تأملی در تفاوت رویکرد شهید رئیسی با مدلهای غربگرایانه
اقتصاد ایران: میراث مدیریتی شهید رئیسی، مواد خام ارزشمندی برای نظریهپردازی درباره «مدیریت اسلامی» فراهم کرده است.مدیریت او، برخلاف بسیاری از مدیران غربگرا، واجد یک ریشه عمیق در سنت فکری انقلاب اسلامی بود.
خبرگزاری تسنیم_محمد حائری شیرازی: یکی از چالشهای مزمن در عرصه حکمرانی ایرانِ معاصر، نسبت میان «هویت بومی ـ اسلامی» با الگوهای رایج مدیریت غربی است. در این میان، شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی، بهعنوان رئیسجمهور سیزدهم، تجسم عینیِ تلاش برای تحقق یک سبک مدیریتی مبتنی بر «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» بود. در نقطهی مقابل، برخی جریانهای فکری-اجرایی با تکیه بر نسخههای غربی، الگویی از مدیریت را ترویج میکنند که نه تنها نسبتی با نیازهای خاص جامعه ایرانی ندارد، بلکه در بسیاری موارد، در تقابل با اصول عدالت، مردمیبودن و هویت فرهنگی این مرز و بوم قرار میگیرد.
تبیین و تحلیل این دوگانه در مدیریت کلان کشور و بازخوانی انتقادی آن، به ویژه با تمرکز بر میراث فکری و عملی شهید رئیسی، میتواند راهگشای بسیاری از چالشهای امروز جامعه ایرانی باشد. این یادداشت کوشش میکند با رویکردی علمی-تحلیلی، ابعاد مختلف این الگوی مدیریتی را واکاوی کند و تمایزات آن را با مدلهای وارداتی روشن سازد.
1. مبنای فلسفی: انسان طراز اسلامی یا شهروند مصرفگرا؟
در تفکر مدیریتی شهید رئیسی، انسان موجودی مسئول، عدالتخواه، و مأمور به اصلاح امور در جامعه است. او در گفتار و کردار خود همواره بر کرامت انسانی، نقشآفرینی تودههای مردم در حکمرانی، و مشارکت فعال اقشار مختلف در حل مسائل کشور تأکید میکرد. این نگاه برخاسته از مبانی دینی و تمدنی اسلام است که مدیریت را نوعی «امانت الهی» میداند.
شهید رئیسی در سخنرانیهای متعدد خود، مفهوم «انسان مسئول» را محور قرار میداد و بر این باور بود که مدیریت اسلامی باید انسانهایی تربیت کند که خود را در برابر جامعه و آینده کشور مسئول بدانند. او معتقد بود نظام مدیریتی باید به گونهای طراحی شود که شهروندان را از حالت انفعال خارج کرده و به عناصری فعال، مطالبهگر و مشارکتجو تبدیل کند. تأکید او بر مفاهیمی چون «جهاد تبیین»، «مردمسالاری دینی» و «عدالت اجتماعی» نشان از اهمیت نقش مردم در نظام فکری او داشت. از منظر او، هر گونه مدیریتی که انسان را تکبُعدی ببیند، محکوم به شکست است.
نکته برجسته دیگر در انسانشناسی مدیریتی شهید رئیسی، توجه به «ابعاد معنوی انسان» بود. او برخلافِ نظریههای مادیگرای مدیریت، انسان را موجودی صرفاً اقتصادی یا سیاسی نمیدانست، بلکه بُعد معنوی و اخلاقی را نیز در نظر میگرفت. این بُعد باعث میشد تا در مدل مدیریتی او، آموزههای دینی و اخلاقی جایگاه ویژهای داشته باشند. تصمیمات او در حوزههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همواره متأثر از این نگاه جامع به انسان بود. او در بسیاری از سخنرانیهای خود تأکید میکرد که بدون توجه به بُعد معنوی، سایر ابعاد زندگی انسان نیز دچار اختلال خواهد شد.
