ذکر علی اکبر و وداعش با سیدالشهداء از نگاه تاج‌الشعرا

اقتصاد ایران: عمان سامانی شیوه‌ای در بیان واقعه عاشورا دارد که ترکیبی از حماسه و لطافت عرفانی است. این زبان، وداع علی اکبر را به صحنه‌ای تأثیرگذار و پرشور تبدیل کرده که هم حس حماسی دارد و هم عمق معنوی.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: کتاب گنجینه الاسرار اثر میرزا نورالله عمان سامانی، شاعری عارف و آئینی اهل سامان چهارمحال و بختیاری، یکی از برجسته‌ترین آثار ادبی در حوزه واقعه کربلا و عاشورا است که به صورت مثنوی و با زبانی عرفانی و حماسی نگاشته شده است. این اثر، روایتگر حماسه عظیم کربلا با نگاهی ژرف و عمیق است که واقعه عاشورا را نه تنها به عنوان یک حادثه تاریخی، بلکه به مثابه تجلی اوج انسانیت و عدالتخواهی و حرکت توحیدی امام حسین (ع) تفسیر می‌کند. در بخشی از دیباچه این کتاب _که بسیاری آن را شنیده‌اند ولی نمی‌دانند از کجاست_ می‌خوانیم:

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن؟

این که گوید از لب من راز کیست

بنگرید این صاحب آواز کیست؟

در من این‌سان خودنمایی می‌کند

ادعای آشنایی می‌کند

کیست این گویا و شنوا در تنم؟

باورم یارب نیاید کاین منم!

متصل‌تر با همه دوری به من

از نگه با چشم و از لب با سخن!

خوش پریشان با منش گفتارهاست

در پریشان گویی‌اش اسرارهاست

گوید او چون شاهدی صاحب جمال

حُسن خود بیند به سر حَدّ کمال

از برای خودنمایی صبح و شام

سر برآرد گه ز روزن گه ز بام

با خدنگ غمزه صید دل کند

دید هر جا طایری بسمل کند

گردنی هر جا در آرد در کمند

تا نگوید کس اسیرانش کمند…

یکی از درخشان‌ترین بخش‌های این کتاب، وداع علی اکبر (ع) با امام حسین (ع) است که به صورت ویژه و با بیانی عاشقانه و عرفانی تصویر شده است. علی اکبر (ع) که نخستین شهید بنی‌هاشم در روز عاشورا بود، در لحظات وداع با پدرش، امام حسین (ع)، با ابیاتی سرشار از عشق و محبت متقابل و نیز نشان‌دهنده مقام رضا و صبر امام حسین (ع) توصیف می‌شود. عمان سامانی این وداع را نه صرفاً یک حادثه غم‌انگیز، بلکه به مثابه پرده‌ای از عشق بازی سیدالشهدا (ع) با خداوند یکتا می‌بیند و روز عاشورا را روز وصال عاشق به معشوق و رسیدن به حقیقت الهی می‌داند:

بازم اندر هر قدم، در ذکر شاه

از تعلّق گردی آید سد راه

پیش مطلب، سد بابی می‌شود

چهر مقصد را، حجابی می‌شود

ساقی ای منظور جان افروز من

ای تو آن پیر تعلق سوز من

در ده آن صهبای جان پرورد را

خوش به آبی بر نشان، این گرد را

تا که ذکر شاه جانبازان کنم

روی در، با خانه پردازان کنم

آن به رتبت، موجد لوح و قلم

و آن به جانبازی، ز جانبازان عَلَم

بر هدف، تیر مراد خود نشاند

گَردِ هستی را، به کلی برفشاند

کرد ایثار آنچه گرد، آورده بود

سوخت هرچ آن آرزو را پرده بود

از تعلق، پرده‌یی دیگر نماند

سد راهی؛ جز علی اکبر نماند

اجتهادی داشتی از اندازه بیش،

کان یکی را نیز بردارد ز پیش

تا که اکبر با رخ افروخته،

خرمن آزادگان را، سوخته

ماه رویش، کرده از غیرت، عرق

همچو شبنم، صبحدم بر گل ورق

بر رخ افشان کرده زلفِ پر گره

لاله را پوشیده از سنبل، زره

نرگسش سرمست در غارتگری

سوده مشک تر، به گلبرگ تری

آمد و افتاد از ره، باشتاب

همچو طفلِ اشک، بر دامان باب

کای پدر جان! همرهان بستند بار

ماند بار افتاده اندر رهگذار

هر یک از احباب سرخوش در قصور

وز طرب پیچان، سر زلفین حور

گام زن، در سایه‌ی طوبی همه

جام زن، با یار کروبی همه

قاسم و عبداللّه و عباس و عون

آستین افشان ز رفعت؛ بر دو کون

از سپهرم، غایت دلتنگی است

کاسب اکبر را چه وقت لنگی است؟

دیر شد هنگام رفتن ای پدر

رخصتی گر هست باری زودتر...

