داستان سیدحسن نصرالله-۲۲| موج آدمربایی و ترور در بیروت
اقتصاد ایران: خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و محور مقاومت میپردازد. در این شماره، به بحث «موج آدمربایی و ترور در بیروت؛ در آغاز جنگ داخلی» میپردازیم.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت بیست و دوم آن پیش روی شماست.
در قسمتهای پیشین توضیح دادیم که ریشهیابی علل اجتماعی و تاریخی جنگ داخلی لبنان و فراز و فرودهای آن، از این منظر برای بحث ما (زندگی و زمانه شهید سیدحسن نصرالله) اهمیت دارد که بسترهای شکل͏گیری مقاومت اسلامی لبنان را بهتر درک کنیم. آیا مقاومت اسلامی لبنان یک پدیده خلقالساعه بود یا با انباشت تجارب ملت لبنان طی دهه͏های مختلف شکل گرفت؟
پیش͏تر توضیح داده͏ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش در اثر این جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانوادهاش از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
زن لبنانی همراه با کودک شیرخواره و کیف در خیابانهای بیروت
در جنگ داخلی لبنان، شهروندان بیدفاع آسیبهای زیادی دیدند. بیتردید در این زمینه، مقصر اول عدم مسئولیتپذیری دولت و چراغ سبز نشان دادن به گروههای افراطی برای ایجاد ناامنی بود
در فصل دوم این سلسلهمقالات، طی قسمتهای چهارم تا بیست و یکم به بررسی ریشههای جنگ داخلی لبنان پرداختیم. در این راستا، از زمینههای تاریخی و اجتماعی جنگ داخلی شروع کرده و در ادامه به نقش کشورهای خارجی در آن پرداختیم. در این میان جریانشناسی طرفین اصلی درگیری را مورد توجه قرار داده و به صورت خاص دو قطب اصلی یعنی «حزب کتائب» به عنوان محور «راست افراطی مارونی» و «کمال جنبلاط، رهبر حزب سوسیالیست پیشرو» به عنوان محور «جناح چپ» را معرفی کردیم.
از این قسمت وارد فصل سوم این سلسلهیادداشت یعنی فصل «وقایع مهم روزهای ابتدایی جنگ لبنان» میشویم. در اینجا به صورت خاص وقایعی مد نظر است که به صورت مستقیم بر روی زندگی شخصی و خانوادگی شهید سیدحسن نصرالله اثر گذاشت. در قسمت نهم باعنوان «فاجعه بزرگ عین الرمانة»، توضیح دادیم که چه عملیاتی باعث شروع جنگ داخلی لبنان شد. در آن زمان به معرفی «حزب کتائب» پرداخته بودیم و به مناسبت موضوع، این عملیات را یادآوری کردیم. در ابتدای این فصل توصیه میشود آن قسمت را مرور کنید. در این فصل تمرکز ما بر «تشریح وقایع تاریخی بر اساس ترتیب زمانی» است و از این منظر میتوان قسمت نهم را به عنوان مقدمه این فصل در نظر گرفت.
در این قسمت به موج ترور و آدمربایی در بیروت میپردازیم که بعد از عملیات عین الرمانة، نقطه آغاز جنگ درونشهری بیروت محسوب میشود. همان طور که در قسمت نهم تشریح شد، فاجعه عین الرمانة در خارج از شهر بیروت و در روستایی به همین نام (عین الرمانة) رخ داد. در نتیجه رخدادهای این قسمت را میتوان مبدأ شروع جنگ در پایتخت لبنان دانست.
از ترور معروف سعد تا اراده راستگرایان مارونی برای سرکوب خونین چپها
در روز 26 فوریه 1975 در جریان تظاهرات اعتراضی ماهیگیران شهر صیدا به امتیاز «شرکت پروتئین» برای ماهیگیری در دریای مدیترانه و سلب حقوق ماهیگیران خرد، «معروف سعد»، مؤسس و رهبر حزب «سازمان ملی ناصری» (التنظیم الشعبی الناصری) توسط عوامل ناشناس ترور شد. هنوز مسئول اصلی این ترور مشخص نیست. روایت غالب – مشابه کتاب «معروف سعد نضال وثورة» (معروف سعد؛ مبارزه و انقلاب) نوشته «شفیق الأرناؤوط» نویسنده شهیر لبنانی، ارتش لبنان عامل ترور وی بود. در مقابل «نقولا ناصیف» در کتاب « المکتب الثانی- حاکم فی الظل» (اداره رکن دو یا حفاظت اطلاعات؛ حاکم در سایه) با شواهد خود مدعی است که اداره رکن دوم ارتش (حفاظت اطلاعات) با همکاری سازمان اطلاعات لبنان (جول بستانی) و سازمان اطلاعات سوریه و تشویق ایالات متحده دست به این اقدام زده بود.
