فاکتورهای ضروری برای برخورداری از یک جامعه مسئول

اقتصاد ایران: ساختار فرهنگی و اجتماعی شبیه ساختار یک ظرف است. اگر این ظرف یک ظرف کارکردی، به‌هم‌پیوسته و منسجم باشد شما دیگر نشتی در آن نمی‌بینید. مشکلات فساد اقتصادی و سیاسی و این‌ها را نمی‌بینید.  جامعه ما باید به این موضوع توجه کند که چطور می‌تواند سطح فکر را بالا ببرد، درواقع باید سیستم‌سازی در این جهت باشد که ما درنهایت آدم‌هایی با سطح فکر بالا داشته باشیم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، جامعه‌ ما تا چه میزان در برابر مسئولیت‌های اجتماعی خود حساس است؟ آیا همه‌ نابسامانی‌ها از اراده ما خارج و نتیجه‌ چیزی است که به ما تحمیل شده یا بی‌ارادگی و بی‌مسئولیتی خودمان هم دخالت دارد؟ نهاد قدرت در این میان چه نقشی دارد؟ آیا ما را به عنوان شهروند در برابر مسئولیت‌های اجتماعیمان حساس‌تر کرده یا این که به ما آموخته بی‌سروصدا باشیم و چشم‌هایمان را بر واقعیت‌های موجود ببندیم؟ این‌ها سؤالاتی بود که با دکتر علی سوند رومی، جامعه شناس در میان گذاشتیم.

*در ابتدا اگر به صورت کلی بخواهیم راجع به موضوع مسئولیت‌های اجتماعی شهروندی، هزینه‌های آن و میزان رعایت آن در جامعه‌ای چون ایران حرف بزنیم به چه تصویری می‌رسیم؟ آیا شاخص‌هایی وجود دارد که بتوان با آن فهمید که وضعیت حساسیت مردم و شهروندان به مسئولیت اجتماعیشان در جامعه چقدر است؟ 

من فکر می کنم اولین و مهم‌ترین شاخص در این زمینه، «شفقت آدم‌ها با خودشان» است. من می خواهم این تصویر را از یک شاخص درونی برای شما تصویر کنم که آن هم میزان مهربانی و اهمیت دادن افراد با خودشان و به خودشان است. میزان شفقت آدم‌ها نسبت به خودشان و مسئولیت پذیری در رابطه با خودشان، یکی از مهم‌ترین شاخص‌هایی است که می‌تواند شما را نسبت به این موضوع در جامعه آگاه کند. 

بگذارید کمی توضیح دهم. حتما خودتان هم می‌دانید که بر اساس آموزه‌های عرفی و همچنین دینی، سه نوع حق به گردن ماست و در ادبیات مذهبی به آن‌ها «حق‌الله»، «حق‌الناس» و «حق‌النفس» می‌گویند. حتما این را هم می‌دانید که در این میان، روی حق‌النفس یا میزان اهمیتی که فرد به خودش می‌دهد تأکید زیادی شده است.

برای نمونه گفته می‌شود که بدترین ظلم، ظلم به خود است؛ چرا که کسی که به خودش ظلم می‌کند و ارزش و احترامی برای خودش قائل نیست برای جامعه و معنویات هم ارزشی قائل نخواهد بود. به همین دلیل خود خداوند می‌گوید که بدترین گناه، ناامیدی از درگاه الهی است. یعنی بزرگ‌ترین معصیت چه معصیتی است؟ زمانی که من دارم به خودم ظلم می‌کنم. چرا که این ناامیدی، از بی‌توجهی به خود و نادیده گرفتن خود ایجاد می‌شود.

