چرا تلویزیون به صندلیهای داغ نیاز دارد؟
اقتصاد ایران: روزهایی که تلویزیون با منوچهر نوذری و داریوش کاردان و در مقطعی دیگر احمد نجفی توانست گفتوگوی هاردتاک یا اصطلاحاً صریح و بیپرده را جا بیندازد حالا کامران نجفزاده به این صندلی تکیه زده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در شرایطی که برنامههای گفتوگومحور تلویزیون در مناسبتها و یا برنامههای روتین به تکرار و پرسشها و موقعیتپردازیهای سطحی روی میآورند، «برمودا» در شبکه نسیم توانست یک ژانر فراموش شده به نام گفتوگوی صریح (هاردتاک) را بازآفرینی کند.
برنامهای که در تلاش است میان صراحت، نوستالژی و تحلیل اجتماعی، تعادلی تازه ایجاد کند. اما آیا این فرمول در بلندمدت هم کارایی دارد؟
این برنامه با اجرای کامران نجفزاده که از سابقهای طولانی در خبرنگاری برخوردار است، تلاشیست برای تلفیق مهارتهای ژورنالیستی با ساختار نرم گفتوگوی تلویزیونی. اما تحلیل دقیقتر این برنامه، از زاویهای فنی، نشان میدهد که موفقیت آن نهتنها به اجرا بلکه به عناصر کلیدیتری گره خورده است.
از خبرنگاری میدان بحران به میز اجرای چالشی
نجفزاده در «برمودا» با بهرهگیری از تجربیات میدانیاش، پرسشهایی را طرح میکند که عمدتاً از جنس «پرسش ژورنالیستی» هستند؛ کوتاه، کنجکاوانه و با لحن گاه غافلگیرکننده. این مدل پرسشگری با سنت گفتوگوهای صمیمی یا تبلیغاتی که پیشتر در تلویزیون رایج بود، فاصله معناداری دارد. از این نظر، «برمودا» به لحاظ ساختاری، حرکتی در جهت حرفهایسازی اجرای تلویزیونی است. البته میتواند محرک ساخت برنامههای این چنینی باشد.
بازتعریف کارکرد تاکشو: احیای صداهای خاموششده
یکی از نقاط تمرکز تحلیلی در «برمودا»، بازگرداندن چهرههایی است که به دلایل مختلف از صداوسیما فاصله گرفته بودند. این موضوع نهتنها از منظر رسانهای اهمیت دارد، بلکه در سطح جامعهشناختی نیز بیانگر نوعی آشتی میان رسانه رسمی و روایتهای حذفشده است. اگرچه این بازگشتها ممکن است با اهداف نمادین طراحی شده باشند، اما از حیث ایجاد گفتوگوهای شفاهی مستند، میتوانند بخشی از تاریخ شفاهی رسانه و فرهنگ ایران را مستندسازی کنند.
تعادل میان نوستالژی و نوجویی
برنامه «برمودا» با ارجاع به سبک صندلی داغ و برنامههایی چون گفتوگوهای منوچهر نوذری، داریوش کاردان و احمد نجفی، در عین حال میکوشد از آن مدلها عبور کند. استفاده از فضای بصری خلوت، نورپردازی هدفمند و لحن نیمهرسمی، به آن هویتی متمایز داده است. این هویت، نهچندان رسمی و نه کاملاً شوخطبع، کمک کرده تا «برمودا» در شرایط انجماد رسانهای، دستکم بهعنوان «اتفاق» مطرح شود.
محدودیتها و ریسکهای محتوا
در عین حال، نقاط ضعفی نیز در ساختار برنامه مشهود است؛ از جمله تکرار در الگوهای پرسشگری، توازن نامناسب در مدیریت زمان مهمانها، و گاه افتادن در دام سلبریتیمحوری بهجای پرداخت محتوایی. همچنین، خطر تبدیل برنامه به تریبونی کنترلشده برای چهرههای مسئلهدار نیز وجود دارد، اگر نگاه نقادانه در آن کمرنگ شود.
یک تجربه موفق یا الگویی برای توسعه؟
اگرچه «برمودا» فعلاً توانسته توجه بخش قابلتوجهی از مخاطبان و حتی برخی ناظران رسانهای را جلب کند، اما پایداری آن وابسته به چند مؤلفه کلیدی خواهد بود: حفظ استقلال نسبی در انتخاب سوژهها، پرهیز از سانسور آشکار، حفظ جسارت در طرح پرسشها، و جلوگیری از سقوط به کلیشههای سرگرمیمحور.
«برمودا» در واقع یک خط شکنی کرد که شاید صندلیهای داغ دیگری در قابِ تلویزیون نقش ببندند. این برنامه را میتوان بهمثابه آزمایشگاهی رسانهای دید که در آن امکان بررسی الگوهای جدید برای بازسازی اعتماد از دسترفته مخاطب به تلویزیون وجود دارد. اما مثل هر تجربه آزمایشگاهی دیگر، نتایج آن تنها در بلندمدت و با پیوستگی مشخص خواهد شد.
انتهای پیام/