تصویری از تشییع جنازه «معروف سعد»
تشییع جنازه «معروف سعد» نقطه آغاز شرارههای اعتراض جنوبیهای لبنان بود. این اعتراضات در ادامه به بیروت و طرابلس هم رسید!
معروف سعد در اثر این تیراندازی فوراً به بیمارستان منتقل شد؛ اما نهایتاً در روز 6 مارس 1975 برابر با 15 اسفندماه 1353 به علت شدت جراحات وارده درگذشت. صرف نظر از اینکه چه کسی به قتل «معروف سعد» مبادرت ورزید، این نکته بارز است که قتل وی موج اجتماعی گستردهای را برانگیخت.
ابتدا شهر سنینشین «صیدا» در جنوب و در ادامه کل استانهای جنوبی وارد «اعتصاب» شدند. سپس در شهر صیدا – که آن زمان «پایتخت جنوب» خوانده میشد – موج نافرمانی مدنی راه افتاد. در ادامه درگیری میان ارتش و مسلحین محلی وابسته به گروههای چپگرا و فلسطینی راه افتاد که نتیجه آن دست کم 16 کشته بود که 5 نفر از آنها نیروهای ارتش لبنان بودند.
وضعیت به جایی رسید که با دخالت رهبران سیاسی – به ویژه کمال جنبلاط، جورج حاوی، محسن ابراهیم و یاسر عرفات – و خروج موقت ارتش از شهر صیدا، درگیریها خاتمه یافت! اما خروج ارتش از شهر صیدا نهتنها باعث نشد تا موج اعتراضات مردمی در شهرهای جنوبی پایان یابد؛ بلکه اعتراضات به بیروت و شمال (طرابلس) هم کشیده شد!
«معروف سعد» در میان نوجوانان و جوانان
در این میان نوک پیکان اتهامات مشخصاً متوجه چند نفر بود: «کمیل شمعون»، ریاست هیئت مدیره شرکت «پروتئین» را در اختیار داشت و تظاهرات نیز علیه شرکت وی و نفوذ او برگزار شده بود. «سلیمان فرنجیه»، رئیس جمهور وقت لبنان دومین متهم اصلی این ماجرا بود. «هنری لحود»، استاندار صیدا که فرمان حمله ارتش به تظاهرات را صادر کرده بود، صریحاً میگفت رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) به او چنین دستوری داده است.
«رشید کرامی» نخستوزیر بعدی نیز اعلام کرد رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) اجازه نمیدهد از سرباز متهم به تیراندازی و ترور، بازجویی و تحقیق شود! نفر بعدی «جول بستانی» بود که از طرف خانواده معروف سعد و خصوصاً فرزندشان «اسامه معروف سعد» متهم میشد. اسامه سعد اعتقاد داشت جول بستانی دستور ترور پدرش را داده است.
معروف سعد در کنار کمال جنبلاط
نکته مشترک در مورد هر سه نفر، حضور در جلسهای بود که در قسمت سیزدهم این یادداشت با عنوان «تشییع جنازه جنجالی؛ مقدمه جنگ داخلی» شرح دادهایم. همان طور که در آن قسمت توضیح دادیم: «در این جلسه مقرر شد تا ارتش لبنان از طریق اداره رکن دوم، گروههای شبهنظامی افراطی وابسته به دو حزب «کتائب» (به رهبری پییر الجمیل) و «الوطنیین الاحرار» (به رهبری کمیل شمعون) را تسلیح و تقویت کند و آنها با حمایتهای غیرمستقیم سازمانهای امنیتی و حتی مصونیت قضایی، مأموریت حمله به گروههای فلسطینی را بر عهده بگیرند.» رئیس اداره رکن دوم ارتش و مأمور اصلی اجرای این برنامه «جول بستانی» بود.
«معروف سعد» و «کمال جنبلاط» در حال بازدید از اردوگاههای آموزشی نظامی چپگرایان
بعد از تظاهراتهای گسترده برای محکومیت قتل «معروف سعد» و درخواست برای خونخواهی و قتل عاملین آن، جول بستانی و کمیل شمعون نظر موافق «پییر جمیل» را جلب کرده و تصمیم گرفتند در برنامه خود علاوه بر حمله به «گروههای فلسطینی»، حمله به احزاب چپگرا و خصوصا «سازمان ملی ناصری» را در دستور کار قرار دهند.
