وقتی رجزخوانی جنگ‌افزار می‌شود؛ رستم و تیغ کلامی که دشمن را تحقیر کرد

اقتصاد ایران: فردوسی هوشیارانه و ماهرانه از کلام سلاح می‌سازد و با تیغ کلامی که به رستم بخشیده قبل از آغاز نبرد دشمن را به لبه پرتگاه شکست می‌کشاند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: رجزخوانی نوعی مفاخره است که پهلوانان برای بزرگ‌نمایی، تضعیف روحیه حریف و نیز پنهان‌کردن و غلبه بر ترس خود و افزایش روحیه سپاه خودی استفاده می‌کنند؛ در شاهنامه که سند هویت ملی و حماسه ما ایرانیان است، نمونه‌های درخشانی از رجز خوانی را می‌توانیم ببینیم.

به گفته بهار: «رجزخوانی به معنای فخرفروشی و تعریف از شجاعت و شرافت خود است و در حماسه‌ها گفت‌وگو با دشمن زبان‌آوری و استدلال، بیان افتخارات ملی، معرفی خود تکیه بر نسب و نژاد، تحقیر دشمن و غیره اصطلاحاً رجز خوانده می‌شود. صور خیال و تصویرسازی نیز جزو جدایی‌ناپذیر شعر است که اگر آن را از شعر بگیرند، هستی آن یعنی کلام مخیل آن را گرفته‌اند. رجز، گفتمانی تهاجمی، میان دو رقیب است که جایگزین کنش می‌گردد و کنشگر در پی آن است تا با بیانی که جانشین جنگ می‌شود، یا مقدمه‌ای قوی برای شروع آن است بر حریف غلبه کند. در رجز عنصر گفتمانی مهم‌ترین نقش را در پیشبرد روایت بازی می‌کند. در واقع این عناصر با ویژگی چندصدایی بودن کاربرد ابزاری پیدا می‌کنند، در پیشبرد مسیر شکل‌گیری رجز و اهداف آن نقش می‌گیرند، با استفاده از اهرم کلام و روایت‌سازی‌های پی در پی آن را در مسیر اصلی خود قرار می‌دهند.»

نکته‌ای که در رجزخوانی به‌وضوح می‌توان دید این است که کلام، به نوعی سلاح یک پهلوان است؛ همان‌طور که او باید در استفاده از تیغ، گرز و شمشیر ماهر و هنرمند باشد، مهارت در پاسخ‌دادن به سخنان طرف مقابل نیز نوعی توانایی مقابله و قدرت و نشانه تسلط و تیزهوشی او است. درست است که در میانه جنگ قرار دارند، اما هر فرصتی برای گفت‌وگو (هر چند خصمانه) را غنیمت می‌شمارند تا معنای خواسته خود را در قالب کلمات رجزخوانی منتقل کنند و پیش از آغاز جنگ در دل فرمانده یا پهلوان حریف، ترس و در دل فرمانده یا سپاهیان خود، شجاعت و دلیری ایجاد کنند.

در نبرد رستم و اشکبوس که رستم پیاده به جنگ می‌آید، پیران بدون رخش رستم را نمی‌شناسد؛ چون هرگز او را در رزم بدون رخش ندیده و این اسب خاص معرف سوار خاص خود است. او باور نمی‌کند که یک پهلوانِ پیاده بتواند سواری چون اشکبوس را با یک تیر از میان ببرد و البته که رستم خودش را معرفی نمی‌کند و با تمسخر او را مضحکه دو سپاه می‌کند این هم قابل توجه است که خنده برای اعلام واهمه‌نداشتن و مخفی‌کردن ترس افراد ضروری است و گاهی کارکردی شبیه رجزخوانی دارد. نیم‌نگاهی به تأثیر خنده در ساده‌کردن امور بزرگ و هولناک، ترس‌زدایی و عادی‌کردن امور مهیب و دست‌یافتنی‌کردن آن‌ها و در نهایت بیان خواسته و آرزو و انتقاد و تحقیر، بیانگر این است: کسی که توانایی خندیدن دارد، صاحب قدرت است. زیرا نه می‌ترسد و نه پا پس می‌کشد، بلکه سرخوشانه و محکم پیش می‌رود و کاری که باید را _ نه با زجر و سختی و درد_ بلکه با نوعی شادی و سرخوشی و اطمینان و رضایت درونی اصیل و ریشه‌دار انجام می‌دهد.