در مقابل، مدلهای مدیریتی غربگرایانه عموماً با نگاهی تکنوکراتیک، انسان را موجودی مصرفگرا، عقلانیتمحور و جدا از تعهدات معنوی میانگارند. در این الگو، مدیریت به نوعی مهندسی رفتار و کنترل اجتماعی فروکاسته میشود؛ غایتی که اغلب با انفعال عمومی، بیتفاوتی سیاسی و ضعف سرمایه اجتماعی همراه است. در این رویکرد، هدف اصلی، افزایش بهرهوری و سودآوری است، حتی اگر به قیمت تضعیف هویت فرهنگی، ارزشهای اخلاقی و سرمایه اجتماعی تمام شود. نتیجه چنین نگاهی، رواج تکنوکراسی بیروح در سیستم مدیریتی است که در آن، آمار و ارقام بر انسانها تقدم پیدا میکنند.
2. میدانداری عدالت به جای راندمان صرف
از شاخصترین ابعاد رویکرد مدیریتی شهید رئیسی، عدالتمحوری بود. برخلاف نگاههای توسعهگرا با رویکرد سرمایهسالار که توسعه را با شاخصهای کمی (نظیر رشد GDP) میسنجند، رئیسی بر توزیع عادلانه فرصتها، مبارزه با فقر ساختاری، و توجه به اقشار مستضعف تمرکز داشت. سفرهای استانی او که گاه به مناطق بسیار محروم انجام میشد، نمود عینی این رویکرد است.
شهید رئیسی عدالت را نه فقط یک آرمان اخلاقی، بلکه ضرورتی اجتماعی و سیاسی میدانست که باید در تمام سطوح مدیریت کشور جاری باشد. او بارها تأکید میکرد که پیشرفت واقعی زمانی رخ میدهد که ثمرات آن به طور عادلانه در سراسر کشور توزیع شود. این نگاه در تصمیمات اجرایی او به خوبی مشهود بود؛ از جمله در طرحهای اصلاح یارانهها، تخصیص بودجههای استانی، و سیاستهای حمایتی از اقشار کمدرآمد. یکی از شاخصترین اقدامات او در راستای عدالت، تلاش برای اصلاح نظام بانکی و مالیاتی کشور بود تا از تمرکز ثروت در دست عدهای معدود جلوگیری شود. او معتقد بود نظام بانکداری اسلامی باید در خدمت کاهش شکاف طبقاتی باشد، نه تشدید آن.
همچنین در نگاه شهید رئیسی، عدالت مفهومی فراگیر بود که شامل عدالت اقتصادی، عدالت آموزشی، عدالت قضایی و حتی عدالت زیستمحیطی میشد. او تلاش میکرد تا منابع و امکانات کشور به گونهای توزیع شود که همه مناطق، به ویژه مناطق محروم، از آن بهرهمند شوند. به همین دلیل، در دوران ریاستجمهوری او، طرحهای متعددی برای توسعه مناطق محروم و مرزی اجرا شد. نگاه او به عدالت، نگاهی ساختاری بود؛ یعنی معتقد بود باید ساختارهای ناعادلانه اصلاح شوند تا عدالت به صورت پایدار در جامعه نهادینه شود. این نگاه در تعارض آشکار با رویکردهای سطحی و مسکنوار به مسائل اجتماعی بود.
در مدل غربی، «اثربخشی اقتصادی» جای عدالت را میگیرد. این نگاه اگرچه در برخی نظامهای صنعتی مفید واقع شده، اما در بافت اجتماعی ایران، بدون پیوست عدالت، اغلب به بازتولید شکاف طبقاتی منجر شده است. مدلهای غربی عموماً بر شاخصهای کمی مانند نرخ رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی، و نرخ تورم تمرکز دارند، بدون آنکه به توزیع عادلانه این رشد توجه کنند. این الگوها اغلب با تمرکز بر «کارایی»، ابعاد انسانی و اجتماعی توسعه را نادیده میگیرند. نتیجه چنین رویکردی، خصوصاً در کشورهای در حال توسعه، بحرانهای اجتماعی، شکاف طبقاتی عمیق، و گسترش فقر در حاشیهی شهرها بوده است.
