روایت آنها که زیر آوار اوین مانده بودند

اقتصاد ایران: بر اساس ماده ۳ مشترک کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو و اصول مندرج در قواعد عرفی حقوق بشردوستانه، افراد محروم از آزادی، اعم از زندانیان کیفری یا بازداشت‌شدگان، باید در همه حال از حمایت در برابر خشونت، رفتارهای غیرانسانی، تهدید به جان و بدرفتاری بهره‌مند باشند و حمله به مکانی کاملا غیرنظامی و تحت حمایت ویژه در چارچوب ماده ۸ اساسنامه رم، مصداق جنایت جنگی است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، زندان محیط بسته است و راه فرار ندارد. زندان میدان جنگ نیست، زندان، زندان است. در میدان جنگ امکان همه‌چیز وجود دارد، چون میدان جنگ است، اما زندان بسته است و محیطی نیست که کسی بخواهد در آن بجگند. «حسین»، سرباز ۱۸‌ماه خدمت زندان اوین این جملات را می‌گوید چون اصلا انتظار نداشته است که در جنگ اسراییل با ایران، زندان اوین مورد حمله موشکی قرار گیرد.

این حرف «طاهره‌خانم» هم هست. او روز دوشنبه دوم تیرماه که برای گرو گذاشتن وثیقه آزادی تنها پسرش به سمت زندان اوین به راه ‌افتاد، هیچ فکر نمی‌کرد که زندان مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد و در واقع با خیال راحت به آنجا رفت.

برخی هم البته اینطور فکر نمی‌کردند، مانند «رضا» کارمند تاسیساتی زندان اوین که می‌گوید: «با خودم می‌گفتم خب بزند، خداوند عمری به ما داده است، حالا یا این وری یا آن وری.» هر سه نفر در حمله اسراییل به زندان اوین مجروح شده‌اند، ابتدا اورژانس آنها را به بیمارستان مدرس یا طالقانی تهران برده، بعد به بیمارستان شهدای تجریش انتقال داده شده‌اند و حالا در روزهایی که در آتش‌بسی شکننده به سر می‌بریم، هر کدام روایت‌های خود از آن روز را با خبرنگار «اعتماد» در میان گذاشته‌اند. 

زندان میدان جنگ نیست


ساعت حدود ۱۱ و نیم صبح دومین روز تیرماه، حسین یکی از درهای ورودی زندان اوین را بست و به سمت سالن برگشت. او در همان لحظه شاهد اصابت نخستین موشک به حوالی پارکینگ سالن ملاقات بود و خود نیز با موج نخستین انفجار به همراه هم‌خدمتی‌هایش زیر خاک مدفون شد. «من و چند نفر از سربازان و یکی از افسران‌مان زیر آوار رفتیم و بعد از حدود یک ساعت نجاتمان دادند.

از آن زمان چیز زیادی یادم نمی‌آید، فقط می‌دانم ساعت ۱۲ و نیم- یک، در بیمارستان طالقانی بستری شدم و هم خدمتی‌هایم را آنجا دیدم که هر کدام آسیبی دیده بودند.» زمانی که حسین زیر آوار بود هنوز از هوش نرفته بود و صدای موشک‌های بعدی که به زندان اوین اصابت می‌کرد را هم می‌شنید: «تا جایی که مغزم می‌شنید تقریبا هر چند دقیقه، یک موشک دیگر به زندان اصابت می‌کرد. آن زمان و در لحظات اولیه، اوین خیلی شلوغ بود، مردم در حال فرار بودند و همه در شوک به سر می‌بردند. بنابراین صدای من را هم کسی نمی‌شنید. همچنان هم موشک به سالن ملاقات برخورد می‌کرد، فقط یک موشک نبود دو، سه تا بود و من می‌شنیدم که جلوتر و به سمت وسط زندان می‌رود، شاید حدود ده تا موشک زدند. آنجا که خلوت‌تر شد کمی سر و صدا کردم تا صدایم را از زیر خاک شنیدند و چند امدادگر من را بیرون آوردند. در آن شرایط می‌توانم بگویم هم ترسیده بودم، هم نه. از فکر اینکه شاید شهید شوم، خوشحال بودم. وقتی زیر خاک رفتم هم اولین چیزی که گفتم این بود که خدا رو شکر. فکر می‌کنم حدودا یک ساعت زیر خاک بودم و در آن یک ساعت فقط می‌توانستم آرام نفس بکشم در غیر این‌صورت بیهوش می‌شدم و در آن شرایط اگر بیهوش می‌شدم دیگر کسی صدای من را نمی‌شنید. بعد از لحظات اولیه که آوار روی سرم ریخت، مدام خاک روی من بیشتر می‌شد. سنگینی آوار را روی بدنم حس می‌کردم و هیچ نوری هم نبود.