رجزخوانی رستم در نبرد پیاده با اشکبوس و گفتگوی درخشانش و بعدتر نبرد کاموس و اسیر کردن خاقان چین را می‌توان نمونه عالی رجزخوانی‌ها، تحقیر، تمسخر دشمن و تسلط رستم بر فنون جنگ روانی و کلامی در موقعیت‌های سخت و گوناگون دانست، می‌بینیم در کشاکش نبردهای قبلی، هر بار پیران و خاقان چین درباره سپاه ایران سخن می‌گویند، پیران می‌گوید نگران شکست نیستم تا رستم در سپاه مقابل نباشد:

چو رستم نباشد مرا باک نیست

و مدام نگران رسیدن رستم است. در نبرد رستم و اشکبوس که رستم پیاده به جنگ می‌آید و او بدون رخش رستم را نمی‌شناسد؛ چون هرگز او را در رزم بدون رخش ندیده و این اسب خاص معرف سوار خاص خود است، او باور نمی‌کند که یک پهلوانِ پیاده بتواند سواری چون اشکبوس را با یک تیر از میان ببرد و البته که رستم خودش را معرفی نمی‌کند و با تمسخر او را مضحکه دو سپاه می‌کند. خود این گفت‌وگو هم نشان تیزهوشی رستم در نبرد است که پیش از دست‌بردن به تیر و کمان و سلاح‌های دیگر با زبانش می‌تواند حریف را درهم بشکند و دلش را خالی کند.

داستان از این قرار است که کیخسرو برای یاری سپاه محاصره شده و در حال شکست ایران، رستم را فرامی‌خواند، او را پشت سر فریبرز کاووس به یاری طوس و گودرزی می‌فرستد که با سپاه در کوه پناه گرفته‌اند و کمتر از سه روز آذوقه برایشان باقی است. رستم سوار بر رخش راه سه روزه را یک روزه می‌آید و به تاخت، خود را به سپاه ایران می‌رساند و از طوس می‌خواهد تا سپاه را بیاراید و سپس می‌گوید:

درنگی نبودم به ران اندکی،
سه منزل همی گرد رخشم یکی
کنون سمِّ این بارگی کوفته است
ز راه دراز اندر آشوفته است
نیارم بر او کردن نیرو بسی
شدن رزم جویان به پیش کسی
یک امروز در جنگ یاری کنید
بر این دشمنان کامکاری کنید

رخش پس از تاختن این راه دراز نعل انداخته، و چون اسبی را که تازه نعلش را عوض می‌کنند یک روز سوار نمی‌شوند، رستم می‌گوید یک امروز را که من اسب ندارم، در مقابل سپاه دشمن یاری‌ام کنید تا فردا بتوانم سوار بر رخش به نبرد بروم.

پس از این درخواست، رستم به سر تیغ کوه می‌رود تا برآوردی از لشکر دشمن داشته باشد و از انبوهی سپاه توران و چین شگفت زده برمی‌گردد. از سوی دیگر، روحیه سپاهیان ایران پس از شکست‌های متعدد، عقب‌نشینی و تحمل تلفات سنگین بسیار ضعیف است؛ رستم برای آن هم باید چاره‌ای بیندیشد.