3. هویتمحوری در برابر وابستگی فرهنگی
مدیریت شهید رئیسی، برخلاف بسیاری از مدیران غربگرا، واجد یک ریشه عمیق در سنت فکری انقلاب اسلامی بود. در کلام او، «هویت اسلامی-ایرانی» یک اصل مدیریتی تلقی میشد، نه صرفاً یک شعار. در انتخاب مدیران، تأکید بر تعهد، انقلابیبودن، و مردمیبودن، بر تکنوکراسیِ صرف تقدم داشت.
شهید رئیسی بر این باور بود که هر جامعهای باید الگوی مدیریتی متناسب با ویژگیهای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی خود را طراحی و اجرا کند. او تقلید از الگوهای غربی را نوعی «از خودبیگانگی مدیریتی» میدانست که نتیجهای جز شکست به بار نمیآورد. به همین دلیل، همواره تلاش میکرد تا الگویی بومی و منطبق با ارزشهای اسلامی-ایرانی برای مدیریت کشور ارائه دهد. او در سخنرانیهای متعدد خود، بر لزوم بازگشت به هویت اصیل اسلامی-ایرانی در عرصه مدیریت تأکید میکرد و معتقد بود که این هویت، سرشار از الگوها و آموزههای مدیریتی ارزشمندی است که میتواند راهگشای مسائل امروز کشور باشد.
یکی از مظاهر بارز هویتمحوری در مدیریت شهید رئیسی، توجه ویژه به «تولید ملی» و «خودکفایی» بود. او معتقد بود اقتصاد مقاومتی که از سوی رهبر انقلاب مطرح شده، یک راهبرد هویتی است که میتواند کشور را از وابستگی به قدرتهای خارجی نجات دهد. به همین دلیل، در دوران ریاستجمهوری او، حمایت از تولیدکنندگان داخلی، تقویت شرکتهای دانشبنیان، و تلاش برای کاهش واردات کالاهای غیرضروری در اولویت قرار داشت. او مدیریت اقتصادی کشور را نه فقط یک مسئله فنی، بلکه یک موضوع هویتی میدانست و معتقد بود که استقلال اقتصادی، پیششرط استقلال سیاسی و فرهنگی است.
همچنین، توجه به ابعاد فرهنگی و معنوی در مدیریت، از دیگر جلوههای هویتمحوری او بود. شهید رئیسی فرهنگ را زیربنای توسعه پایدار میدانست و معتقد بود بدون توجه به ارزشهای فرهنگی و دینی جامعه، هر نوع پیشرفتی ناپایدار و بیریشه خواهد بود. به همین دلیل، در برنامههای توسعهای او، همواره پیوست فرهنگی وجود داشت و تلاش میشد تا برنامههای اقتصادی و صنعتی در هماهنگی با ارزشهای فرهنگی جامعه طراحی و اجرا شوند. او بارها تأکید میکرد که پیشرفت واقعی زمانی رخ میدهد که همراه با حفظ و ارتقای هویت فرهنگی باشد.
در مقابل، در مدلهای غربزده، شایستگی اغلب به معنای تطبیق با معیارهای بینالمللی و استانداردهای تکنیکی تلقی میشود، بدون توجه به میزان همسویی با فرهنگ بومی یا دغدغههای انقلابی. این الگوها اگرچه در ظاهر نظممند و کارآ به نظر میرسند، اما در عمل، فاقد قدرت همافزایی فرهنگی-اجتماعی با جامعه ایرانی هستند. مدلهای غربی عموماً با نوعی «یکسانسازی فرهنگی» همراه هستند که تنوع فرهنگی و هویتی جوامع را نادیده میگیرند. این مدلها بر اساس تجربه تاریخی و فرهنگی غرب شکل گرفتهاند و فرض میکنند که همه جوامع باید مسیر مشابهی را برای توسعه طی کنند. نتیجه چنین رویکردی، از بین رفتن تنوع فرهنگی و هویتی جوامع و حرکت به سمت یک فرهنگ جهانی واحد است که در آن، ارزشها و آرمانهای بومی جایگاهی ندارند.
