ماجرای فیلمی که سریال میشود و تبلیغاتی که آزار میدهد
اقتصاد ایران: امروزه بیشتر به سراغ فرمولهای امتحان شده میروند. به جای اینکه ایدههای جدید و نوآورانه به کار گرفته شوند، سازندگان از همان لقمههای آماده استفاده میکنند. مثلاً سریالهایی مانند «خجالت نکش» بهطور کلی از فرمولهای مشابه ساخته میشوند.
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: در سالهای اخیر، شاهد تغییرات چشمگیری در صنعت سینمای ایران بودهایم. یکی از این تغییرات، روند تبدیل فیلمهای سینمایی ایرانی به نسخههای سریالی و بالعکس، تبدیل سریالها به نسخههای سینمایی است. این پدیده، که بهویژه در شبکه نمایشخانگی مشاهده میشود، به یک روند استاندارد تبدیل شده است که از نگاه بسیاری از منتقدین و مخاطبان، باعث کاهش کیفیت تولیدات فرهنگی و هنری شده است.
تبدیل فیلمهای سینمایی به سریالها، معمولاً با هدف گسترش و افزایش مخاطب در طول زمان و ایجاد فرصت برای تبلیغات بیشتر صورت میگیرد. سریالها به دلیل پخش هفتگی یا روزانه و زمانبندیهای متعدد، قابلیت جذب مخاطب بیشتری دارند و به طور مداوم میتوانند درآمدزایی کنند.
با این حال، در اکثر مواقع، این روند به دلیل ساختار روایی ضعیف یا عدم تجدیدنظر در محتوای سینمایی به یک فاجعه هنری تبدیل میشود. اینطور به نظر میآید که سازندگان سریالها به جای خلق داستانهای جدید و نوآورانه، سعی دارند نسخههای سینمایی موفق را در قالب سریال بازسازی کنند.
سریالهای ایرانی و فیلمهای سینمایی استانداردهایی دارند که در بسیاری از مواقع این استانداردها تنها در جهت حفظ درآمد و جذابیت تجاری در نظر گرفته میشوند. از جمله این استانداردها میتوان به پخش مکرر آگهیها در تلویزیون، طولانی شدن مدت زمان پخش سریالها و متراکم شدن داستانهای ضعیف اشاره کرد.
این موارد سبب میشود که بسیاری از تولیدات، علیرغم داشتن فیلمنامهای جذاب در ابتدا، به دلیل عدم توجه به استانداردهای خلاقانه و نوآورانه، به آثار بیکیفیت تبدیل شوند.
مهمترین عامل این پدیده، مسئله درآمدزایی است. تولیدکنندگان و کارفرمایان، اغلب بهجای توجه به خلاقیت و نوآوری، به دنبال راهی برای حداکثر کردن درآمد از طریق پخشهای متعدد، آگهیها و نسخههای مختلف از یک محصول هستند.
این تبدیل به یک بنای غلط شده است که در آن، بیشتر به بعد تجاری توجه میشود تا ابعاد هنری و خلاقانه. در این شرایط، تولیدات سینمایی و تلویزیونی به چیزی تبدیل میشوند که فقط وقت مخاطب را میگیرند و هیچ نوآوری در آنها مشاهده نمیشود.
یکی دیگر از مسائلی که باعث اذیت مخاطبان میشود، پخش مکرر آگهیها در طول سریالها و فیلمها است. این آگهیها، که معمولاً در سه نوبت قبل، وسط و بعد از پخش قرار میگیرند، باعث میشوند که مخاطب از درک صحیح داستان و تجربهی تماشای یک اثر هنری باز بماند.
از سوی دیگر، تبلیغات بیربط و آگهیهای جعلی که در داخل سریالها گنجانده میشود، به جای توجه به کیفیت داستان و محتوای اثر، فقط به فشردن تبلیغات به مخاطب پرداخته میشود.
مازیار معاونی منتقد
برای بررسی این موضوع و جوانب مختلف آن، با مازیار معاونی، منتقد سینما و تلویزیون گفتوگویی داشتیم.
او ابتدا استانداردِ ساخت یک سریال از دلِ یک فیلم سینمایی یا تبدیل یک سریال به نسخه سینمایی اشاره کرد و گفت: «همهچیز بستگی به دستمایهای دارد که برای تبدیل فیلم به سریال یا برعکس استفاده میشود. اگر کشش لازم برای این کار وجود داشته باشد، ممکن است نتیجه خوبی به دست آید. مثلاً در دهه 70 تلویزیون، فرمول خاصی داشت که همزمان فیلم سینمایی میساختند و تعدادی سکانس نیز برای مجموعه تلویزیونی تهیه میکردند. پس از اکران فیلم سینمایی، نسخه تلویزیونی با سکانسهای اضافی پخش میشد. این فرمول در «لیلی با من است» یا آثار کارگردانهایی مانند ملاقلیپور، بهویژه در فیلم "سفر به چذابه"، مشاهده میشود.»
اما معاونی این روند را در اتفاقات امروز؛ خصوصاً «خجالتنکش2» که یک سریال 8 قسمتی را در معرضِ نگاه مخاطبان قرار داده که هر هفته به نمایش درمیآید یا فیلم توقیف درآمده «مسیح پسر مریم» که به شکلِ یک سریال به نام «دختران کوچه غم» درآمد.