به این ترتیب علی اکبر از پدر اذن میدان رفتن می‌گیرد، و سیدالشهداء در پاسخ این جگرگوشه و شبیه‌ترین خلق به رسول خدا (ص) می‌گوید:

در جواب از تنگِ شکّر، قند ریخت

شکّر از لب‌های شکّرخند ریخت

گفت: کای فرزند مقبل آمدی

آفت جان، رهزن دل آمدی

کرده‌ای از حق؛ تجلی ای پسر

زین تجلی، فتنه‌ها داری به سر

راست بهر فتنه، قامت کرده‌ای

وه کزین قامت، قیامت کرده‌ای

نرگست با لاله در طنازی است

سنبلت با ارغوان در بازی است

از رخت مست غرورم می‌کنی

از مراد خویش دورم می‌کنی،

گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست،

رو! که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست...

گویی امام مهر به فرزند را مانعی برای عشق الهی و وصول به حق می‌بیند و این عزیزترین دارایی اش را نیز به حکم آیه «لَن تَنالوا البِرَّ حَتی تُنفِقوا مِمّا تُحِبون» در راه خدا می‌بخشد:

زاده‌ی لیلی؛ مرا مجنون مکن

پشت پا، بر ساغر حالم مزن

نیش بر دل؛ سنگ بر بالم مزن

خاک غم بر فرق بخت دل مریز

بس نمک بر لخت لخت دل مریز

همچو چشم خود به قلب دل متاز

همچو زلف خود، پریشانم مساز

حایل ره، مانع مقصد مشو

بر سر راه محبت، سد مشو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

بعد از آن؛ مما تحبون گوید او

نیست اندر بزم آن والا نگار

از تو بهتر گوهری، بهر نثار

هرچه غیر از اوست، سد راه من

آن بت است و غیرت من، بت شکن

جان رهین و دل اسیر چهر توست

مانع راه محبت، مهر توست

آن حجاب از پیش چون دور افکنی

من تو هستم در حقیقت، تو منی

چون تو را او خواهد از من رو نما

رونما شو، جانب او، رو نما...

و به این ترتیب سرور آزادگان جهان فرزند ارشدش را راهی میدان می‌کند، عمان سامانی در این میان به بیان مفاهیم عرفانی در آموزه‌های امام حسین علیه السلام و اشاره به حدیث اصلاح امت آن حضرت می‌پردازد:

از فنا مقصود ما عین بقاست

میل آن رخسار و شوق آن لقاست

شوق این غم از پی آن شادی‌ست

این خرابی بهر آن آبادی‌ست

من در این شر و فساد ای با فلاح

آمدستم از پی خیر و صلاح

ثابت‌ست اندر وجودم یک قدم

همچنین دیگر قدم اندر عدم

در شهودم دستی و دستی به غیب

در یقینم دستی و دستی به ریب

رویی اندر موت و رویی در حیات

رویی اندر ذات و رویی در صفات

دستی اندر احتیاج و در غنا

دست دیگر در بقا و در فنا

دستی اندر یأس و دستی در امید

دستی اندر ترس و دستی در نوید

دستی اندر قبض و بسط و عزم و فسخ

دستی اندر قهر و لطف و طرح و نسخ

دستی اندر ارض و دستی در سما

دستی اندر نشو و دستی در نما

دستی اندر لیل و دستی در نهار

در خزان دستی و دستی در بهار

مرمرا اندر امور از نفع و ضر

نیست شغلی مانع شغل دگر

نیستم محتاج و بالذاتم غنی

هست فرع احتیاج این دشمنی

دشمنی باشد مرا با جهلشان،

کز چه رو کرد اینچنین نااهلشان

قتل آن دشمن به تیغ دیگرست،

دفع تیغ آن، به دیگر اسپرست

رو سپر می‌باش و شمشیری مکن

در نبرد روبهان شیری مکن

بازویت را، رنجه گشتن شرط نیست

با قضا هم پنجه گشتن شرط نیست

بوسه زن بر حنجر خنجر کشان

تیر کآید، گیر و در پهلو نشان

و دوباره به داستان و لحظه دور شدن علی اکبر از پدر باز می‌گردد:

پس برفت آن غیرت خورشید و ماه

همچو نور از چشم و جان از جسم شاه

باز می‌کرد از ثریا تا ثری

هر سر پیکان، به روی او، دری

مست گشت از ضربت تیغ و سنان

بیخودی‌ها کرد و داد از کف عنان

عشق آمد، عشق ازو پا مال شد

آن نصیحت گو، لسانش لال شد

وقت آن شد کز حقیقت دم زند

شعله بر جان بنی آدم زند

پرده از روی مراتب؛ واکند

جمله‌ی عشاق را؛ رسوا کند

باز عقل آمد، زبانش را گرفت

پیر میخواران، عنانش را گرفت

رو به دریا کرد دیگر آب جو

زی پدر شد آب گوی و آب جو...