4. مدیریت متعهد در برابر مدیریت بیطرف
در جهانبینی اسلامی، مدیریت بیطرف معنا ندارد؛ هر مدیری ناگزیر یا در خدمت عدالت است یا در خدمت ظلم. رئیسی به عنوان یک مدیر متعهد، هیچگاه از مسئولیت اجتماعی و دینی خود شانه خالی نکرد. او صریح، مسئولپذیر و پاسخگو بود؛ حتی در مواجهه با بحرانهای سخت مانند زلزله، کرونا، یا مشکلات اقتصادی.
شهید رئیسی مدیریت را نوعی «تکلیف الهی» و «مسئولیت دینی» میدانست، نه صرفاً یک شغل یا منصب. او باور داشت که مدیر در نظام اسلامی، باید در برابر خدا، مردم، و آیندگان پاسخگو باشد. این نگاه، او را به مدیری متعهد و مسئولیتپذیر تبدیل کرده بود که حتی در سختترین شرایط، از مسئولیت خود شانه خالی نمیکرد. نمونه بارز این رویکرد، حضور میدانی او در بحرانهایی مانند سیل، زلزله، و همهگیری کرونا بود. او در این بحرانها، شخصاً در میدان حاضر میشد و از نزدیک بر روند امدادرسانی و حل مشکلات نظارت میکرد. این رویکرد، نه تنها باعث تسریع در روند خدمترسانی میشد، بلکه اعتماد عمومی را نیز افزایش میداد.
یکی دیگر از ابعاد مدیریت متعهد شهید رئیسی، مبارزه جدی با فساد و رانتخواری بود. او که سابقه طولانی در دستگاه قضایی داشت، فساد را یکی از اصلیترین موانع پیشرفت کشور میدانست و با جدیت با آن مبارزه میکرد. در دوران ریاستجمهوری او، پروندههای متعددی علیه مفسدان اقتصادی تشکیل شد و بسیاری از آنها به مجازات رسیدند. او معتقد بود که مبارزه با فساد، پیششرط اجرای عدالت است و بدون آن، هیچ برنامه اصلاحی به نتیجه نخواهد رسید. این رویکرد، او را به چهرهای شناخته شده در مبارزه با مفاسد اقتصادی تبدیل کرده بود.
همچنین، شهید رئیسی به عنوان یک مدیر متعهد، همواره بر استقلال کشور و مقاومت در برابر زیادهخواهیهای قدرتهای جهانی تأکید داشت. او مذاکره را ابزاری برای تأمین منافع ملی میدانست، نه هدفی در خود. به همین دلیل، در مذاکرات بینالمللی، همواره بر حفظ عزت و استقلال کشور پافشاری میکرد و حاضر نبود به خاطر منافع زودگذر، اصول و ارزشهای انقلاب را زیر پا بگذارد. این رویکرد، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت دشواریهایی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت، به تقویت استقلال و اقتدار کشور میانجامد.
در الگوهای تقلیدی غربی، «بیطرفی مدیریتی» یک فضیلت محسوب میشود؛ غفلتی که در جامعهای متکثر و در حال گذار مانند ایران، منجر به بیهویتی، بیمسئولیتی و گاه فساد ساختاری میشود. در این الگوها، مدیریت صرفاً یک فعالیت تکنیکی و فنی تلقی میشود که باید بدون توجه به ملاحظات ارزشی و اخلاقی انجام شود. این نگاه، به تدریج منجر به شکلگیری نوعی «تکنوکراسی بیریشه» میشود که فاقد درک عمیق از مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه است. نتیجه چنین رویکردی، گسست میان مدیران و مردم، کاهش اعتماد عمومی، و ناکارآمدی در حل مسائل پیچیده اجتماعی است.
5. رویکرد میدانی به جای مدیریت پشت میزنشین
یکی از ویژگیهای برجسته سبک مدیریتی شهید رئیسی، حضور مستمر او در میدان و ارتباط نزدیک با مردم بود. برخلاف بسیاری از مدیران که ترجیح میدهند از پشت میز و با اتکا به گزارشها و آمارها تصمیم بگیرند، او به اهمیت درک میدانی و مشاهده مستقیم مسائل اعتقاد داشت. سفرهای استانی مداوم او که طی آن با اقشار مختلف مردم، به ویژه محرومان، دیدار و گفتگو میکرد، نمونهای از این رویکرد است.