در اردوگاه مقابل، کاموس کشانی که از فرماندهان سپاه توران است، لشکر خود را آماده می‌کند. از میان آن‌ها اشکبوس برای هماورد طلبی به نزد سپاه ایران می‌تازد. ابتدا رهام برای نبرد با او از کوه پایین می‌تازد که پس از تیرباران و گرز کشیدن می‌بیند که توان مقابله ندارد و برمی‌گردد به سمت کوه و فرار می‌کند. در این شرایط هرگونه عقب‌نشینی یا شکستی روحیه ایرانیان را بدتر درهم می‌شکند. به همین دلیل، طوس از قلب سپاه برمی‌آشوبد و اسب می‌تازد تا خودش به جنگ اشکبوس برود، که رستم خشمگین او را خطاب قرار می‌دهد که:

تهمتن برآشفت و با طوس گفت
که رهام را جام باده است جفت!
به می در همی تیغ‌بازی کند
میان یلان سرفرازی کند
کجا شد کنون روی چون سندروس؟
سواری بود کمتر از اشکبوس؟
تو قلب سپه را به‌آئین بدار،
من اکنون پیاده کنم کارزار!

کلمات سنگین و خشمگین رستم، طوس را بر جا نگه می‌دارد، تهمتن کمان را به بازو می‌افکند و چند چوبه تیر به داخل کمربند خود می‌زند تا به میدان برود؛ سپس رو به اشکبوس که دارد پیروزمندانه به سوی سپاه توران برمی‌گردد:

خروشید کای مرد جنگ آزمای!
هماوردت آمد، مشو بازِ جای!

اشکبوس کشانی که رهام را از میدان به در کرده بود و خود را پیروز میدان می‌دانست، وقتی صدای فریاد رستم را می‌شنود عنان می‌گرداند و با دیدن پهلوانی که پیاده و بدون اسب به جنگ آمده خنده‌اش می‌گیرد:

بدو گفت خندان که نام تو چیست؟
به بی سر تنت بر، که خواهد گریست؟

اشکبوس به رسم رجزخوانی‌های پهلوانان نام حریف را می‌پرسد. قاعدتاً و با توجه به اوضاع جنگ‌های پیشین و پیشینه همین نبرد و فرار رهام از میدان، اشکبوس اصلاً انتظار چنین زبان تند و چنین کلماتی از پهلوان ناشناس سپاه مقابل ندارد، به ویژه که بدون اسب به نبرد آمده است.

تن‌زدن و خودداری رستم از گفتن نام خود نه به‌دلیل شرایط جنگی، مخاصمه و بستن باب گفت‌وگوست، بلکه او به‌عنوان جهان‌پهلوان ایران، سخن را نیز به‌عنوان یکی از سلاح‌های خود در میدان به کار می‌برد؛ اتفاقاً تسلط او بر کلام، حاضرجوابی و هوشمندی‌اش در تخریب و تضعیف رقیب در شرایطی که عملاً حریف سواره است و او پیاده، استفاده از طنز و خنده و طعنه‌های تمسخرآمیز نشان می‌دهد که تمایلش به گفت‌وگو از سر قدرت و توانایی است، و از این ابزار نیز برای شکست دشمن استفاده می‌کند این دومین ضربه کلامی رستم به او در نبرد است، ضربه اول، همان ابتدا با فراخواندن او به میدان و پیاده به جنگ رفتن وارد شد. اینجا هم رستم از گفتن نامش اعراض می‌کند، می‌دانیم که این کار پیش‌تر هم سابقه داشته است، مهم‌ترینش در نبرد رستم و سهراب. نام خود را نمی‌گوید تا هم پهلوان مقابل بدون دانستن نامش در هول و هراس بماند که من با چه کسی دارم می‌جنگم، و هم اگر توانست او را شکست دهد با پیچیدن آوازه این شکست، سپاه دشمن شاد و سپاه خودی دل‌شکسته نشود. در عین حال برای جلوگیری از جادو به کار بردن که با دانستن نام فرد میسر می‌شد، نام خود را پنهان می‌کند. اما از آن مهم‌تر، کلمات و لحنی است که رستم به کار می‌برد و فریاد میزند:

تهمتن چنین داد پاسخ که: نام
چه پرسی؟ که هرگز نبینی تو کام!
مرا مامِ من نام مرگ تو کرد،
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد!

