احوال حج_۱۲ / مسجدالحرام است یا معرکه والفجر ۸ و نبرد خیبر؟
اقتصاد ایران: بیاغراق، چهره بیش از صد شهید تا پایان طواف از برابر چشمانم عبور کرد. با خودم نجوا میکردم: خدایا، اینجا مسجدالحرام است یا معرکه والفجر ۸؟ اینجا دور خانه خداست یا میدان نبرد خیبر؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گلعلی بابایی در ادامه روایت سفر حج خود گفت:
حج، به نظر من، سراسرش معناست. اما متأسفانه، گاهی به دلیل شرایط یا سوءمدیریت، آن حلاوت و شیرینی واقعی که باید از آن ببریم، از ما دریغ میشود.
بسیاری از ابعاد عمیق آن شاید به خاطر محدودیتها یا سیاستهای موجود کمتر در دسترس باشد و کاری هم از دست کسی برنمیآید. با این حال، مناسک حج که ریشه در تعالیم دینی ما دارد، سرشار از معانی عمیق است؛ معانیای که هرچه بیشتر در آنها تأمل کنیم، درکمان عمیقتر میشود.
در این سفر، هرچند با همسرم بودم و بیشتر اوقات با هم به حرم میرفتیم، اما بسیاری از نجواهای من با کعبه، مسجدالنبی، و مسجدالحرام، نجواهایی بود که به یاد شهدا داشتم و برایم بسیار دلچسبتر بود. مثلاً، این خاطره مربوط به روز دوشنبه، چهارم آذر ماه سال 87 در مکه است.
آن روز، که چهارمین روز حضورمان در مکه بود، دلم به شدت هوای دوستان و همرزمان ایام جنگ، به خصوص رفقای شهیدم را کرده بود. نمیدانستم چگونه میتوانم خود را از این دلتنگی رها کنم. به سادات (همسرم) گفتم آماده شویم و به حرم برویم. یک بامداد، با نیت به جا آوردن طوافی به نیابت از دوستان، به خصوص رفقای شهیدم، راهی مسجدالحرام شدیم.
فضای مسجدالحرام، با صحن وسیع و بیکرانش، مملو از جمعیتی بود که گویی نمایندگانی از تمام اقوام و نژادهای بشری بر روی کره خاکی بودند. نگاه میکردم و میدیدم که گرداگرد خانه خدا، هرکس به زبانی با پروردگارش سخن میگوید. هرچند معانی دقیق کلمات را نمیفهمیدم، اما درک میکردم که چه میگویند؛ از نجواهای آن سیاهپوست آفریقایی تا جیک و جوک تند و مقطع چشمبادامیهای ژاپنی، فیلیپینی، مالزیایی، اندونزیایی و چینی، و حتی مناجاتهای آهنگین به سبک عرفانی راگِ زوار هندی، پاکستانی و بنگالی. گویی همه از هر گوشه دنیا به این صحن پرتاب شدهاند و چنان با خدا حرف میزنند که انسان متحیر میماند.
این صحنه به شدت بر دلم نشست و مرا از این کره خاکی به پروازی درآورد، به سوی بینهایت، به سوی انتهای انتها، یا به قول حاج احمد متوسلیان "در انتهای افق". در آن شلوغی و ازدحام، سرمست از این حضور معنوی، وارد صحن طواف شدم.
از مقابل حجرالاسود قصد کردم طواف را آغاز کنم. ابتدا نیت کردم: طواف خانه خدا را به جا میآورم، به نیابت از امام خمینی، آیتالله خامنهای، شهدا، پدر، فرزندان، برادران و دوستان. از همان دور اول طواف، اسم و چهره نورانی و خدایی یکایک شهدا در ذهنم نقش بست: احمد متوسلیان، محمود شهبازی، همت، کریمی، چراغی، نوری، دستواره، حسن جعفر بیگلو، سلیمانی، محمود غلامی، عباس حسین صابری، محمودوند، پازوکی، بچهمحلهایم مسعود تقیزاده، محسن مهدی شوندی، مهرداد رحیمی، حمید فلاحپور، حبیبیپور، اکبر قدیانی، سبحان صابری، سید حمزه، سید طاهر مطهری، شهید نصیری، احمد عسکری و...
همینطور حین طواف به دور خانه خدا، اسم و سیمای نورانی شهیدان بود که مثل توالی مکرر آذرخش در دل تاریک شب، در سینه سیاه آسمان ذهنم خطور میکردند. بیاغراق، چهره بیش از صد شهید تا پایان طواف از برابر چشمانم عبور کرد. با خودم نجوا میکردم: خدایا، اینجا مسجدالحرام است یا معرکه والفجر 8؟ اینجا دور خانه خداست یا میدان نبرد خیبر؟ اینجا مقابل حجرالاسود است یا عرصه عملیات کربلای 5؟ اینجا مقابل مقام ابراهیم است یا عملیات بدر؟
همینطور با خدای خودم نجوا میکردم، شهیدان را به مدد میطلبیدم و یادی میکردم از دوستانی که در قید حیات هستند و هنوز توفیق رفیقشان نشده که راهی به این کعبه مقصود بیابند. دور هفتم که به پایان رسید، با خرسندی پشت مقام ابراهیم نمازم را با همان نیتها به جا آوردم. سپس خوش و کیفور به کناری نشستم تا نظارهگر عظمت حیرتانگیز این لحظهها و معنویت نفسگیر این مکان مقدس باشم.
این تجربه من بود. حالا توصیهام به دوستانی که مشرف به حج میشوند، این است که فقط خودشان را نبینند. حج جایی است که انسان باید به فکر همه باشد. متأسفانه گاهی صحنههایی دیده میشود که گویی یک مسابقه است، انگار میخواهند "گل دقیقه نود" را بزنند و تمام؛ و پس از آن گویا اخلاق و برخوردها تغییر میکند. اگر در این سفر، یادی از گذشتههایشان، دوستانشان، و کسانی که در حقشان حقی داشتهاند (معلمان، آموزگاران، اساتیدشان و...) بکنند، به نظر من حج برایشان بسیار شیرینتر خواهد شد. "تکخوری" خوب نیست، "تنهاخوری" خوب نیست؛ باید "جمعخوری" باشد و سعی کنند همه را در این ضیافت معنوی شریک کنند.
انتهای پیام/