*وقتی در جامعه‌ای این سنجه وجود داشته باشد می‌توان درباره‌ مسئولیت اجتماعی افراد و باشندگان آن جامعه درباره‌ سایر موضوعات هم حرف زد.  پس اولین سنجه این است که «فرد چقدر دارد با خودش خوشرفتاری می‌کند و چقدر به نیاز پایه‌ خودش و به مسئولیت‌هایش نسبت به خودش متعهد است». اگر وجود داشته باشد خیالمان راحت است، چرا که یک شهروند به صورت اتوماتیک می‌داند باید حالا نسبت به دیگران، به محیط اطراف، به محیط زیست و به بقیه‌چیزهایی که زندگی‌اش را در جامعه تعریف می‌کند متعهد باشد ولی آیا از کسی که به قول معروف به خودش رحم ندارد و با خودش بدرفتار است نیز می‌توان چنین انتظاری داشت؟ 

گاهی اوقات یک ارزش متعالی ایجاب می‌کند که من ایثار کنم و حتی از وجودم بگذرم ولی آن در مسیر چیست؟ جهش متعالی است. گاهی اوقات فرد دارد با خودش بدرفتاری می‌کند و به خودش ظلم می  کند. می‌خواهم به این نکته برسم که وقتی میزان آسیب‌های اجتماعی در جامعه را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم افرادی که دچار آسیب اجتماعی شده‌اند افرادی هستند که دارند به خودشان ظلم می‌کنند.

این شاخص نشان می‌دهد که چقدر مسئولیت‌پذیری و چقدر حساس بودن نسبت به مسئولیت در رابطه با جامعه وجود دارد. یعنی ما از آن گزاره‌ اول می‌توانیم به این گزاره‌ دوم برسیم که آدمی که مشفق نیست، نمی‌تواند مسئولیت‌پذیر باشد. همان‌طور که گفتم یک شاخص درونی است که من خودم می‌فهمم دارم با خودم چه کار می‌کنم. نمود بیرونی آن هم میزان آسیب‌های اجتماعی است.

*آیا این تنها شاخص است یا شاخص‌های دیگری هم داریم؟

بله، شاخص‌های دیگری هم هست. یکی دیگر از مهم‌ترین شاخص‌های اجتماعی در این زمینه که حتما می‌توانید نمود آن را به صورت عینی در جامعه ببینید «مطالبه‌گری» است، یعنی میزان مطالبات آدم‌ها نسبت به انحراف محیط از مسئولیت‌هایی که دارد انجام می‌دهد؛ مثلا شهرداری چقدر از مسئولیت خودش انحراف دارد؟ محیط زیست چقدر از مسئولیت هایش انحراف دارد؟ وزارت نیرو چقدر انحراف دارد؟ یا مثلا ما در خانه چقدر از مسئولیت‌های اصلیمان نسبت به رشد پیرامونمان انحراف داریم؟ 

بعد باید ببینیم که در این زمینه‌ها آیا مطالبه‌گری وجود دارد یا نه؟ مثلا این که جامعه چقدر طالب است که مسائل محیط‌زیستی به سرانجام برسد و تبدیل به بحران و ابربحران نشود؟ 

مقصود ما در اینجا مطالبه‌های آگاهانه‌ است، مطالبه‌گری‌های احساسی یا ترندی نیست. گاهی خیلی‌ها بهانه می‌گیرند که ذاتا بهانه‌جو هستند و نباید بهانه‌های دائمی آن‌ها را به پای مطالبه‌گری آگاهانه گذاشت.

مقصود ما مطالبه‌گری متناسب با توانمندی‌ها و امکانات محیطی است؛ این که بدانیم چه حقی در جامعه داریم و آیا آن حق به درستی به ما اختصاص یافته است یا خیر؟ اگر یک‌دفعه و نامتناسب با شرایط، چیزی را بخواهیم، بهانه‌گیری است. مثلا من به دانشگاه می‌روم و یک ترم می‌خوانم و بعد می‌گویم چرا به من مدرک دکترا نمی‌دهید؟! این غر زدن است ولی مطالبه‌گری آن است که مثلا به دانشگاه آمدم و در کلاس می‌گویم چرا استاد نیامده؟ من وقتم را گذاشتم و کارم را ارائه کردم، چرا استاد نیامده و به آن موضوع من رسیدگی نکرده؟ این می‌شود مطالبه‌گری.