شهید رئیسی بر این باور بود که مدیر باید واقعیتهای جامعه را از نزدیک ببیند و با مشکلات مردم آشنا شود، نه اینکه فقط از طریق گزارشهای رسمی و فیلتر شده آنها را درک کند. به همین دلیل، سفرهای استانی او تنها محدود به مراکز استانها و شهرهای بزرگ نمیشد، بلکه به روستاها و مناطق محروم نیز میرفت و از نزدیک با مردم گفتگو میکرد. این سفرها به او کمک میکرد تا درک دقیقتری از مشکلات واقعی مردم داشته باشد و بتواند راهحلهای مناسبتری برای آنها پیدا کند. همچنین، حضور او در میان مردم، باعث افزایش امید و اعتماد عمومی میشد و به مردم این پیام را میداد که مسئولان نظام، آنها را فراموش نکردهاند.
رویکرد میدانی شهید رئیسی فقط محدود به بازدیدها و سفرها نبود، بلکه در نحوه برنامهریزی و تصمیمگیری او نیز نمود داشت. او تلاش میکرد تا در تصمیمگیریها، نظرات و دیدگاههای اقشار مختلف مردم، به ویژه متخصصان و کارشناسان میدانی، را در نظر بگیرد. به همین دلیل، جلسات متعددی با اصناف، دانشگاهیان، کارآفرینان، و سایر گروههای اجتماعی برگزار میکرد تا از نظرات آنها در برنامهریزیها بهره ببرد. این رویکرد مشارکتی، نه تنها به غنای تصمیمات کمک میکرد، بلکه احساس مالکیت و مسئولیتپذیری را در میان مردم افزایش میداد.
یکی دیگر از ابعاد مهم رویکرد میدانی شهید رئیسی، استفاده از ظرفیت نیروهای مردمی و جهادی در اجرای برنامههای دولت بود. او بر این باور بود که بسیاری از مشکلات کشور را میتوان با بهرهگیری از توان و ظرفیت مردم حل کرد. به همین دلیل، در دوران ریاستجمهوری او، گروههای جهادی و مردمنهاد نقش پررنگی در اجرای طرحهای عمرانی، خدماتی، و فرهنگی داشتند. این رویکرد، نه تنها باعث صرفهجویی در هزینهها و تسریع در اجرای پروژهها میشد، بلکه روحیه مشارکت و همدلی را در جامعه تقویت میکرد.
در مقابل، الگوهای مدیریتی تقلیدی غربی عموماً بر «مدیریت از راه دور» و اتکا به ساختارهای بوروکراتیک تأکید دارند. در این الگوها، مدیر بیشتر نقش یک تصمیمگیر پشت میزنشین را ایفا میکند که با اتکا به گزارشها، آمارها، و نمودارها تصمیمگیری میکند. این نوع مدیریت، اگرچه ممکن است در ظاهر منظم و علمی به نظر برسد، اما در عمل منجر به شکلگیری شکاف عمیق میان مدیران و مردم میشود. مدیرانی که درک میدانی از مسائل ندارند، اغلب تصمیماتی میگیرند که با واقعیتهای جامعه همخوانی ندارد و در نتیجه، مشکلات را حل نمیکند، بلکه گاه به آنها دامن میزند.
6. نگاه راهبردی در برابر مدیریت روزمره
یکی از ویژگیهای برجسته سبک مدیریتی شهید رئیسی، نگاه راهبردی و بلندمدت او به مسائل کشور بود. او معتقد بود که یک مدیر موفق، باید علاوه بر حل مسائل روزمره، چشمانداز روشنی از آینده داشته باشد و برنامههای خود را بر اساس آن تنظیم کند. به همین دلیل، در دوران ریاستجمهوری او، تدوین برنامههای بلندمدت و راهبردی در اولویت قرار داشت.
