ارکان کعبه به روایت حاج صادق آهنگران
اقتصاد ایران: برمیگردم. آهنگران است، مداح اهلبیت، همان حاج صادق خودمان. دشداشهای سفید به تن دارد با همان چفیهای که در جبههها به گردن داشت؛ منتهی این بار جلوی صورت گرفته و خیلی آهسته و محتاط حرف میزند. میگوید: «خوب شناختمت، نه؟»
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دهه 90 را باید دهه سفرنامهتازه درباره حج دانست، در این دهه نویسندگان بسیاری به حج رفته و خاطرات خود را از این سفر فراموشنشدنی روایت کردهاند.
یکی از آثاری که در دهه 90، در این زمینه منتشر شده است، «دو شهر عشق» سفرنامه حج محمد حسین قدمی است که در سال 98 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. قدمی در این اثر تلاش کرده تا با زبانی طنز به روایت اتفاقات رخ داده در سفر بپردازد.
در بخشی از این سفرنامه میخوانیم:
صدای آشنا
طبقه دوم، روبهروی ناودان طلای کعبه، پاتوق ایرانیهای اهل حال و محل تجمع و نیایش شبزندهداران دلسوخته است. به آنجا میروم. تکتک چهرهها را برانداز میکنم بلکه دوست و آشنایی ببینم. داشتم مأیوس میشدم که صدای آشنایی از پشت سر مرا به خود آورد:
برادر قدمی!
برمیگردم. آهنگران است، مداح اهلبیت، همان حاج صادق خودمان. دشداشهای سفید به تن دارد با همان چفیهای که در جبههها به گردن داشت؛ منتهی این بار جلوی صورت گرفته و خیلی آهسته و محتاط حرف میزند. میگوید: «خوب شناختمت، نه؟»
آره ولی این چه قیافهایه به خودت گرفتی؟
بیا اینطرف تا واست بگم… آخه ملت منو میشناسن و ولم نمیکنن، میگن بخون.
خوب بخون مگه چی میشه؟
آخه نمیشه، تجمع ممنوعه، گفتن نخون ولی گاهی با اصرار جمعیت که زیاد بشه شرطهها میان.خانوادههای شهید گوشهای میشینیم و آرام و آهسته زمزمه میکنیم.
میگویم یعنی میخوای واسه مام نخونی؟
دوتایی میخندیم. پیشنهاد میکند برویم پایین کنار کعبه و در جای مناسبی بنشینیم و دعای مجیر را بخوانیم… و میرویم. عجب شانس و توفیقی دارد، هر سال با گروه و کاروانی رهسپار است. امسال با کاروان جانبازان آمده است. خوشا به سعادتش، کاش ما هم یک ته صدایی داشتیم. به همکف که میرسیم کمی بر روی پلههای مشرف، رو به قبله مینشینیم درحالیکه به کعبه خیره شده میگوید: از لحظات اینجا به خوبی استفاده کن. هر وقت که دعا و نماز نمیخونی و زیارت و طواف نمیکنی به کعبه نگاه کن، این کار عبادته، نگاهتو برداری ثواب هم قطع میشه… رکنهای کعبه و قضیه ناودون طلا رو هم که میدونی.
نه بابا، ما از بیخ عربیم، همین قدر میدونم که اینجا خونه خداست!
عرض کنم خدمتت که… به چارگوشههای کعبه میگن ارکان کعبه، هرکدومش به اسم داره اینکه روبهروی ماست رکن عربی، به اون زاویه آنطرف که حجرالاسود نصب شده رکن اسوده بهش رکن عراقی هم میگن.
چرا؟
چون محاذی روبهروی کشور عراقه. رکن شامی هم در زاویه شمالی واقع شده و رکن یمانی سمت جنوب کعبه دو تا سقف داره دیوارههای داخل هم سنگ مرمره
تاریخچه ناودون طلا چیه؟
این ناودون طلا اول چوبی بود که توسط قریش کار گذاشته شده بود قبلش هم که کعبه اصلا سقف نداشت.
این ناودون طلا هم میگن هدیه شاه عثمانی بوده. راستی مستجار یادت نره؟
مستجار کجاست؟
دیوار بین رکن عربی و جنوبی، همون جا که الان عدهای سر بر آن گذاشتند و مینالند به اونجا میگن مستجار. از امام صادق علیه السلام روایت شده که قلب و صورتت را در مستجار به کعبه بچسبان و دعا کن و بگو اللهم البیت... بعد به گناهت اقرار کن و آمرزش بخواه که مشمول رحمتش میشوی. دیگه از جاهایی که دعا مستجاب میشه بین حجرالاسود و در کعبه است که بهش میگن ملتزم و امام صادق (ع) اسمشو گذاشته حطیم. این نقطه با فضلیتترین نقطه روی زمینه که حضرت آدم توبهش پذیرفته شده است.
گفتنیهای قبله تمام نشدنی است بقیه حرفها را میگذاریم برای روزهای بعد. فعلا برویم تا جای مناسبی را برای دعا پیدا کنیم.... در این بین حاجیه خانمی او را میشناسد. میگوید: «شما آهنگران نیستید؟»
چرا خودم هستم.
ـ بچهم آرزو داشت با شما عکس داشته باشه، دست شمارو ببوسه ولی شهید شد. ما عکس شما رو تو منزلمون قاب کردیم و داریم.
ـ خدا خیرتون بده مادر
در همین حین چند زن دیگر میرسند.
ـ آقای آهنگران امشب کجا میخونید؟
آنها میدانستند که هر ساعت و هر شب موضع تغییر میکند و جای جدیدی دعا خوانده میشود.
حاج صادق میگوید:
نه مادر دیگه نمیخونم، شرطهها نمیذارن، مزاحم میشن.
ـ خدا لعنتشون کنه... تو رو خدا یه بار دیگه بخون، اینا مادر شهیدن دلشون میشکنه.
همین که مینشیند دیگران هم میآیند.
باشه مادر چشم مراقب باشین شرطهها متوجه نشن.
گویا از دور کشیکش را میکشیدند.
دعای توسل را آهسته و سر به زیر ـ به طوری که سعی میکند خودش را مخفی کند ـ مثل همیشه با زمزمه «الهی قلبی محجوب ...». شروع میکند.
هنوز کلام خارج نشده سیل اشکها جاری میشود. اواسط دعا مادری عکس فرزند شهیدش را جلوی حاجی میگذارد.
ـ این پسر شهیدمه، هفده سال داشت.
بغض گلو را میفشارد و توان خواندن را میگیرد.
گویا آتش به باروت رسیده باشد صدای گریه اوج میگیرد و حاجی ادامه میدهد:
ای مادر شهید در این محل مقدس به خدا بگو که فرزند مظلومت را چگونه کشتند. بگو که به چه جرمی فرزندم را کشتند بگو که چه ظلمی بر مردم ما رفت، بگو که...»
انتهای پیام/