در بیت اول رستم با کلماتی تحقیرآمیز و طعنه‌زننده می‌گوید که نام من به کار تو نمی‌آید، چون بر من پیروز نخواهی شد! در بیت دوم، تمسخر و تحقیر را کامل می‌کند که مادرم نام مرا مرگ تو گذاشته است! و من همان پتکی هستم که زمانه بر ترگ سر تو فرود خواهد آورد!

کشانی بدو گفت: بی بارگی
به کشتن دهی سر به یکبارگی!

اشکبوس تعجب خود را از بدون اسب به میدان آمدن رستم بیان می‌کند و او را بابت پیاده بودن و بدون اسب بودن تمسخر و تحقیر می‌کند، اما همین کلمات او با جواب کوبنده رستم مواجه می‌شود که اوضاع را علیه اشکبوس برمی‌گرداند:

تهمتن چنین داد پاسخ به اوی
که‌ای بیهُده مرد پرخاش جوی
پیاده ندیدی که جنگ آورد؟
سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ،
سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟

استفهامی بودن پاسخ رستم هم، معنای تحقیر برای اشکبوس دارد، یعنی این‌قدر نادانی که نمی‌توانی تشخیص بدهی دلاوری مانند من اسب نمی‌خواهد؟ مگر در شهر شما شیر، نهنگ و پلنگ برای نبرد به اسب نیاز دارند؟ و مگر سواره بودن برای آنان فضلی برای جنگاوری بیشتر فراهم می‌کند؟

هم اکنون تو را ای نبرده سوار،
پیاده بیاموزمت کارزار!

رستم ضربه بعدی را به اشکبوس می‌زند: حالا که این موضوع را نمی‌دانی پس لازم است به تو پیاده جنگیدن را یاد بدهم! بازهم تمسخر تحقیرآمیز، که تو هم ناتوان و وابسته به اسبی هم نادان و بی‌تجربه. سپس نکته دیگری بیان می‌کند تا اشکبوس را کوچک‌تر کند و در دلش ترس ایجاد کند:

پیاده مرا زآن فرستاد طوس
که تا اسب بستانم از اشکبوس!
کشانی پیاده شود همچو من
به دو روی خندان شوند انجمن!
پیاده به از چون تو باشد سوار،
بدین دست و این زور و این کارزار!

اشاره به طوس و اینکه منی که پیاده به جنگ تو آمده‌ام، تازه یکی از پهلوانان سپاه ایرانم و تو را سزاوار داشتن اسب نمی‌دانم، اینکه طوس مرا فرستاده است تا تو را هم از اسب پیاده کنم و اسبت را بگیرم تا هر دو سپاه بر تو بخندند! با این زور و این نوع جنگیدن پیاده باشی بهتر است، تا آبروی سواران و جنگاوران را نبری! این استفاده از خنده برای تحقیر و ریختن ترس سپاهیان از پهلوانی چنین نامدار هیمنه و ابهت او را می‌شکند. آن‌قدر که اشکبوس نمی‌تواند به آن اشاره نکند:

کشانی بدو گفت کویت سلیح؟
نبینم همی جز فسوس و مزیح!

این بیت، بیت مهمی است، زیرا به‌وضوح نشان می‌دهد تن‌زدن و خودداری رستم از گفتن نام خود نه به‌دلیل شرایط جنگی، مخاصمه و بستن باب گفت‌وگوست، بلکه او به‌عنوان جهان‌پهلوان ایران، سخن را نیز به‌عنوان یکی از سلاح‌های خود در میدان به کار می‌برد؛ اتفاقاً تسلط او بر کلام، حاضرجوابی و هوشمندی‌اش در تخریب و تضعیف رقیب در شرایطی که عملاً حریف سواره است و او پیاده، استفاده از طنز و خنده و طعنه‌های تمسخرآمیز نشان می‌دهد که تمایلش به گفتگو از سر قدرت و توانایی است، و از این ابزار نیز برای شکست دشمن استفاده می‌کند.