شهید رئیسی «آیندهنگری» را یکی از اصول اساسی مدیریت اسلامی میدانست. او باور داشت که مدیر باید علاوه بر حل مشکلات کنونی، به فکر پیشگیری از مشکلات آینده نیز باشد. این نگاه، او را به مدیری تبدیل کرده بود که در تصمیمگیریها، تنها به منافع کوتاهمدت نمیاندیشید، بلکه آثار بلندمدت و پیامدهای آتی تصمیمات را نیز در نظر میگرفت. نمونه بارز این رویکرد، تلاش او برای اصلاح ساختارهای اقتصادی کشور بود؛ اصلاحاتی که اگرچه ممکن است در کوتاهمدت با برخی دشواریها همراه باشد، اما در بلندمدت، به پایداری اقتصادی و رفاه عمومی میانجامد. او معتقد بود که برخی تصمیمات سخت، اما ضروری هستند و نباید به خاطر هزینههای کوتاهمدت آنها، از اجرایشان خودداری کرد.
یکی دیگر از ابعاد نگاه راهبردی شهید رئیسی، توجه به «سیاستهای کلان» و «اسناد بالادستی» در برنامهریزی و مدیریت کشور بود. او تلاش میکرد تا برنامههای دولت، در راستای اسناد بالادستی مانند سند چشمانداز، سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی، و سند الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت تدوین و اجرا شوند. این رویکرد، به انسجام و هماهنگی بیشتر در برنامههای دولت کمک میکرد و از پراکندهکاری و موازیکاری جلوگیری مینمود. همچنین، او بر اهمیت «آمایش سرزمینی» در برنامهریزیهای توسعهای تأکید داشت و معتقد بود که توسعه باید متناسب با ظرفیتها و نیازهای هر منطقه صورت گیرد.
در سطح کلانتر، نگاه راهبردی شهید رئیسی به مسائل کشور، شامل توجه ویژه به «تمدنسازی نوین اسلامی» بود. او مدیریت کشور را نه فقط در چارچوب مرزهای ملی، بلکه در افق تمدنی میدید و معتقد بود که ایران، به عنوان قلب تمدن اسلامی، باید پیشگام در احیای این تمدن و ارائه الگویی موفق از حکمرانی اسلامی باشد. این نگاه تمدنی، به تصمیمات او در عرصههای مختلف جهت و معنا میبخشید و باعث میشد تا در مواجهه با چالشها، افق دید گستردهتری داشته باشد. او بارها تأکید میکرد که نباید در دام «روزمرگی» و «مدیریت بحران» گرفتار شد، بلکه باید با نگاهی راهبردی، به سمت تحقق اهداف بلند انقلاب اسلامی حرکت کرد.
در مقابل، مدلهای مدیریتی وارداتی، اغلب گرفتار «روزمرگی» و «واکنشگرایی» هستند. در این الگوها، مدیر بیشتر به حل مسائل کوتاهمدت و رفع بحرانهای فوری میپردازد، بدون آنکه برنامهای برای آینده داشته باشد. این نوع مدیریت «آتشنشانی»، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت مشکلات را حل کند، اما در بلندمدت، منجر به انباشت مشکلات و پیچیدگی بیشتر آنها میشود. همچنین، در این الگوها، اغلب «شاخصهای کمّی» و «نتایج زودبازده» بر «اهداف کیفی» و «برنامههای بلندمدت» اولویت دارند، که این امر، منجر به نوعی «سطحینگری» در مدیریت میشود.
7. مدیریت اسلامی: میراث ماندگار شهید رئیسی
مدل مدیریتی که شهید رئیسی معرفی و اجرا کرد، فراتر از دوران حیات او، یک میراث ماندگار برای نظام مدیریتی کشور است. این مدل که بر پایههای عدالت، هویتمحوری، مردمیبودن، و تعهد استوار است، میتواند الگوی مناسبی برای مدیران آینده کشور باشد. مدیرانی که میخواهند با اتکا به آموزههای اسلامی و ارزشهای انقلابی، کشور را به سمت پیشرفت و تعالی هدایت کنند.
