به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، پرستاری بر اثر حمله بیمار، انگشتش قطع شده، دیگری به زمین کوبیده شده و مهرههای کمرش آسیب دیده. پرستار زنی، شیشه عینک در صورتش خُرد شده و فرد دیگر، با حمله بیمار، بخشی از موی سرش کنده شده است؛ این روایتها، بخشی از فشارهای کاری است که پرستاران و پرسنل بیمارستانهای اعصاب و روان تجربه میکنند. با اینکه همه بیماران اعصاب و روان با چنین اختلالهایی روبهرو نیستند و بسیاری از آنها بعد از پایان طول درمان به بهبودی میرسند، اما کار در چنین بخشهایی برای آنها که در این مراکز فعالیت میکنند، با آسیبهای فیزیکی هم همراه است؛ موضوعی که شاید کمتر کسی به آن توجه میکند. با این حال بیشتر پرستارانی که در این گزارش با آنها صحبت شده، میگویند که به دلیل نگاه منفی جامعه به کار در بیمارستانهای اعصاب و روان، حتی به نزدیکان خود نمیگویند کجا مشغول به کار هستند تا قضاوتشان نکنند. وقتی درباره این پرستاران جستوجو میکنیم، به چیزی نمیرسیم و تنها تمرکز بر بیماران اعصاب و روان است. برای همین از این بیماران هم اطلاعات دقیقی در دست نیست.
مسخرهمان میکنند
بیش از 20 سال است که در بیمارستان اعصاب و روان رازی یا همان «امینآباد» کار میکند. ابراهیم علویمجد، پرستار مرکزی است که پذیرش بیمارانش، قدمتی صدساله دارد. او از آسیبهای جسمی و روحی میگوید که بسیاری از پرسنل این بخش تجربه کردهاند: «وقتی در دیگر بیمارستانها، بیمار یا همراه بیمار به کادر درمان حمله میکند، بهسرعت تیتر اخبار میشود و جامعه هم با آنها همدردی میکند، ولی در بیمارستانهای اعصاب و روان این اتفاقات بیشتر رخ میدهد و کسی هم از آن خبر ندارد. مثلا خودم به دلیل حملههای بیماران، دو بار دستم شکسته است. یا یکی از بیماران زن، صورت همکارم را که یک زن است، گاز گرفت و جای آن تا مدتها روی صورتش ماند. با این حال، چنین موضوعاتی در بیمارستانهای اعصاب و روان مسائل بدیهی در نظر گرفته میشود که همین موضوع، برای ما دلسردکننده است. از طرفی مددجویان اعصاب و روان تمایل شدیدی به مصرف سیگار دارند و ما مرتب در معرض این دود هستیم.
به شکلی که متخصص ریه بعد از دیدن آزمایشهای من، تصور کرده بود سیگار مصرف میکنم. در هر حال این افراد در محیطی هستند که خودشان را بیمار نمیدانند و معمولا آنها را به اجبار، زور یا بستن دستوپا از طرف خانواده به بیمارستان آوردهاند، بنابراین بیمارانی که ما با آنها سروکار داریم، با بیماران بخشهای دیگر بیمارستانها متفاوتاند. تصور کنید در بخشی که 50 بیمار بستری است، شما با چهار نیرو باید همه آنها را مدیریت کنید. بیماران تماممدت تصور میکنند در زندان هستند و میخواهند از این محیط خارج شوند. هر لحظه کار ما با حادثهای روبهروست، چون این بیماران بسیار پیشبینیناپذیرند و در تلاشاند که هر لحظه آسیبی برسانند، هنجارشکنی و خودکشی کنند و هر رفتار دیگری را انجام دهند که منجر به اتفاقی شود».
او ادامه میدهد: «بیمارستانهای ما مملو از خطاهای امنیتی است. مثلا سقفها کوتاه است و روشنایی با مهتابی کار میکند، با این حال بیمار مهتابی را از سقف درمیآورد و با همان به پرسنل حمله میکند، چون همه را به چشم زندانبان میبیند. بیشتر بیماران ما در دهه دوم و سوم تا دوره 50سالگی زندگی خود قرار دارند که اوج قدرت بدنی آنهاست، از طرفی پرسنل کافی برای این بخشها نداریم تا فضا را مدیریت کنند». علویمجد این را هم اضافه میکند که کارکردن در بیمارستانهای روانپزشکی برایشان همراه با انگ است: «بارها بابت اینکه در امینآباد کار میکنیم، مسخرهمان کردهاند».
