قصه باید از امیرالمؤمنین حیدر کنی
اقتصاد ایران: از ۱۵ اردیبهشت تا ۲۴ خرداد، به فاصله ۴۰ روز مانده تا غدیر، بنا داریم هرروز یک شعر از شاعران معاصر و نیز شاعران بزرگ زبان فارسی درباره امیرالمومنین(ع) و روز غدیر بخوانیم.
به گزارش خبرنگار مهر، از ۱۵ اردیبهشت تا ۲۴ خرداد، به فاصله ۴۰ روز مانده تا روز غدیر، بنا داریم هرروز یک شعر از شاعران معاصر و نیز شاعران بزرگ زبان فارسی درباره امیرالمومنین، علی بن ابیطالب (ع) و روز غدیر بخوانیم.
در بیست و پنجمین شماره از پرونده «غدیریه در شعر فارسی» سراغ جلالالدین همایی نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار معاصر ایرانی میرویم که در شعر «سنا» تخلص میکرد و این شعر علوی و خواندنی او کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
در ادامه قصیده جلالالدین همایی را با هم میخوانیم؛
*
تا به کی افسانه از دارا و اسکندر کنی؟
قصه باید از امیرالمؤمنین حیدر کنی
گر حدیث راست میخواهی و گفتار درست
مدح، باید از شه دین حیدر صفدر کنی
تا به دست و خامهات، یارایی مدح علی است
حیف باشد حرف دیگر ثبت در دفتر کنی
راست خواهی، حق نباشد کاین گهر لفظ دری
جز که اندر حرف حق، در صحبت دیگر کنی
وصف شاه اولیا، نعت شه مردان بیار
دفتر شعر و ادب را، تا از او زیور کنی
خامه در نقش علی بتشکن زن، تا بهچند
خامهی مانی تراشی، رندهی آزر کنی
جان تازه، در تن افسرده میدارد شعف
در مدیحش تازه چون طبع سخنگستر کنی
ناسزایان را ستودن، بت تراشیدن بُود
خود هنر ضایع چرا، در پیشهی بتگر کنی
خامه فرسودن، بهمدح خواجگان جاه و مال
عمر فرسودن بوَد، آن بهْ که این کمتر کنی
با دروغی چند تا چند از ره بیم امید
از یکی افسارگیری، بر یکی افسر کنی
شرم بادت زین هنر، کز قول ترفند و فریب
گوهری را پشک سازی، پشک را گوهر کنی
شاه غزنین میرود از یاد و فتح سومنات
چون سخن از جنگ بدر و غزوهی خیبر کنی
با علی، نام از ابوسفیان و فرزندش مبر
روبهان را کی سزد، با شیر نر همبر کنی؟
عترت خود را پیمبر، تالی قرآن شمرد
کار در دین بایدت، بر گفتِ پیغمبر کنی
یعنی اندر حکم سنت بعد قرآن کریم
تکیه باید بر علی و عترت اطهر کنی
سرخرویی گر ز کوثر خواستاری، بایدت
پیروی از رسم و راه ساقی کوثر کنی
بی ولای مرتضی، چون باد اندر چنبر است
روز و شب گر در عبادت، پشت را چنبر کنی
چون پیمبر باب خواندش، مر مدینه علم را
دست بیعت بایدت، در حلقهی آن در کنی
آنچنان باشد که گِرد کعبه باشی در طواف
چون طواف مرقد آن شاه دینپرور کنی
اندر آئین جوانمردی و دینداری، رواست
گر سر و جان در ره آئین آن سرور کنی
هر سری کان نیست اندر پای آن سرور، بهراه
غبن باشد، گر دمی از عمر با او سر کنی
گفت عارف، در بشر روپوش کردهست آفتاب
این کلام نغز را باید به جان باور کنی
و اندرین ره مشکلی گر پیش آید، بایدت
حلّ آن از اتحاد ظاهر و مظهر کنی
ای علی مرتضی! ای آیت حسن القضا!
ای که ز اکسیر عنایت، خاک ره را زر کنی!
آفتاب اولیایی، سایهی لطف خدا
دوستان را سایبانی، در صف محشر کنی
سایهی لطف و کرم! از دوستانت وا مگیر
ای که از داروی احسان، چارهی مضطر کنی
تشنهکامانیم، ای ابر کرامت! خوش ببار
تا گلوی خشک ما، از آب رحمت، تر کنی
تو شفیع مذنبانی و «سنا» غرق گناه
چشم دارد، کش شفاعت در بر داور کنی
مدح کس گر گفتهام، نعت توأم کفاره است
بو که زین کفارهام، آسوده از کیفر کنی