*وقتی درباره‌ مسئولیت‌پذیری اجتماعی صحبت می‌کنیم باید بدانیم که چه میزان این موضوع در جامعه جا افتاده و چقدر حساسیت به آن وجود دارد. مثلا آیا در دهه هفتاد، جامعه ایرانی به اندازه‌ الان، دغدغه‌ محیط‌زیستی داشت؟ می‌خواهم بدانم که چگونه می‌توان شاخک‌های جامعه را تحریک کرد تا نسبت به موضوعی حساس شده و مسئولیت اجتماعی‌اش را انجام دهد؟

این که چطور می‌شود شاخک‌های مسئولیت اجتماعی جامعه‌ای را حساس کرد یا بهتر بگویم نگاهِ مسئولیت‌خواه آدم‌ها را تقویت کرد، شاید یک مقدار نگاه بالا به پایینی داشته باشد؛ این تصور که حالا مثلا جایی عارضه‌ای وجود دارد و باید آدم‌ها را آموزش بدهیم تا رشد پیدا کنند و از آن عارضه عبور کنیم کمی اشتباه است. دلیلش را در ادامه عرض می‌کنم. 

به نظرم یکی از مهم‌ترین ویژگی‎های انسان‌ها یادگیری ذاتی است و در واقع می‌توان گفت که خودِ انسان یک ماشین یادگیری بی‌نظیر در نظام هستی به شمار می‌آید. وقتی فردی می‌خواهد یاد بگیرد، ما می‌توانیم با فراهم کردن شرایط، یادگیری را برای او تسهیل ‌کنیم. یک معلم خوب چه کار می‌کند؟ شرایط یادگیری دانش‌آموزش را فراهم و تسهیل می‌کند. ولی وقتی همان معلم می‌خواهد به دانش‌آموز یاد بدهد و درگیر یاد دادن می‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ مقاومت در دانش آموز ایجاد می‌کند. 

والدینی که می‌خواهند به بچه‌هایشان آموزش بدهند، می‌توانند تا جایی که در کودکشان انگیزه یادگیری ایجاد شود، در کنارش باشند و آزمون و خطا کنند تا آن یادگیری اتفاق بیفتد. بعد می‌خواهند چه کار کنند؟ اگر فقط بخواهند به اصطلاح، بچه را شیرفهم کنند چه می‌شود؟ هر بار که آن والد یا معلم به سراغ بچه بیاید، او گارد می‌گیرد و شروع به لج‌بازی کردن و مقاومت می‌کند. پس یادگیری اتفاق نمی‌افتد؛ مثل یک والد وسواسی که می‌خواهد به بچه‌اش راه رفتن را یاد بدهد.

  اتفاقی که می‌افتد این است که راه رفتن این بچه دچار مشکل می‌شود و باید او را به کاردرمانی ببرند و ... . ولی والد باشعور چه کار می‌کند؟ عملا شرایط راه رفتن و شرایط زمین خوردن و بلند شدن فرزندش را فراهم می‌کند، چون کودک برخلاف خیلی از موجودات این دنیا غریزه راه رفتن را ندارد. خیلی از چهارپایان، نیم ساعت بعد از تولدشان بلند می‌شوند و می‌ایستند و بعد راه می‌افتند و یورتمه می‌روند و می‌دوند اما نظام هستی، راه افتادن را به عنوان یک شعور اولیه در کودک قرار نداده و او باید خودش شعور راه رفتن را کسب کند. والدین چه کار می‌کنند؟ شرایط را فراهم می‌کنند. نظام اجتماعی نیز شرایط زمین خوردن و بلند شدن آدم‌ را تسهیل می‌کند.

وقتی یک جامعه می‌خواهد حرکتی انجام دهد و رشد کند، متولیان جامعه باید چه کار کنند؟ هنرشان این است که وقتی جامعه به موضوعی حساس می‌شود و می‌خواهد رشد کند،‌ شرایط رشد را فراهم و تسهیل کنند؛ یعنی فرصت بازی‌گونه‌ آزمون و خطا را به وجود بیاورند تا تجربه زیسته‌ اعضای جامعه در موقعیت‌های مختلف، تجربه‌ای حاکی از انجام آن مسئولیت خاص شود. اتفاقی که می‌افتد این است که در خانه‌ها انسان‌های مسئول پرورش پیدا می‌کنند و جامعه به طرف مسئولیت اجتماعی جهت می‌گیرد.

