داستان سیدحسن نصرالله -۲۳|آغاز نبردهای خیابانی در بیروت
اقتصاد ایران: خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و محور مقاومت میپردازد. در این شماره، بحث «شروع نبردهای خیابانی در بیروت» را آغاز میکنیم.
خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت بیست و سوم آن پیش روی شماست.
پیش͏تر توضیح داده͏ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی ایشان را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانواده این شهید از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
ویرانی ساختمانها در زمان جنگ داخلی
در جنگ داخلی لبنان، نبرد شهری بر سر ساختمانها از اهمیت به سزایی برخوردار بود و همین موضوع باعث ویرانی ساختمانها و خصوصا نمای بیرونی آنها شد
در فصل دوم این سلسلهمقالات، طی قسمتهای چهارم تا بیست و یکم به بررسی ریشههای جنگ داخلی لبنان پرداختیم. در این راستا، از زمینههای تاریخی و اجتماعی جنگ داخلی شروع کرده و در ادامه به نقش کشورهای خارجی در آن پرداختیم. در این میان به جریانشناسی طرفین اصلی درگیری را مورد توجه قرار داده و به صورت خاص دو قطب اصلی یعنی «حزب کتائب» به عنوان محور «راست افراطی مارونی» و «کمال جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست پیشرو» به عنوان محور «جناح چپ» را معرفی کردیم.
از قسمت پیشین وارد فصل سوم این سلسلهیادداشت یعنی فصل «وقایع مهم روزهای ابتدایی جنگ لبنان» شدهایم. در اینجا به صورت خاص وقایعی مد نظر است که به صورت مستقیم بر روی زندگی شخصی و خانوادگی شهید سیدحسن نصرالله اثر گذاشت. در این فصل تمرکز ما بر «تشریح وقایع تاریخی بر اساس ترتیب زمانی» است و از این منظر میتوان قسمت نهم با عنوان «فاجعه بزرگ عین الرمانة» را به عنوان مقدمه این فصل در نظر گرفت.
در قسمت پیشین به موج ترور و آدمربایی در بیروت پرداختیم و توضیح دادیم که بعد از ترور «معروف سعد» و در ادامه «فاجعه عین الرمانة»، موج ترور و آدمربایی سرتاسر لبنان و خصوصاً بخش غربی شهر بیروت را در بر گرفت. در چنین بستری، گروه «المرابطون» در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که نهادهای امنیتی دولت به طور جدی حامی خرابکاران هستند. از این قسمت، به ادامه این ماجرا میپردازیم.
تأسیس گروه تروریستی «حراس الأرز»
در فوریه 1975 در شرایطی که لبنان به سمت جنگ داخلی میرفت، یک گروه تروریستی به نام «حراس الأرز» در میان مارونیها تأسیس شد که نسبت به احزاب تحت رهبری پییر جمیل و کمیل شمعون نیز موضع افراطیتری را اختیار میکرد. برای شناخت بیشتر این تشکیلات باید ابتدا رهبر معنوی آنها «سعید عقل» را معرفی کرد.
نمونهای از نشریه «لبنان» که سعید عقل منتشر میکرد
سعید عقل اصرار داشت که لهجه لبنانی را با الفبای لاتین بنویسد! او البته بعدها از اصرار بیشتر در این مورد دست کشید
«سعید عقل» کسی است که حتی تلاش میکرد الفبای عربی را کنار گذاشته و لهجه لبنانی را با الفبای لاتین بنویسد! او در این راه حتی به چاپ روزنامه هم روی آورد! ضمن اینکه در لجاجتی غریب تلاش میکرد به همه قبولاند لبنانیها به «زبان ملی لبنان» سخن میگویند و نه «لهجه لبنانی از زبان عربی»! به همین جهت این ایده را تبلیغ میکرد که لبنانیها نباید در مدارس زبان عربی فصیح را آموزش ببینند. این میزان عداوت وی با هویت و زبان عربی را به ندرت میتوان در شعرا و ادبای لبنانی یافت. گفتنی است او همزمان به زبان فرانسوی نیز شعر میسرود و مشکلی با این زبان نداشت.
اتاق دفتر اتیان صقر
بر روی تابلوی پشت سر وی نوشته شده است: «اگر خدایی نداشتم که او را بپرسم، لبنان خدای من میشد»
در سال 1972، «اتیان صقر» همراه با شاعر افراطی لبنانی «سعید عقل» حزبی به نام «تجدد» را تأسیس کرد. ایدئولوژی این حزب بر این پایه بود که هویت لبنانی یک هویت «فینیقیهای» بوده و جزئی از کشورهای عربی به شمار نمیرود. همچنین فلسطینیها باید از خاک لبنان اخراج شوند و چپها نیز خطر بزرگی برای لبنان به شمار میروند.