او در این باره تأکید کرد: «امروزه بیشتر به سراغ فرمولهای امتحان شده میروند. به جای اینکه ایدههای جدید و نوآورانه به کار گرفته شوند، سازندگان از همان لقمههای آماده استفاده میکنند. مثلاً سریالهایی مانند «خجالت نکش» بهطور کلی از فرمولهای مشابه ساخته میشوند. این کار ممکن است در ابتدا توجه مخاطب را جلب کند، اما پس از مدتی، حتی مخاطب عام هم متوجه میشود که هیچ چیز جدیدی به آن اضافه نشده و قصه بهطور مداوم کش میآید. این روند به هیچوجه جذاب و خلاقانه نیست.»
معاونی هم تقریباً با گزینه توجه بیشتر به حوزه درآمدزایی و بیتوجهی به حقوق مخاطبان، این نکته را مطرح کرد: «بله، متأسفانه صنعت تلویزیون و نمایشخانگی ایران بیشتر به دنبال درآمدزایی است تا خلق آثار هنری با کیفیت. در این مسیر، فرمتهای ساده و زودبازده جایگزین ایدههای خلاقانه و نوآورانه میشوند. هدف این است که سریعاً محتواهایی آماده شده و روی آنتن بروند یا در فضای پلتفرمها به نمایش درآیند. بدون اینکه به محتوای دقیق و پرداختهشده توجه زیادی شود. در این شرایط، مخاطب به راحتی متوجه میشود که داستان کشدار و تکراری است و هیچ نوآوری در آن دیده نمیشود.»
البته این منتقد سینما و تلویزیون به موضوع آزاردهنده تبلیغاتِ روی اعصاب در شبکه نمایشخانگی و تلویزیون اشاره کرد و گفت: «متأسفانه این روند ابتدا از تلویزیون شروع شد، اما حالا به نمایشخانگی نیز رسیده است. تبلیغات مکرر در وسط سریالها، به ویژه تبلیغات 15 ثانیهای، باعث میشود که تجربه تماشای اثر برای مخاطب بسیار ناخوشایند شود. این تبلیغات نه تنها توجه مخاطب را از داستان اصلی دور میکند، بلکه باعث میشود که حوصله تماشای اثر کم شود. این شیوه تبلیغاتی به هیچوجه در راستای ارتقای تجربه تماشاگر نیست و فقط به دنبال کسب درآمد است.
هدف اصلی این است که تلویزیون و نمایش خانگی بتوانند از طریق جذب مخاطب بیشتر، درآمد بیشتری داشته باشند. در این میان، محتوا بیشتر به یک ابزار تبدیل میشود تا یک اثر هنری واقعی. این روند در سالهای اخیر شدت گرفته است. سریالهایی مانند «شهرزاد»، «زخمکاری» و «خاتون» که در ابتدا با تبلیغات زیادی شروع شدند، بهوضوح نشاندهنده این روند هستند. این تغییرات نه تنها باعث به هم ریختگی محتوای سریالها میشود، بلکه باعث میشود که تولیدات بیشتر به شکل کالا و نه هنر دیده شوند.»
سریال «دختران کوچه غم» یا «مسیح پسر مریم» دیگر فیلمی که در نمایشخانگی سریال شد
اما در جمعبندی این گزارش؛ مازیار معاونی به این نکته اشاره کرد: «باید توجه بیشتری به کیفیت محتوا و نوآوری در تولیدات تلویزیونی و سینمایی داشته باشیم. در نهایت، وقتی به ساختار و پشت پردههای تلویزیون نگاه میکنیم، میبینیم که در بسیاری از موارد منافع مشترک بین سازندگان و پخشکنندگان وجود دارد که باعث میشود این وضعیت ادامه پیدا کند. باید نهایتاً به سوی استانداردهای دقیقتری حرکت کنیم و این که هر فرمت باید برای خودش ویژگی خاصی داشته باشد. رسانهای مانند تلویزیون باید به جای تکیه بر تبلیغات مداوم و فرمولهای آزمودهشده، محتوای غنی و تاثیرگذار ارائه دهد.
اگر تلویزیون و رسانهها واقعاً بهدنبال کیفیت و نوآوری باشند، باید از فرمولهای آماده دست بردارند و به دنبال ساختارهای نو و جذابتر بروند. در غیر این صورت، اگر این روند ادامه یابد، مخاطب در آینده از این محتواها دلزده خواهد شد و صنعت تلویزیون و سینما در نهایت از خود بیگانگی پیدا میکند.»
با توجه به تحلیلهای صورتگرفته، میتوان نتیجه گرفت که روند تبدیل فیلمهای سینمایی به سریالها و برعکس، به دلایل اقتصادی و درآمدزایی بیشتر از جنبههای هنری و خلاقانه صورت میگیرد.
به جای نوآوری و خلق آثار جدید، سازندگان در تلاشاند که همان آثار موفق را در قالبهای مختلف تکرار کنند. این روند به هیچوجه به نفع مخاطب و کیفیت فرهنگی کشور نیست و تنها باعث اتلاف وقت و کاهش ارزش هنری میشود.
از سوی دیگر، تبلیغات مکرر و آگهیها در حین پخش آثار، موجب کاهش کیفیت تجربه تماشای مخاطب و آزار وی میشود.
در نهایت، این تغییرات، بنای غلطی را در صنعت تلویزیون و سینما پایهریزی کرده است که نیازمند بازنگری جدی و توجه به استانداردهای خلاقانه و هنری است.
انتهای پیام/