با توجه به تغییر رویکردهای حکومت مصر در آن زمان و اختلافاتی که این حزب با حکومت سوریه داشت، حمله به سازمان ملی ناصری نهتنها فشار خارجی را متوجه بیروت نمیکرد؛ بلکه حمایت ضمنی کشورهای عربی از احزاب راست افراطی مسیحی را نیز به ارمغان میآورد! پیشتر در قسمت هفدهم با عنوان «حمایت کشورهای عربی از فالانژها» توضیح دادهایم که پییر جمیل و کمیل شمعون چگونه موفق شدند نظر دولتهای عربی را برای مقابله با چپگرایان لبنانی و گروههای فلسطینی جلب کنند. در واقع فشارهای حامیان سعد معروف، انگیزه داخلی را برای آنان فراهم کرد.
ماجرای «عین الرمانة» و زبانه کشیدن شرارههای نزاع
در قسمت نهم فاجعه بزرگ عین الرمانه را شرح دادهایم؛ فاجعهای که تقریباً اجماع همگان بر این است که باید آن را مبدأ جنگ داخلی لبنان به شمار آورد. این فاجعه در روز 13 آوریل برابر با 24 فروردینماه 1354 رقم خورد. به عبارت دیگر، فاصله ناآرامیها و شورشهای بعد از ترور «سعد معروف» تا فاجعه عین الرمانة حدوداً یک ماه بود. قابل توجه است که از طرفی، تا حدود سه هفته بعد از تشییع جنازه معروف سعد، همچنان کنترل شهر «صیدا» در اختیار چپها بود و در مقابل در فاصله 6 روز پیش از فاجعه عین الرمانة، فالانژهای کتائب به یک اتوبوس دیگر متشکل از دانشآموزان تعدی کرده و آن را متوقف کرده بودند که البته با پا در میانی مقامات بیروت ماجرا فیصله پیدا کرد. به این ترتیب میتوان گفت طی حدود 5 هفته، لبنان ساعات پراضطرابی را پشت سر گذاشت.
اتوبوسی که در فاجعه عین الرمانة هدف حمله فالانژیستها قرار گرفت
در لهجه محلی، به اتوبوس «البوسطة» میگویند. این «البوسطة» یکی از نمادهای اصلی جنگ داخلی لبنان است
بعد از فاجعه عین الرمانة، اعضای دو حزب «کتائب» (به رهبری پییر جمیل) و «ملیگرایان آزادیخواه» (به رهبری کمیل شمعون) از تحویل عاملان جنایت خودداری کردند. همین موضوع باعث شد تا همان شب این روستا با خمپاره هدف حمله گروههای چپگرا قرار گیرد. به این ترتیب، برای اولین بار گروهی غیر از ارتش لبنان با خمپاره و توپخانه به مواضع مخالفینش حمله کرد! از طرف دیگر، برای اولین بار یک گروه آشکارا در برابر اجماع تمام ارکان حاکمیت و نهادهای امنیتی - حتی گروههای همسو – ایستاد و از تحویل عاملان جنایت خوداری میکرد!
بالاخره ماجرای عین الرمانة بعد از چند روز با وساطتهای مقامات ارتش و رئیس جمهور وقت، در ظاهر فروکش کرد؛ هرچند به آتشی زیر خاکستر تبدیل شد.
ترور و آدمربایی؛ ناامنی همزمان با جنگ روانی شدید
در چنین بستری، بعد از فاجعه عین الرمانة موج وسیعی از ترور و آدمربایی در لبنان راه افتاد. در این میان به صورت خاص بخش غربی شهر بیروت به یکی از مناطق ناامن در سرتاسر لبنان تبدیل شده بود! این در حالی است که سواحل بیروت در بخش غربی این شهر قرار دارد و توریستهای زیادی سالانه به این منطقه میآمدند. اقتصاد لبنان نیز تا حد قابل توجهی وابسته به صنعت گردشگری بود و ناامنی در این منطقه، به صورت مستقیم اقتصاد ملی کشور را تحت تأثیر قرار میداد.