ولی اگر بخواهید این موضوع را با نگاه وسواس‌گونه، کنترل‌گرایانه و بالا به پایین به خورد مردم بدهید نتیجه‌اش چه می‌شود؟ همان چیزی که در جریان مدرن شدن ایران رخ داد یا در مورد مسائل اعتقادی هم نظایر آن را می‌بینیم؛ یک تأکید آمرانه و از بالا به پایین برای شیرفهم کردن جامعه و بازپس زده شدن آن موضوع توسط همان جمع و شهروندان، یعنی همان گاردی که بالاتر توضیح دادم افراد در برابر «شیرفهم شدن» می‌گیرند.  بزرگ‌ترین انحراف از مسیر اصلی را همین آدم‌هایی که می‌خواستند این کنترل‌گرایی و این شیرفهمی را ایجاد کنند، در جامعه به وجود آوردند.

*با این توصیف، آیا می‌توانید تصویری از وضعیت جامعه ایران نسبت به این مساله ارائه بدهید؟ مثلا شما فکر می‌کنید که الان مسئولیت‌پذیری عمومی بین شهروندان ایرانی چقدر رعایت می‌شود و تا چه حد به آن حساس هستند؟ سال گذشته در خبرها آمده بود که در یک بیمارستان، کادر درمان به جای داروی شیمی‌درمانی، آب مقطر به بیمارها تزریق کرده بودند! یعنی آن‌ها حساسیتی نسبت به مسئولیت اجتماعی خودشان و نسبت به کاری که برایش آموزش دیده‌اند، نداشتند و شنیدن این خبر، تصویر ترسناکی به ما می‌دهد که اگر چنین بی‌مسئولیتی نسبت به جامعه رواج پیدا کند آیا اساسا زندگی به شیوه نرمال و طبیعی آن امکان خواهد داشت؟ اگر بخواهید تصویری از وضعیت فعلی جامعه ایران نسبت به این موضوع بدهید چه می‌گویید؟

من در پاسخ به این سؤال شما می‌توانم جامعه را به سه دسته تقسیم کنم.

یک دسته، افرادی هستند که اصطلاحا واکنش آن‌ها در رابطه با شرایط اجتماعی، سطح بالا نیست، یعنی از PFC یا قسمت پیشین فرونتال مغز خیلی استفاده نمی‌کنند و اخلاق‌مدار نیستند. علت آن هم آسیب‌هایی است که خورده‌اند و تروماهایی است که دارند. این‌ها همیشه گاردی با جامعه دارند. همیشه حس می‌کنند دارد در حقشان ظلم می شود. خودشان را برحق می‌دانند و دست به آسیب زدن به خود یا دیگران می‌زنند. این بخش از جامعه‌ نیاز به الگوی رفتاری دارد که باید الگوی سازنده‌ای باشد تا  کمک کند افراد از تروماهایشان عبور کنند و بتوانند یک تعاملِ عاقلانه، سطح بالا و اخلاق‌مدارانه با جامعه داشته باشند. می‌توان گفت که ۲۵ درصد جامعه، درگیر این نوع رفتارهای واکنشی هستند.

گروه دوم چه گروهی است؟ آسیب‌های واردشده به حدود دو تا سه درصد اعضای جامعه ما به حدی بوده که به یک اختلال ساختاری مثلا اختلال شخصیت دچار شده‌اند؛ مثلا الگو و باور ذهنی فرد این است که تو حق داری، هر جا رفتی حق با توست، تو باید خودت حقت را بگیری، خودت باید مدیریت کنی، خودت قاضی هستی، خودت باید بزنی، ببندی، بکشی و بگیری که به اصطلاح به آن «اختلال شخصیت ضداجتماعی» (Antisocial) می‌گوییم. این گروه، خودشیفته یا ضداجتماع هستند یا ویژگی نمایشی دارند. جالب است بدانید که بیش از ۶۰ درصد آسیب‌ها را این‌ها به جامعه وارد می‌کنند؛ یعنی بیش از ۶۰ درصد عدول از مسئولیت‌های اجتماعی و آسیب‌های محیطی از ناحیه آن‌ها صورت می‌گیرد.