یکی از پوسترهای تبلیغاتی «حراس الأرز»
در این پوستر، شبهنظامی حراس الأرز، مسأله فلسطین را زیر پای خود له میکند!
در فوریه 1975، «اتیان صقر» عالم سیاست را رها کرد و به جای آن از تأسیس یک گروه شبهنظامی به نام «حراس الأرز» خبر داد. با توجه به این مقدمات، روشن است که گروه تروریستی «حراس الأرز» با چه ایدئولوژی و نگرش رادیکالی به دنبال جنگ با فلسطینیها و لبنانیهای چپگرا بود.
«برج المر»؛ نماد انتقال از «توسعه» به «توطئه»!
برج المر، برجی است بلند با 34 طبقه و 510 پنجره. هر طبقه دارای 150 پنجره بوده و عملا سرتاسر ساختمان با بلوک سیمانی و پنجرههای رنگارنگ پوشیده شده است. برج مرتفعی که در مرکز پایتخت واقع شده و علاوه بر طول نوار ساحلی، کل بخش غربی و شمالی پایتخت را میتوان از آنجا مشاهده کرد. ضمن اینکه عمده مناطق شرقی پایتخت نیز در منظره این ساختمان قرار دارند. نکته قابل توجه این است که مقر رؤسای سهگانه لبنان نیز تحت اشراف این ساختمان مرتفع قرار دارد.
نمایی از برج المر
این برج در سال 1970 در زمینی به مالکیت یکی از نمایندگان پارلمان به نام «میشل المر» بنا شد. او میخواست مرتفعترین ساختمان لبنان را بنا کند تا در «دوره درخشان توسعه بیروت»، منظر چشمنوازی را برای شهروندان و توریستهای خارجی ایجاد کند. به این ترتیب پروژه ساخت «برج المر» آغاز شد تا یکی از جاذبههای توریستی عروس خاورمیانه باشد. محیط پیرامونی این برج نیز قابل توجه است. تا شعاع دو کیلومتری آن تقریبا هیچ ساختمان مرتفعی وجود نداشت. تا شعاع 15 کیلومتری هم ارتفاع ساختمانها به مراتب کمتر از آن بود و تأثیری در دید طبقات بالای ساختمان ایجاد نمیکرد. در محوطه ساختمان نیز فضای سبز قابل توجهی وجود داشت که با سگهای نگهبان و نیروی انسانی حفاظت میشد.
مالک این ساختمان، «میشل المر»، از کسانی است که در سالهای 1960 و 1964 از طرف حزب «السوری القومی الاجتماعی» (سوسیال ناسیونالیست سوری) لبنان برای کرسی «روم ارتدوکس» کاندیدا شد؛ اما از راهیابی به پارلمان بازماند. {اجمالاً این حزب در قسمت پانزدهم این سلسلهیادداشت معرفی شده است.} او در انتخابات 1968 طی چرخشی بزرگ به عضویت «حزب کتائب» درآمد و با حمایت «پیمان سهجانبه» به پارلمان راه پیدا کرد. {در قسمت دهم این سلسلهیادداشت، «پیمان سهجانبه» را معرفی کردهایم.} او گرچه در سال 1972 از راهیابی به پارلمان باز ماند؛ اما از همان 1968 به یکی از اعضای محوری حزب کتائب تبدیل شده بود.
میشل المر نزدیک به 6 دهه در عرصه سیاسی لبنان حضور داشت
ورود میشل المر به حزب کتائب تقریباً مقارن با دوره تأسیس شاخه نظامی آن است. همان طور که در قسمت دوازدهم این سلسلهیادداشت شرح دادهایم، شاخه نظامی حزب کتائب در سال 1968 تأسیس شد. همچنین «نمور الأحرار» شاخه نظامی حزب «الوطنیین الأحرار» (ملیگرایان آزاد) به رهبری «کمیل شمعون» نیز در همین سال تأسیس شد. همین موارد باعث شد تا میشل المر نیز به موازات رشد خود در حزب کتائب، به شاخه نظامی این تشکیلات توجه بارزی داشته باشد. با توجه به توضیحاتی که بالاتر ارائه شد، طبیعی است که چنین ساختمانی با این موقعیت جغرافیایی ویژه، برای فعالیتهای مسلحانه جاذبه بسیار بالایی داشته باشد.