تا وقتی علی اکبر با زخم‌های بسیار، عطشان به سوی پدر بر می‌گردد، آنجا که گفته‌اند پدر خاتم انگشترش را در دهان پسر می‌گذارد تا بمکد؛ و عمان سامانی این تشنگی را نیز رمزی از وصال الهی می‌داند و بعد با این ابیات باز به داستان برمی‌گردد:

اکبر آمد العطش گویان ز راه

از میان رزمگه تا پیش شاه

کای پدر جان، از عطش افسرده‌ام

می ندانم زنده‌ام یا مرده‌ام!

این عطش رمزست و عارف، واقف است

سر حق‌ست این و عشقش کاشف است

دید شاه دین که سلطان هدی‌ست،

اکبر خود را که لبریز از خداست

عشق پاکش را، بنای سرکشی‌ست

آب و خاکش را هوای آتشی‌ست

شورش صهبای عشقش، در سرست

مستی‌اش از دیگران افزونترست

اینک از مجلس جدایی می‌کند

فاش دعوی خدایی می‌کند

مغز بر خود می‌شکافد، پوست را

فاش می‌سازد حدیث دوست را

محکمی در اصل او از فرع اوست

لیک عنوانش، خلاف شرع اوست

پس سلیمان بر دهانش بوسه داد

اندک اندک خاتمش بر لب نهاد

مُهر، آن لبهایِ گوهرپاش کرد،

تا نیارد سِرّ حق را فاش کرد

هرکه را اسرار حق آموختند

مهر کردند و دهانش دوختند…

در وداع علی اکبر با امام حسین در آثار عمان سامانی، به خصوص در مثنوی «گنجینه الاسرار»، نکات برجسته‌ای از نگاه عرفانی و شاعرانه دیده می‌شود که این وداع را به صحنه‌ای عاشقانه و معنوی تبدیل کرده است؛ عشق عرفانی محور اصلی است، وداع علی اکبر با امام حسین در اشعار عمان سامانی نه صرفاً یک لحظه تاریخی، بلکه جلوه‌ای از عشق الهی و عرفانی است. این وداع بیانگر پیوند عمیق روحی و معنوی میان پدر و پسر است که در حقیقت جلوه‌ای از عشق‌بازی امام حسین (ع) با خداوند یکتا محسوب می‌شود.

عمان سامانی با زبانی گرم و هنرمندانه، محبت متقابل و عمیق میان امام حسین و علی اکبر را به تصویر می‌کشد و اوج مقام رضا و صبر امام حسین را در برابر شهادت فرزندش به نمایش می‌گذارد. این وداع، پرده‌ای از عشق‌بازی سیدالشهدا با معبود است که روز عاشورا را روز وصال عاشق به معشوق معرفی می‌کند.

همچنین وداع علی اکبر در گنجینه الاسرار به مثابه مرحله‌ای از سیر و سلوک عرفانی است که در آن علی اکبر با اذن گرفتن از پدر، از تعلقات دنیوی می‌گذرد و به سوی قرب الهی شتاب می‌کند. این حرکت، نمادی از عبور از تعینات و تعلقات برای رسیدن به حقیقت مطلق است. عمان سامانی در این وداع، اسرار عرفانی عاشورا را با زبان استعاری و شاعرانه بیان می‌کند که در آن امام حسین (ع) به عنوان سلطان عشق و علی اکبر به عنوان مظهر عشق و فداکاری، در میدان عشق به وصال می‌رسند.

شاعر، علی اکبر را نه تنها فرزند امام حسین بلکه نمادی از جوانمردی، شجاعت و عشق الهی معرفی می‌کند که با شهادتش، شکوه و عظمت عاشورا را دوچندان می‌سازد. عمان سامانی شیوه‌ای خاص در بیان واقعه عاشورا دارد که ترکیبی از حماسه و لطافت عرفانی است. این زبان، وداع علی اکبر را به صحنه‌ای تأثیرگذار و پرشور تبدیل کرده است که هم حس حماسی دارد و هم عمق معنوی.

از نظر عمان سامانی، امام حسین (ع) سرور عارفان و مولای عاشقان است که در جانش حق جاری است و راز یگانگی خود با خدا را به علی اکبر (ع) بیان می‌کند. این نگاه عرفانی و حماسی، واقعه کربلا را به زبانی شاعرانه و لطیف، اما عمیق و اثرگذار، روایت می‌کند که در آن عشق الهی و فداکاری انسانی در هم می‌آمیزد.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