گروه بزرگتر و سوم هم بقیه‌ جامعه را شامل می‌شود؛ کسانی که مسئولیت پذیرند. یعنی بالای ۷۰ درصد اعضای جامعه‌ ما (اعضایی که به بلوغ رسیده‌اند)، افرادی هستند که رفتارهای مسئولانه‌ای انجام می‌دهند و بدرفتاری ندارند ولی دیده نمی‌شوند. 

ابزار رسانه‌ای ما در خدمت چیست؟ در خدمتِ دیدنِ آن ۳۰ درصدی که دارند آسیب می‌زنند. یعنی آن‌ها پررنگ دیده می‌شوند، ولی ۷۰ درصد بقیه، خیلی محو هستند، نسبت به آن‌ها حساس و شنوا نیستیم و الگوی آن‌ها را توسعه نمی‌دهیم. پی داستان‌هایمان نیستند، پی روایت‌هایمان نیستند، پی پیام‌هایمان نیستند. این باعث می‌شود که درک ما از گریز از مسئولیت اجتماعی برمی‌گردد به همان دو سه درصد، حتی آن ۲۵ درصد که یک جورهایی در چرخه‌ باطل خودشان گیر هستند. 

*یک مسأله که معمولا در این چالش‌ها وجود دارد، موضوع نقش مسئولان و ارباب قدرت است. اغلب دیده می‌شود که وقتی یک شهروند، مسئولیت اجتماعی‌اش را به درستی انجام نمی‌دهد و مورد اعتراض شهروندان دیگر قرار می‌گیرد، به فساد و بی‌مسئولیتی‌های گسترده در کشور اشاره می‌کند و با بیان این که وقتی مسئولان چنین دغدغه‌ای ندارند من هم نباید داشته باشم از خودشان سلب مسئولیت می‌کنند. می‌خواهم بدانم که رفتار مسئولان و قدرتمندان چقدر در شکل‌گیری یا از بین رفتن احساس مسئولیت در مردم، مؤثر است؟

وقتی در مورد حاکمیت صحبت می‌کنیم، بخشی از آن به قوانین، چارچوب‌ها، مقررات و بُعد قانونگذاری برمی‌گردد. نگاه کلی این است که در این بخش چندان چیزی نداریم و خیلی متناسب با شرایط رشد نکرده است، ولی ابزارهای آن، حاکمیتی و قانونگذاری است و می‌بینیم مثلا در حوزه‌ مسئولیت اجتماعی، به وفور قوانین و مقررات داریم؛ قوانین مدونی داریم و قوانین تحلیلی که منبع قانونگذاری در حوزه مسئولیت اجتماعی است.

 در قانون اساسی هم به آن ارجاع داده شده و تقریبا به همه نوع مسئولیت اجتماعی پرداخته است. شاید یک جاهایی از آن هنوز باید به‌روز شود و شکل و مصداق‌های آن عوض شود - مثل همه‌ قوانینی که باید تغییر و رشد کنند-  ولی تکلیف آن تقریبا روشن است، خیلی مترقی و خیلی متناسب با شأن جامعه‌ ماست. 

بخشی از حاکمیت نیز، مجریان قانون هستند که به نظرم باید همان الگوی درصدبندی بالا را درباره‌ آن‌ها هم در نظر بگیریم. ما که نمی‌رویم این مجریان را از کره ماه بیاوریم! آن‌ها هم از اعضای همین جامعه هستند. 