امروزه اسناد زیادی وجود دارد که نشان میدهد پشت این عملیاتها، دو دسته «گروههای شبهنظامی راست افراطی مارونی» و «سازمان امنیت ارتش اردن» نقش اصلی را داشتند. اما در فضای عمومی لبنان اینگونه تبلیغ میشد که عامل اصلی نیمی از این اقدامات، گروههای فلسطینی و گروههای چپگرا بوده و در مقابل گروههای مسلح مارونی به «عکسالعمل» یا «اقدام متقابل» روی میآورند. در قسمت چهاردهم، یک نمونه از این ماجراها را نقل کردهایم که یکی از اعضای حزب کتائب مدعی شد توسط گروههای فلسطینی ربوده شده است؛ اما بعداً کذب بودن این ماجرا لو میرود و حتی روزنامه راستگرای «النهار» نیز به تکذیب ادعای کتائب میپردازد. در این زمینه در قسمت چهاردهم نوشتیم: «حزب کتائب نخستین حزبی بود که برای خود رادیوی اختصاصی دایر کرد و در این زمینه [اتهامزنی به گروههای فلسطینی و چپها در زمینه آدمربایی] جنگ روانی سنگینی به راه انداخته بود.»
بریدهای از روزنامه «النهار» در سال 1971 و رسوایی «توفیق عون ابوحبیب» (از اعضای شاخص حزب کتائب در دهههای بعد)
نمونهای از اسنادی که نشان میدهد بخش مهمی از اخبار منتشره در مورد آدمربایی و...، ساخته و پرداخته اتاق عملیات روانی «حزب کتائب» علیه گروههای فلسطینی بود
در مورد فعالیت سازمان امنیتی اردن نیز در قسمت هجدهم، به طراحی عملیات ترور سلیمان فرنجیه اشاره کردیم: «در فضای داخلی لبنان نیز سازمان امنیت داخلی اردن دست به اقداماتی زد تا فلسطینیها را بدنام و لبنانیها را به جنگ با آنان بکشاند. در این مورد، حداقل 6 عملیات ترور از سوی سازمان امنیت اردن انجام شد که آن را به فلسطینیها منتسب کردند. در یک مورد هم قصد تعدی به رئیس جمهور وقت (سلیمان فرنجیه) را داشتند که اصل توطئه لو میرود و مشخص میشود این عملیات از سوی سازمان امنیت اردن طراحی شده؛ اما قرار بود وانمود شود توسط فدائیان فلسطینی صورت میگیرد تا رئیس جمهور لبنان برای مبارزه با آنان عزم خود را جزم کند.»
به این ترتیب، گروههای چپ که در معرض حملات مسلحانه، آدمربایی و... قرار داشتند، به تقویت شبکه امنیتی داخلی خود روی آوردند تا بتوانند از تشکیلات خود حفاظت کنند. نتیجه تحقیقات آنها این بود که به یک شبکه فعال و جدی در زمینه آدمربایی پی بردند.
«المرابطون»؛ شبکهای امنیتی و کشف توطئه بزرگ!
در میان گروههای چپگرایی که به سمت تأسیس شاخه امنیتی رفتند، گروه «جنبش ناصریهای مستقل - المرابطون» از اهمیت به سزایی برخوردار است. «ابراهیم قلیلات» (ابو شاکر) یک جوان لبنانی علاقمند به جمال عبدالناصر بود که در دوران دانشآموزی به مصر میرود و در جریان ملیسازی کانال سوئز از رئیس جمهور وقت مصر حمایت میکند و حتی به اردوگاههای آموزش نیروهای عربی داوطلب میپیوندد! او در سال 1957 به لبنان بازمیگردد و نخستین تشکیلات ناصری یا پانعرب لبنان با عنوان «جنبش ناصریهای مستقل» را تأسیس میکند. او یک سال بعد در جریان قیام مسلمانان لبنان، نقش فعالی در میان نیروهای کمال جنبلاط ایفا میکند. {ماجرای این قیام را در قسمت ششم این سلسلهیادداشت با عنوان «عملیات خفاش آبی آمریکا در غرب آسیا» شرح دادهایم.}
ابراهیم قلیلات در کنار جمال عبدالناصر
قلیلات در دوران مدرسه به مصر پیوست و در 16 سالگی در اردوگاههای آموزش نیروهای داوطلب در مصر، آموزش نظامی و امنیتی دید
بعد از سرکوب این قیام توسط آمریکا، این سازمان عملاً منحل میشود؛ اما ابراهیم قلیلات تلاش میکند به صورت زیرزمینی آن را زنده نگه دارد. به این ترتیب، «المرابطون» به عنوان یک شبکه امنیتی زیرزمینی به فعالیت خود ادامه میدهد تا اینکه در سال 1961 قلیلات به زندان میافتد و 6 سال در زندان میماند.