نمی‌توانستم تکان بخورم و فکر می‌کردم شهید شدم.» وقتی خاک روی او ریخت، اولین ضربه به کمر و ستون فقرات حسین برخورد کرد و در آن لحظه دیگر هیچ کاری نتوانست انجام دهد. «بیشتر سربازان سالن مجروح و خیلی از سربازان یگان هم شهید شده‌اند.» درمیانه‌های صحبت‌ها حالش دگرگون می‌شود و ناله می‌کند. آنطور که مادرش می‌گوید از روزهای قبل به یاد فرمانده و بقیه هم‌لباسی‌هایش که شهید شده‌اند، می‌افتد و همینطور می‌شود. حسین برای هم‌خدمتی‌هایش گریه می‌کند. غصه می‌خورد و مدام می‌گوید من افتخار شهادت نداشتم: «به او می‌گویم، خدا تصمیم می‌گیرد به چه کسی امتیاز شهادت را بدهد

به چه کسی زندگی. به شما فرصت زندگی داده است و به دیگری امتیاز شهادت.» حسین اهل بجنورد و ۱۸ ماه خدمت است و تازه ۲۳ ساله شده. او پس از اینکه سیکلش را گرفته، همراه پدر و مادرش روی زمین کشاورزی‌شان کار کرده تا پول جمع کند و بتواند به خدمت سربازی برود: «پارسال هم که برنج کاشتیم حسین به ما کمک کرد و یک سال هم فقط خودش برنج کاشت. در کل دو، سه سال کشاورزی کرد، دست و بالش که باز شد، رفت سربازی. من آن روز شنیدم که اوین را زدند، فکر نمی‌کردم پسرم آسیب دیده باشد چون او مدام می‌گفت؛ تو غصه نخور زندان طوری نمی‌شود، اما روز دوشنبه از بیمارستان طالقانی به ما خبر دادند که مجروح شده است.» بر اساس ماده ۳ مشترک کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو و اصول مندرج در قواعد عرفی حقوق بشردوستانه، افراد محروم از آزادی، اعم از زندانیان کیفری یا بازداشت‌شدگان، باید در همه حال از حمایت در برابر خشونت، رفتارهای غیرانسانی، تهدید به جان و بدرفتاری بهره‌مند باشند و حمله به مکانی کاملا غیرنظامی و تحت حمایت ویژه در چارچوب ماده ۸ اساسنامه رم، مصداق جنایت جنگی است. بر همین اساس حسین هم مانند بسیاری از آدم‌هایی که آن روز به عنوان پزشک، کارمند اداری یا ملاقات‌کننده در محوطه زندان اوین بودند، اصلا فکر نمی‌کرد که به زندان حمله کنند. «زندان محیط بسته است و راه فرار ندارد. زندان میدان جنگ نیست، زندان، زندان است. در میدان جنگ امکان همه‌چیز وجود دارد چون میدان جنگ است اما زندان بسته است و محیطی نیست که کسی بخواهد در آن بجگند.» او چهار خواهر و برادر دارد و پسر کوچک خانواده است.در حال حاضر مهره‌های کمرش آسیب دیده است، اما چند و چون این آسیب هنوز چندان مشخص نیست و پزشکان و پرستاران ترجیح می‌دهند محتاطانه‌تر در این باره اظهارنظر کنند. 