بیمار انگشت پرستار را گاز گرفت و قطع کرد
فریده جامبر، مدیر بخش بالینی بیمارستان روانپزشکی رازی تبریز، در بین همکارانش تجربه بالایی در این حوزه دارد و بارها در معرض آسیب فیزیکی از طرف بیماران قرار گرفته. او توضیح میدهد: «کادر درمان همیشه در معرض آسیب فیزیکی قرار دارد و بارها برای خودم این اتفاق پیش آمده بود. مثلا یکی از بیماران بارها به من حمله کرده و وقتی حالش بهتر میشد، شروع به عذرخواهی میکرد، حتی یک بار به پای من افتاد که من جلوی او را گرفتم، چون ما که میدانیم رفتار بیماران دست خودشان نیست. یک بار یکی از بیماران زن به صورتم ضربه زد و شیشه عینک روی صورتم خُرد شد که به من آسیب زد.
یکی دیگر از بیماران انگشت پرستار را گاز گرفت که منجر به قطعشدن انگشتش شد. چند ماه قبل هم پرستار بخش کودک و نوجوان ما، با حمله یکی از کودکان مواجه شد، کودک موهایش را محکم گرفته بود و آنقدر کشید که بخشی از موهای سرش با هم کنده شد. با این حال جبران خسارت برای نیروهایی که قرارداد دارند، بهتر انجام میشود تا دیگر نیروها که شرکتیاند. با همه این فشارها بسیاری از ما چون کارمان را دوست داریم، در این حوزه ماندهایم، اما فشار و فرسایش کار بسیار زیاد و غیرقابل توصیف است».
حس زندانیبودن را از بیماران گرفتیم
فرهاد عاقلفرد، حدود 30 سال تجربه کار در بخش اعصاب و روان را پشت سر گذاشته و در این سالها، اتفاقات بسیاری به چشم دیده. او مدیر بخش پرستاری مرکز روانپزشکی ایران بود که بازنشسته شده است. در شروع صحبتهایش از آسیبهای جسمی خودش و همکارانش یاد میکند که در طول کار تجربه کردهاند: «بسیاری از همکارانم در طول مدت فعالیتشان، با آسیب جسمی روبهرو شدهاند. مثلا یادم هست که یکی از بیماران من را بلند کرد و محکم به زمین کوبید، اصلا دست خودش نبود. یا بیمار دیگری که محکم به صورت همکارم کوبید. همه اینها آسیبهایی است که کمتر در بخشهای دیگر بیمارستانی اتفاق میافتد. بسیاری از بیماران شرایط روحی خاصی دارند که شاید بر روان پرستار آن بخش هم اثر بگذارد، چون در هر حال در ساعتهای طولانی با این بیماران در ارتباط هستند. یکی از همکارانم توضیح میداد که بیمار در بخش، خیلی آهسته حرکت میکرد ولی در یک لحظه بهسرعت وارد بخش پرستاری شد و با دستهای از پروندهها به سر یکی از آنها کوبید و دوباره با همان آهستگی به راهرفتن ادامه داد.
خیلی از این بیماران دوست ندارند در آن فضا بستری شوند و بههمیندلیل اقدام به خروج بدون اجازه میکنند که همین موضوع دردسر بزرگی برای پرستاران ایجاد میکند. از این موارد بسیار داشتیم». او ادامه میدهد: «در هر حال تعداد بیماران اعصاب و روان در مقایسه با گذشته بیشتر شده است. در گذشته اگر کسی مشکلی داشت، خانواده از همه مخفی میکرد، مخصوصا اگر زنی درگیری روانی داشت، شرایط برای او سختتر میشد و آنقدر صبر میکردند تا دیگر بیماری به مرحله حاد برسد و نیاز به بستری پیدا کند، اما الان کمی شرایط بهتر شده و مردم با آگاهی بیشتری رفتار میکنند».