در میانشان، ۲۵ درصد هستند که رفتارهای واکنشی دارند، دو سه درصدی هستند که بیشترین میزان آسیب را می‌زنند و خیلی جالب است که این‌ها بیشتر دیده می‌شوند. ۷۵ درصد هم که دارند کارشان را انجام می‌دهند و به قول معروف مراقب و مواظب هستند و در بخش حاکمیتی ما مسئولانه برخورد می‌کنند. ولی آن دو سه درصد خیلی پررنگ هستند و به کل ساختار تعمیم پیدا می‌کنند. 

*به موضوع قانون اشاره کردید. به نظر می‌رسد در اینجا هم مثل قانون هوای پاک یا خیلی از قوانین دیگر در کشور که روی کاغذ وجود دارند ولی در عمل اثری از آن‌ها نیست با قوانین متروک مواجه هستیم.

دقیقا. این موضوع می‌تواند چند دلیل داشته باشد. یکی این که این قانون اصلا کارکرد نداشته باشد؛ یعنی مثلا جایی تابلوی «ورود ممنوع» زده‌اید، ولی راه دسترسی جایگزینی هم برای آن نگذاشته‌اید و همه مسیرها را بسته‌اید! حداقلش این می‌شود که ساکنان آن خیابان، یک‌طرفه بیرون می آیند و می‌روند و شب که باید برگردند باید قانون را بشکنند. 

در واقع شهروندان و افراد آن جامعه مجبور می‌شوند برای زیستشان آن قانون را بشکنند.  آرام‌آرام چه می‌شود؟ افزایش شهروندان قانون‌شکن! یعنی شما یک قانونی گذاشته‌اید که بعد از مدتی، شهروندان قانون‌شکن تربیت کرده است. 

ذهن انسان «هم‌افزایی» دارد. انسان موجودی است که وقتی در جایی، قانونی را شکست که ناچار بود آن را بشکند، به این نتیجه می‌رسد که قوانین دیگر هم کارکرد ندارد! وقتی ما ناگهان می‌آییم در شهری/جامعه‌ای، بدون نگاه کارکردی، تغییری ایجاد می‌کنیم که اعضای آن جامعه مجبور باشند برای زندگی، قوانین را زیر پا بگذارند، ذهنشان هم‌افزایی پیدا می‌کند که هر قانون دیگری هم که مثلا این شهرداری یا این قانونگذار می‌گذارد، بی‌ارزش است و می‌توان آن را شکست. 

*اگر نکته‌ پایانی در این زمینه دارید، بفرمایید.

ما به دنبال رشد و بالا بردن سطح فکر هستیم. سطح فکر چطور بالا می‌رود؟ زمانی که فرصت آزمون و خطا را بدهیم، فرصت بازیگری در سطوح پایین به وجود می‌آید. از پایین‌ترین شروع می‌کنیم؛ از خانواده و از ساختارهای جزء و مدرسه و سایر جاها. این فرصت را ایجاد می‌کنیم که افراد رشد کنند، شرایط را تسهیل می‌کنیم، نه این که صرفا بخواهیم یاد بدهیم. شرایط را تسهیل می‌کنیم تا یادگیری اتفاق بیفتد. 

وقتی یادگیری زندگی مسئولانه اتفاق می‌افتد، درواقع سطح فکر بالا می‌رود. آن موقع ساختار فرهنگی و اجتماعی ما یک ساختار تقریبا به‌دردبخور می‌شود؛ یعنی ارزش‌ها، هنجارها و نمادهای ما ‌نمادهای کارکردی و جامعه‌ ما یک جامعه‌ یکپارچه و منسجم می‌شود. 

ساختار فرهنگی و اجتماعی شبیه ساختار یک ظرف است. اگر این ظرف یک ظرف کارکردی، به‌هم‌پیوسته و منسجم باشد شما دیگر نشتی در آن نمی‌بینید. مشکلات فساد اقتصادی و سیاسی و این‌ها را نمی‌بینید. 
جامعه ما باید به این موضوع توجه کند که چطور می‌تواند سطح فکر را بالا ببرد، درواقع باید سیستم‌سازی در این جهت باشد که ما درنهایت آدم‌هایی با سطح فکر بالا داشته باشیم.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