بعد از آزادی از زندان و به موازات اقبال بیشتر به جمال عبدالناصر در سطح جهان عرب، المرابطون نیز در لبنان فضای فعالیت پیدا میکند. حتی در سال 1973 که «سازمان ملی ناصری» (التنظیم الشعبی الناصری) توسط معروف سعد تأسیس میشود، باز هم «المرابطون» بخشی از شبکه خود را به صورت زیرزمینی حفظ کرده و از پیوستن کامل به جبهه وطنیه و جناح چپ خودداری میکند!
پرچم المرابطون
بر روی آن نوشته شده: «چنبش ناصریهای مستقل» (بالا) و «آنچه با زور سلاح (قوه قاهره) گرفته شده، تنها از طریق سلاح باز پس گرفته میشود.» (پایین)
اما در سال 1975 و در پی ترور سعد معروف و فعال شدن شبکههای ترور و آدمربایی، «ابراهیم قلیلات» با ابتکار «یاسر عرفات»، رابطه خود با جناح چپ و خصوصاً «کمال جنبلاط» را تقویت میکند و عملاً ظرفیت شبکه امنیتی خود (المرابطون) را برای کشف شبکه آدمربایی و ترور به کار میگیرد. نتیجه تحقیقات آنها تکان دهنده بود: نهتنها برنامه روشنی از سوی گروههای شبهنظامی راست افراطی مارونی برای آدمربایی وجود دارد؛ بلکه ارتش لبنان و اداره رکن دوم آن به طور جدی در این مسیر از شبهنظامیان افراطی مارونی پشتیبانی میکند!
حضور رهبران جنبش فتح در دفتر ابراهیم قلیلات (ابو شاکر)
از سمت چپ: محمود الناطور، نمر صالح، یاسر عرفات، ابراهیم قلیلات، صلاح خلف، سعد صایل
امروزه با اسناد کافی و حتی اعتراف بازیگران اصلی، این نکته مشخص شده است که از دو سال قبل، اداره رکن دوم ارتش لبنان با نظر مستقیم رئیس جمهور و فرمانده ارتش، مأموریت یافته بود تا این کار را انجام دهد! اما در آن روز، چنین کشفی حتی برای بخش مهمی از جناح چپ هم باورپذیر نبود و همین موضوع باعث شد تا المرابطون رأسا دست به اقدامی بزند که شروع مرحله موسوم به «جنگ هتلها» بود که در قسمت بعدی آن را شرح خواهیم داد.
جمعبندی
از مارس 1975، سرعت تحولات در لبنان به سمتی میرود که عملاً رویارویی مستقیم و تقابل مسلحانه راهی باقی نمیماند. شاید در آن زمان کمتر کسی از لبنانیها میتوانست تصور کند این تحولات مقدمه جنگی است که زمینهساز ورود ارتش اسرائیل به لبنان و اشغال بیروت خواهد شد. با این حال، همگی درک میکردند که میزان اقدامات ایذائی در فضای «بیدولتی» (Failed State) یا به تعبیر دقیقتر «جانبداری دولتی» و «عدول حاکمیت از مسئولیتهای خود و تبدیل آن به یک طرف نزاع مسلحانه-امنیتی» کشور را به سرعت به سمت جنگ داخلی سوق میدهد!
بحران بیدولتی لبنان را به سرعت به سمت قتلهای هیستریک برد
شاید در آن زمان تصور بر این بود که در صورتی که هر کس خود را قدرتمند سازد، میتواند نهایتاً موازنهای برقرار ساخته و حاکمیت نیز نسبت به برخورد با افراطیون متعهد خواهد ماند و نهایتاً کشور به ساحل آرامش خواهد رسید. اما نوع مواجهه دولت در قبال فاجعه عین الرمانة از یک سو و نتیجه بررسیهای المرابطون از سوی دیگر، نهایتاً کار را به «عملیاتهای نظامی درونشهری» کشاند که در قسمتهای آینده تشریح خواهند شد.
در پایان ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بخش مهمی از پیشگامان «حزبالله لبنان»، بدنه نیروهای «المرابطون» بودند و به نوعی تجربه این تشکیلات در شکلگیری و تأسیس حزبالله نقش داشته است. همچنان که باید این نکته را نیز یادآوری کرد چه در ماجرای ناآرامیهای بعد از ترور معروف سعد و چه در ماجرای بعد از عین الرمانة، «امام موسی صدر» نیز نقشآفرینی داشت و این وقایع را میتوان نقاط مهمی در مسیر رشد جمعی فکری هویتی شیعیان لبنان دانست.
انتهای پیام/