این پرستار میگوید که در سالهای گذشته با افزایش حضور متخصصان، کار ما از جنبه نگهداری این بیماران به جنبه درمانی نزدیکتر شده است: «ما تلاش زیادی کردیم تا شکل بخشها از حالت زندان برای نگهداری بیماران تغییر کند. مثلا پنجرهها فنس داشت و رفتوآمد آنها محدود بود، اما کمکم شیشههای نشکن نصب کرده و محدودیتها را کمتر کردیم. حتی با وجود بودجه کم بیمارستان، همه جا آینههای نشکن نصب کردیم. مثلا مایع صابونهایی با منبع گیاهی در سرویس بهداشتی گذاشتیم تا اگر آن را خوردند، مشکلی پیش نیاید که بهمرور به این مایعها عادت کردند. خلاصه همه اینها کمک کرد تا فضا از حالتی که تصور میکردند شبیه زندان است، خارج شود. در هر حال فشار در این بخش آنقدر زیاد است که برخی از همکاران حاضر شدند به بخش سوختگی بروند اما در بخش اعصاب و روان نمانند».
پرسنلی که از بیماران کتک میخورند
سارا دستور، مدیر پرستاری بیمارستان ایران، هم از نوع کار کادر درمان در بخش اعصاب و روان میگوید که متفاوت از کار در دیگر بیمارستانهاست: «ما بیماران خاصی داریم که خانواده توان نگهداری از آنها را ندارد. تعداد زیادی از این بیماران در بخش ما بستریاند، بنابراین ما دورههای مختلف برای پرسنل برگزار میکنیم تا کنترل خشم و استرس بیماران را افزایش دهند، اما به دلیل تعداد کم نیرو، بارها با آسیب جسمی پرسنل در شرایط خاص روبهرو بودیم. رفتهرفته همه اینها باعث فرسایش کاری پرسنل میشود، ولی با وجود این مشکلات و بودجه کم، همکاران به صورت دلی کار میکنند. مثلا همکاری داشتیم که بیمار قویجثهای رویش افتاد و به شکلی آسیب دید که دیگر نتوانست در آن بخش کار کند، یا یکی دیگر از بیماران، پرستار را با کمر به زمین کوبید. با این حال ما مرتب کلاسهایی برگزار میکنیم تا همکاران بتوانند بهتر بیماران را کنترل کنند اما مشکل ما همان کمبود نیرو است. بیشترین بیماران ما از 18 سال تا 50 سال هستند که معمولا زمان طولانی بستری میشوند که همین بر خستگی و مشکل پذیرش درمان آنها اثر میگذارد، بنابراین ما باید برنامههای ورزشی و تفریحی آنها را بیشتر کنیم تا بتوانیم مدیریت بهتری داشته باشیم. در هر حال آسیبهای فیزیکی و روانی در این بخش وجود دارد که دیده نمیشود».
او حالا مدیر بخش پرستاری بیمارستان روانپزشکی تفت در یزد است. راضیه قنبری تجربه 17ساله در حوزه کار با بیماران اعصاب و روان را دارد. این پرستار از پایینآمدن آستانه تحمل همکارانش میگوید که در این سالها کمتر شده. او میگوید: «حملههای فیزیکی بیماران بهتنهایی یک فشار مضاعف برای ما همراه دارد. همین که میدانیم بیماران بخش روان، معمولا درمانی ندارند و خانواده باید تا آخر عمر درگیر بیماری عزیز خود باشد، برای ما دردناک است و خودش باعث فرسودگی کادر درمان میشود. ما پرسنلی داریم که به دلیل همین فشارها خودشان دارو مصرف میکنند. با این حال خیلی از همکاران به دلیل نگاه بد جامعه حتی به نزدیکان خود هم نمیگویند کجا کار میکنند. از طرفی چون به طور کامل، سختی کار برای ما در نظر گرفته نمیشود، باید جای 20 سال، 30 سال کار کنیم تا بازنشسته شویم. همین ۱۰ سال، نیاز به توانایی روانی و جسمی دارد».