نمی‌دانید چه قیامتی بود


«طاهره‌خانم» هفتاد و دو سال دارد، بازنشسته آموزش و پرورش است و همسرش را حدود ۳۰ سال پیش از دست داده. او روز دوشنبه، برای آزادی تنها فرزندش از زندان به اوین رفت تا برای او وثیقه بگذارد، اما وقتی برای تکمیل روند قانونی در سالن انتظار نشسته بود، موشک به سالن اصابت کرد و به‌شدت زخمی شد. «با خانم و پدر خانم پسرم به اوین رفتیم، شماره گرفتیم و منتظر ماندیم تا نوبتمان شود. در محوطه نشسته بودیم و داشتیم فیلم نوه‌مان را نگاه می‌کردیم که یک دفعه به صورت رگباری به زندان موشک زدند و دیوار زندان روی ما ریخت. من دستم را روی سرم گرفتم اما بدنم از جمله هر دو پا و یکی از دست‌هایم زخمی شد. انگشت پایم را می‌دیدم که داشت از جا کنده می‌شد و فقط به یک پوست بند بود و گوشت دستم بیرون آمده بود. آن لحظه ناقص شدن خودم را با چشمان خودم دیدم.» ظاهرا هر کسی که از محوطه قسمت اداری زندان دورتر بوده، کمتر آسیب دیده است، اما در کل طاهره‌خانم شرایط آن را روز را افتضاح توصیف می‌کند: «به قدری درگیر خودم بودم که متوجه اطرافم نشدم. خودم و پاهایم را می‌دیدم که خون‌آلود شده بود. خواستم به سمت ماشینی که کمی جلوتر بود، حرکت کنم اما نمی‌توانستم بنابراین کمک خواستم. دو پسر جوان کمک کردند و من را به ماشین رساندند.

اورژانس ابتدا من را به بیمارستان برد و آنجا هم خیلی کمبود داشت چون به هر حال به صورت ناگهانی به آنجا بیمار برده بودند. بعد هم من را با آقای دیگری که حال بدتری داشتیم به بیمارستان شهدای تجریش آوردند. ۶ ساعت در اتاق عمل بودم، هر دو پا و یکی از دستانم به‌شدت آسیب دید. الان هم کلی مسکن به من تزریق می‌کنند تا بتوانم درد را تحمل کنم. پسرم هم تماس گرفت و از وثیقه گفت، گفتم؛ دو سانت هم نمی‌توانم تکان بخورم و نمی‌توانم پایم را روی زمین بگذارم، اصلا حرفش را هم نزن چون کار کس دیگری نیست و وثیقه را خودم باید به زندان ببرم.» چند ساعتی است که درد دست او نسبت به قبل بیشتر شده بنابراین نگران است که چه اتفاق جدیدی برایش افتاده. به قول خودش مرگ را جلوی چشمان خود دیده است، آن هم در شرایطی که اصلا انتظار نداشته که آنجا بمباران شود، با خود می‌گفته زندان را که نمی‌زنند، آنجا غیرنظامی زیاد است بنابراین با خیال راحت رفته اما همان اتفاقی که فکرش را نمی‌کرده، افتاده. با این حال در آن لحظه تمام تلاش خود را کرده است تا سر و شانه‌هایش آسیب نبیند و موفق هم شده اما به جای آن یک دست و دو پایش آسیب دیده‌اند. «گفتیم می‌رویم مشخصات می‌دهیم، وثیقه می‌گذاریم تا پسرم آزاد شود و بر می‌گردیم که اینطور شد. جوری موشک می‌زدند که گفتم دیگر زنده نمی‌مانم. فکرم این بود که عضوی از بدنم قطع نشود و جای شکر دارد که این اتفاق نیفتاد. شب‌ها با آرام‌بخش می‌خوابم، رو به یک طرف یا طاق‌باز. قرار بود دیروز مرخص شوم اما زخم‌ها را باز کردند و دیدند هنوز خیلی برای خوب شدن کار دارد. دارم کم می‌آورم و تمام بدنم درد می‌کند. آن ‌لحظه‌ها عاشورا و قیامت بود و من هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. امیدوارم نصیب هیچ کس نشود و دیگر از این اتفاقات نیفتد چون دیگر طاقت نداریم. وحشتناک بود. خدا کمک کند از این اوضاع بیرون بیاییم و همه، روز خوش ببینیم. ما همیشه خیلی چیزها را در قاب تلویزیون دیدیم اما من این اتفاق را زنده دیدم. واقعیت آن چیزی نیست که در تلویزیون نگاه می‌کنید چون آنجا حواستان به چند جا هست و آن درک حقیقی را ندارید. دور از جان، تا آن بلا، سرتان نیاید نمی‌فهمید آن کسی که تیر خورده و در حال دویدن و فرار است، چه می‌کشد. در آن لحظه همه مثل من در حال فرار بودند و داد می‌زدند. بعضی‌ها هم از یکدیگر کمک می‌خواستند و در این میان بعضی‌ها خودشان را رها کرده و به کسان دیگری کمک می‌کردند مانند آن دو پسر جوانی که به من کمک کردند. معلوم نبود شاید اگر آنها نبودند، پایم همانجا می‌افتاد.»

