلکه یک نشانه بود برای آنها که فکر کردند حملهها به قلب تهران،ترورهای دانشمندان و فرماندهان، تحریمها، جنگ روانی و رسانهای، این ملت را به زانو درمیآورد.
گروه سیاسی خبرگزاری مهر - یادداشت مهمان- سهیلا کثیر، فعال رسانه: در روزگاری که روایتها را یا شبکههای دروغساز مینویسند یا صدای طبلهای مجازی گمشان میکند، گاهی واقعیت در یک نگاه، در یک حضور، در یک جملهی آرام اتفاق میافتد.
شب عاشورا، در مرکز تهران، در قلب تاریخیترین لحظات این سرزمین، نه در میدان نبرد، نه در قاب خبر فوری، بلکه در یک حسینیه و از لبخند آرام رهبری که در میانهی هیاهوی جهانی آمد، واقعیت خودش را فریاد زد.
حضور رهبر انقلاب تنها یک حضور نبود؛ بلکه یک نشانه بود، برای آنها که فکر کردند حملهها به قلب تهران، ترورهای دانشمندان و فرماندهان، تحریمها، جنگ روانی و رسانهای، این ملت را به زانو درمیآورد.
برای آنان که فراموش کرده بودند این خاک، خاک عاشوراست، نه ساحل امنِ معاملهگران سیاست.
آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای، شب گذشته هم مثل همیشه، به دنیا ثابت کرد: ما پشت خاک نمیایستیم، پشت ایمان ایستادهایم. و تا وقتی مکتب اهل بیت زنده است، این ملت هم زنده است.
شاید تاریخ برای ثبت لحظهها، به تقویم و قلم و شاهدان رسمی محتاج باشد؛ اما برای درک شب عاشورای امسال، نه سند لازم بود، نه صدا، نه تصویر؛ تنها کافی بود دلی در سینهات بتپد، تا بفهمی این شب، شبِ پیروزی ایمان بود بر منطق قدرت.
شبی که سیاست، در سایهی روضه معنا گرفت، و رهبری، نه از طریق تریبونهای رسمی، که با حضوری آرام، مقتدر، و ازلی، همه چیز را دگرگون کرد.
شب گذشته، گویی تهران نفس کشید، پس از دوازده روز نبرد. چهرهها ناگهان نرم شد، نگاهها خیره ماند. همه اشک میریختند؛ اما نه از غم، از شوق دیدار، از ایمان به اینکه هنوز ستون خیمه ایستاده است.
و اما مداح اهل بیت، حاجمحمود، سالهای قبل در چنین شبی به نجف و کربلا میرفت و در میان گنبدها و بینالحرمین میخواند، اما شب گذشته… نجف و کربلا خودشان آمدند به دیدارش.
حسینیهی امام خمینی، شب گذشته بوی صحن حرم را میداد. آنجا که رهبر، آرام و بیادعا، با لبخندی پدرانه به مداح گفت: اگر خسته نمیشوی «ای ایران را بخوان»، گویی تمام سالهای اشک و روضه و غربت، به یک لحظه خلاصه شد: لحظهی تجلی ارادهی ملت!
نوایِ «ای ایرانِ» حاج محمود، مرز بین حماسه و اشک را برداشت؛ انگار کسی با دست خونی عباس، پرچم ایران را بالا گرفت و گفت: این خاک، ادامهی همان خون است.
و این دیدار، کم از نجف نداشت… اگر زیارت حرم، دیدن خاکیست که بر آن قدم گذاشتند، اینجا دیدار کسی بود که راهشان را زنده نگه داشته.
دیدار شبی که گذشت، نه تنها کمتر از بینالحرمین نبود؛ بلکه میان دلهای امت، پلی زد از عاشورا تا فردای ظهور.
و اگر قرار است عاشورا تکرار شود، این بار نهفقط با ۷۲ نفر، که با ملتی به وسعت ایران خواهد بود.
اشک مردم، اما شب عاشورا رنگ دیگری داشت.
نه فقط برای مظلومیت اباعبدالله، بلکه برای اینکه در میانه میدانِ پیچیده و پرتهدیدِ امروز، هنوز ولیِ فقیه ما هست، هنوز «نور» هست، هنوز کسی هست که بیتعارف به صف اول برمیگردد؛ مثل تمام آن سالها که صف اول جبهه بود.
شب عاشورا، شب اشک و لبخند بود.
اشک بر حسین، و لبخند از دیدار حسینوارِ سیدِ قائد..
در جهانی که روایتها را قدرتهای رسانهای رقم میزنند، گاهی یک نگاه کافیست تا ورق برگردد. شب عاشورای امسال تهران، از قلب جنگ نرم برخاست و با حضور آرام رهبری، تبدیل به قلب تپندهی جهان مقاومت شد. آنجا که مداح، نه فقط خواند، بلکه ملت را دوباره صدا زد؛ آنجا که اشک، فقط برای مصیبت نبود، بلکه برای بیداری بود. این روایت را شاید تاریخ نبیند، اما تاریخسازان، همانهایی هستند که شب گذشته، در آن حسینیه، دل سپردند و ایستادند.