وقتی آدرسها به برج المر میرسد!
در قسمت پیشین پیرامون گروه «المرابطون» صحبت کردیم. المرابطون در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که برج المر به پایگاه اصلی شاخه نظامی حزب کتائب در بخش غربی بیروت تبدیل شده و همزمان در آن گروههای «نمور الأحرار» و «حراس الأرز» حضور دارند. همچنین این ساختمان مرکز اصلی تحرکات ایذائی علیه شهروندان پایتخت مانند آدمربایی و... است.
فالانزهای نمور الاحرار در ساختمان نیمهکاره
این عکس از سوی خود گروه نمور الاحرار منتشر شده است
المرابطون در تحقیقات خود به این جمعبندی قطعی رسیده بود که ارتش لبنان و مشخصا اداره رکن دوم نیز از این گروهها حمایت میکند. در نتیجه برای مواجهه با آنها نمیتوانست به نهادهای حکومتی اعتماد کند. این موضوع حتی برای رهبران اصلی جناح چپ نیز ثقیل بود. در نتیجه «ابراهیم قلیلات» فرمانده المرابطون تصمیم گرفت بدون مشارکت همپیمانان و به صورت منفرد به این ساختمان حمله کند!
حمله به برج المر و آغاز دوره «نبرد هتلها»
نزدیک شدن به برج المر بسیار مشکل بود؛ زیرا از یک طرف دارای حفاظتهای طبیعی و انسانی-حیوانی قدرتمندی بود، از طرف دیگر نیز مشخص نبود چه اندازه تجهیزات و تکتیرانداز در داخل ساختمان مستقر است. به همین جهت عملیات نظامی در آن نیز کار بسیار مشکلی به نظر میرسید. با این حال ابراهیم قلیلات تأکید داشت که بدون تصرف این ساختمان، مسئله آدمرباییهای فزاینده در بیروت به اتمام نخواهد رسید!
در چنین وضعیتی در روز 24 اکتوبر 1975 برابر با دوم آبانماه 1354، نیروهای المرابطون به برج المر حمله کردند. این حمله برای نیروهای کتائب و همپیمانانش غافلگیر کننده بود. استفاده از همین موضوع غافلگیری باعث شد تا این ساختمان بعد از نبردهای شدید به تصرف نیروهای وابسته به جنبش ناصریهای مستقل دربیاید. برخی منابع مینویسند که در این حمله المرابطون بین 200 تا 300 نیرو را به کار گرفته بود؛ اما غافلگیری طرف مقابل و سرعت عمل باعث شد تا این ساختمان توسط مهاجمین فتح شود.
با گذشت نزدیک به 50 سال از نبرد بر سر برچ المر، هنوز این ساختمان بازسازی نشده است!
بعد از عقبنشینی نیروهای حزب کتائب از برج المرء، «بشیر الجمیل» فرزند پییر الجمیل و فرمانده نظامی کتائب و همچنین «ویلیام (ولیم) حاوی» نیروهای گستردهای را از بخش شرقی بیروت و مناطق اطراف به سمت این منطقه فرستادند تا در هتلها و ساختمانهای بخش (القطاع) چهارم بیروت مستقر شوند. در مقابل نیروهای المرابطون نیز با زیر آتش گرفتن نیروهای کتائب، در صدد جلوگیری از تثبیت طرف مقابل برآمدند.
به این ترتیب، رسماً جنگ خیابانی در بیروت راه افتاد و جنگ داخلی وارد مرحله «نبرد هتلها» شد. ماجرای نبرد هتلها را در قسمتهای آینده شرح خواهیم داد.
جمعبندی
فراگیری موج آدمربایی در بیروت به صورتی بود که المرابطون تنها راهکار مهار آن را حمله به برج المر میدانست. اما همین کار باعث میشد تا جنگ شهری و خیابانی در بیروت راه بیفتد. با این حال، «ابراهیم قلیلات» رهبر المرابطون حمله را در دستور کار قرار داد و با استفاده از اصل غافلگیری، برج المر را به صورت تصرف کرد. دقیقاً از همین جا جنگ خیابانی به راه افتاد.
با آغاز جنگ خیابانی، بیروت به شهری خطرناک و کاملا ناامن تبدیل شد. از اینجا به بعد سرعت تحولات میدانی افزایش یافت که در قسمتهای آینده تشریح خواهند شد.
انتهای پیام/