رفته بودم کولر را سرویس کنم


سومین نفر «آقا رضا»، کارمند تاسیساتی است؛ پدری که ۵۵ سال دارد و از ۲۴ سال پیش در زندان اوین کار می‌کند. به او گفته بودند که کولر اتاق ملاقات را سرویس کند، بنابراین چند دقیقه قبل از حمله موشکی با یک نردبان ۲ و نیم متری به سمت پله‌های اتاق ملاقات رفت تا به پشت‌بام برود اما تنها چند پله مانده به پشت‌بام با انفجار به بیرون از محوطه پرتاب شد و زیر آوار رفت: «کل منطقه را خاک و غبار گرفته بود و اصلا نمی‌دانستید باید کجا بروید. در لحظاتی که زیر آوار بودم، یکی از همکارانم صدایم کرد و گفت که پایت را از اینجا بکش تا بالا بیاید. صدایش را شنیدم و من را کمی بالاتر کشید و بعد گفت، بمان تا بروم کمک بیاورم. همین را شنیدم و دیگر چیز دیگری در ذهنم نیست. جزو اولین‌ نفراتی بودم که به بیمارستان مدرس بردند، آنجا خیلی از من عکس (تصویربرداری تشخیصی) گرفتند که شاکی هم شدم. بعد هم من را به اینجا انتقال دادند. کمر و پای چپم آسیب دیده و خرده‌های خاک و شیشه توی صورت و بدنم رفته است. سمت چپم اصلا کارایی ندارد و خیلی اذیت می‌شوم. فعلا کمرم جراحی شده، اما پایم را آتل بستند تا اگر نیاز باشد اقدامات دیگری انجام دهند.»

برادرش هم که آنجا در اتاق ایستاده می‌گوید؛ روز اول همکارانش با برادر بزرگ‌ترم تماس گرفتند و گفتند چیزی نشده است فقط برای او لباس بیاورید اما وقتی او به بیمارستان آمد، متوجه میزان جراحات و آسیب‌های رضا شد.  بسیاری از آدم‌هایی که صبح روز یکشنبه به هر عنوان؛ زندانی، مراجعه‌کننده، ملاقات‌کننده، سرباز یا کارمند و مددکار و پزشک در محوطه زندان اوین حضور داشتند، اصلا فکر نمی‌کردند که زندان مورد حملات اسراییل قرار گیرد. حالا گزارش‌ها از شهادت بسیاری از شهروندان عادی در آن حملات، حکایت دارد. آنطور که افکارنیوز نوشته، لیلا و هاجر زنانی بودند که برای گذاشتن وثیقه و آزاد کردن زندانی‌هایشان به اوین رفته بودند و زهره‌سادات و حسن شجاعی کارمندان زندان و ماهان هم در آنجا سرباز بوده‌اند اما همگی به شهادت رسیده‌اند. قاضی علی قناعت‌کار، سرپرست دادسرای ناحیه ۳۳ تهران فرد دیگری است که در این حمله کشته شده و همچنین دکتر سید داوود شیروانی، پزشک متخصص بیمارستان امام‌خمینی که روز دوشنبه در زندان حضور داشته است. اصغر جهانگیر، سخنگوی قوه قضاییه هم حدود یک هفته پس از این ماجرا اعلام کرد که طبق آخرین آمار رسمی ارایه‌شده درباره تعداد شهدای حمله به زندان اوین، ۷۱ نفر به شهادت رسیده‌اند؛ از جمله کادر اداری زندان، سربازان وظیفه، محکومین زندانی، خانواده محکومین که برای ملاقات یا پیگیری قضایی زندانیان خود به زندان مراجعه کرده بودند و همسایه‌هایی که در مجاورت زندان زندگی می‌کردند. در این میان اما نگرانی‌ها و انتقاداتی هم نسبت به نحوه انتقال زندانیان اوین به زندان‌های دیگر از جمله قزل‌حصار، رجایی‌شهر و تهران بزرگ وجود دارد که البته گفته می‌شود موقتی است. بنابراین زخمی‌های اوین و خانواده‌های زندانیان منتظرند تا در آینده نزدیک این جابه‌جایی‌ها به آزادی، انتقال دایم یا بازگشت به بندهای سابق ختم شود.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