بدو گفت رستم که تیر و کمان
ببین تا هم اکنون سر آری زمان!

رستم وقتی می‌بیند که تمام تأکید حریف بر اسب نداشتن و پیاده‌بودن اوست، تصمیم می‌گیرد که با کشتن اسبش او را هم مانند خود پیاده کند و این بهانه برتری را از او بگیرد. با اولین تیر اسب او را می‌کشد و اشکبوس بر زمین می‌افتد:

بخندید رستم به آواز گفت
که بنشین به پیش گرانمایه جفت!
سزد گر بداری سرش بر کنار،
زمانی برآسایی از کارزار

افعال در این دو بیت (هم فعل امر بنشین هم فعل‌های بیت دوم) تمسخرآمیز است، تأکید فردوسی بر خندیدن رستم موقع بیان این جملات هم این لحن را تقویت می‌کند. هم با گفتن اینکه اسب را جفت پهلوان می‌داند او را تحقیر می‌کند و هم او را به سوگواری و عزاداری برای اسب تشویق می‌کند. در مقابل اشکبوس تحقیر شده:

به رستم بر آنگه ببارید تیر
تهمتن بدو گفت: برخیره خیر،
همی رنجه داری تن خویش را،
دو بازوی و جان بدن اندیش را!

اما تیرباران کردن رستم باعث نمی‌شود که او دست از جنگ روانی تحقیر و تمسخر بردارد، این نوع گفت‌وگو باعث ایجاد ترس در دل پهلوان مقابل می‌شود، و هم روحیه شکسته سپاه خودی که شاهد این نبرد هستند را تقویت می‌کند. چنانکه می‌بینیم در ادامه کشته‌شدن اشکبوس و حتی در رجزخوانی‌ها و نبرد با کاموس کشانی، کشتن کاموسِ اسیر شده را به عهده سپاه ایران می‌گذارد، تا ضمن تحقیر دوباره او که به دست پهلوان بزرگ و نامدار ایران کشته نشود، تک‌تک سوار و پیاده سپاه ایران بتوانند بگویند آن‌ها بودند که کاموس فرمانده بزرگ سپاه توران را کشتند؛ این پیروزی روحیه سپاه ایران را بسیار تقویت می‌کند.

فردوسی با گذاشتن این گفت‌وگو و رجزخوانی در میان داستان کاموس کشانی و پس از روندی که تا آن لحظه در نبرد طی شده بود (و البته در گفت‌وگوها و عملکرد بعدی) چه چیز را نشان می‌دهد؟ به خواننده و شنونده چه پیامی منتقل می‌کند؟ به‌وضوح می‌بینیم که رستم تنها یک پهلوان یا اَبَرانسان جنگ‌جوی پرقدرت نیست که همیشه سپاه ایران را نجات می‌دهد، بلکه انسانی است دارای احساسات و ضعف‌ها و توانایی‌های انسانی، شک می‌کند، می‌ترسد و شگفت‌زده می‌شود و…، اما او با وجود قدرتمند بودن به لحاظ جسمی، تدبیر و خرد لازم برای مدیریت میدان جنگ، سربازان، سپاهیان، پهلوانان خودی و سپاه روبه‌رو را دارد و می‌تواند با تقویت روانی از راه کلام، سپاهِ در آستانه شکست کامل را تبدیل به سپاهی پیروز کند. در عین حال او هوشیارانه و ماهرانه از کلام سلاح می‌سازد و با تیغ کلامش قبل از آغاز نبرد دشمن را به لبه پرتگاه شکست می‌کشاند، این از ویژگی‌هایی است که فردوسی به او بخشیده تا از او جهان پهلوان بسازد.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