میراث مدیریتی شهید رئیسی از آن جهت ارزشمند است که او توانست در عمل نشان دهد که مدیریت اسلامی، نه یک ایده آرمانی و دستنیافتنی، بلکه یک مدل قابل اجرا و کارآمد در شرایط واقعی جامعه است. او با عملکرد خود، بسیاری از شبهات و تردیدها را درباره کارآمدی مدیریت اسلامی در عصر حاضر برطرف کرد و نشان داد که میتوان با تکیه بر آموزههای دینی و ارزشهای انقلابی، کشور را حتی در سختترین شرایط، مدیریت کرد. این تجربه موفق، پشتوانهای غنی برای نظریهپردازی درباره مدیریت اسلامی فراهم کرده است و میتواند مبنای تدوین الگوهای بومی مدیریت در کشور قرار گیرد.
یکی از مهمترین درسهای میراث مدیریتی شهید رئیسی، «امکانپذیری مدیریت ارزشمحور» در دنیای امروز است. در عصری که بسیاری از نظریهپردازان، «سکولاریسم» و «جدایی ارزش از مدیریت» را تنها راه موفقیت میدانند، او نشان داد که میتوان با تکیه بر ارزشهای دینی و انقلابی، مدیریتی کارآمد و موفق داشت. این تجربه، انگیزهای برای جوانان مؤمن و انقلابی فراهم میکند تا با اتکا به هویت اصیل خود، وارد عرصههای مدیریتی شوند و از ارائه الگوهای بومی و اسلامی مدیریت نهراسند. همچنین، این میراث، مبنایی برای نقد الگوهای وارداتی و غیربومی مدیریت فراهم میکند و نشان میدهد که تقلید از الگوهای غربی، تنها راه موفقیت نیست.
در سطح نظری نیز، میراث مدیریتی شهید رئیسی، مواد خام ارزشمندی برای نظریهپردازی درباره «مدیریت اسلامی» فراهم کرده است. محققان و متفکران میتوانند با مطالعه و تحلیل سبک مدیریتی او، به استخراج اصول و قواعد مدیریت اسلامی بپردازند و این اصول را در قالب نظریههای منسجم و کاربردی ارائه دهند. این نظریهها میتوانند مبنای تدوین «دانش بومی مدیریت» قرار گیرند و در دانشگاهها و مراکز آموزشی تدریس شوند. به این ترتیب، میراث مدیریتی شهید رئیسی، از سطح تجربه فردی فراتر میرود و به بخشی از «سرمایه علمی و معرفتی» جامعه تبدیل میشود.
در نقطه مقابل، مدلهای مدیریتی وارداتی، فاقد چنین عمقی هستند و اغلب در سطح «تکنیک» و «روش» باقی میمانند. این مدلها که بدون توجه به بسترهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی وارد شدهاند، از پشتوانه «معرفتی» و «ارزشی» محکمی برخوردار نیستند و به همین دلیل، نمیتوانند پاسخگوی نیازهای عمیق جامعه باشند. اگرچه این مدلها ممکن است در برخی زمینهها کارآمد باشند، اما به دلیل بیگانگی با هویت فرهنگی جامعه، قادر به ایجاد تحول عمیق و پایدار نیستند. به همین دلیل، ضروری است تا میراث مدیریتی شهید رئیسی، به عنوان یک الگوی بومی و کارآمد، مورد توجه قرار گیرد و از آن برای تدوین نظریههای مدیریتی متناسب با شرایط جامعه ایرانی استفاده شود.
شهید رئیسی نهتنها رئیسجمهور بود، بلکه معلم یک مکتب مدیریتی بود؛ مکتبی که مدیریت را با هویت، عدالت، تعهد، و مردمیبودن پیوند زد. این مکتب، میراثی است که باید پاس داشته شود و به نسلهای آینده منتقل گردد. با درس آموختن از این میراث ارزشمند و به کارگیری آن در عرصههای مختلف مدیریتی، میتوان گامی بلند در مسیر تحقق «تمدن نوین اسلامی» برداشت و الگویی موفق از حکمرانی اسلامی به جهانیان ارائه کرد.
پایان پیام/