واژگان ادبیات نوجوان آینه دغدغهها و آرمانهای نسل نو هستند
اقتصاد ایران: معصومه امیرزاده گفت: ادبیات داستانی نوجوان پلی است میان جهان کودکی و بزرگسالی. جهانی که در آن واژگان نهتنها حامل روایت بلکه آینهای از دغدغهها، بیمها و آرمانهای نسل نو هستند.
به گزارش خبرنگار مهر، سیوششمین نشست انجمن خورشید با محوریت نقد و بررسی کتاب «جادوپرست» اثر سیدهفاطمه موسوی با حضور سیدهفاطمه موسوی، مرضیه نفری، مریم مطهریراد، سمیه عالمی، معصومه امیرزاده، سیدهعذرا موسوی و فاطمه نفری برگزار شد.
فاطمه نفری در آغاز ایننشست گفت: جادوپرست اثری است بهواقع برای نوجوان؛ زیرا بسیاری از ویژگیهای اصلی آثار نوجوان را داراست. از قلم روان نویسنده بگیر تا شخصیتپردازی خوب، از توصیفهای متنوع و صحنهپردازیها تا هیجانی که در کل اثر جاری است؛ همه دست خواننده نوجوان را میگیرند و تا صفحۀ آخر کتاب میبرند.
وی افزود: نثر شستهرفته و دیالوگهای مناسبی که شخصیتها را صاحب لحن مختص به خود کرده است، در کنار بُعد فانتزی داستان -که امروزه از علایق بزرگ نوجوانان محسوب میشود- موجب شده تا اثر از حیث نوجوان بودن به نمره قابل توجهی دست بیابد و این در بازاری که بسیاری از آثار بزرگسال را به نام داستان نوجوان به خورد مخاطب نوجوان میدهند، مغتنم و ارزشمند است.
سپس سمیه عالمی درباره کتاب گفت: جادوپرست داستان نوجوانی به نام فرید است که از میان اختلاف و ازهمگسیختگی خانوادهاش سر برمیآورد تا خود و دنیای جدید اطرافش را بشناسد. پدر فرید شغلش را در جهان جدیدی که با سرعت بهسمت توسعه میرود، از دست داده است. مرد خانه که از کارخانه روغن نباتی اخراج میشود، هیبت و هیمنهاش میشکند و دیگر توان برخاستن ندارد؛ بنابراین به الکل پناه میبرد. مادر برای جبران مافات، کاری در یک کافۀ شبانه پیدا میکند و فرید بیشتر شبها در خانه تنهاست. همه اینها صحنه را برای اجرایی کردن ایدۀ مرکزی نویسنده فراهم کردهاند. با این حساب نویسنده در تنظیمات داستان که همان زمان و مکان قصه و تناسبش با شخصیتها و روابط علی و معلولی داستان است، درست و موفق عمل کرده است.
سیدهعذرا موسوی هم گفت: درونمایه کتاب جادوپرست، نبرد خیر و شر است. ملاصدرا در تعریف این دو مفهوم میگوید: خیر چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و میل دارد و با آن سهمی از کمال ممکن خود محقق میشود، اما دربارۀ شر حکماً گفتهاند که آن ذاتی ندارد. مثلاً حیات و بینایی چون امر وجودیاند، خیرند، ولی کوری و مرگ از آن جهت که به نیستی و عدم برمیگردند، شرند. شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود و مایۀ ضرر و نقصان ما شود. خیر و شر از آن دسته مفاهیم هستند که همه انسانها عمیقاً و بهواسطۀ فطرت آن را میفهمند، برای همین تعریف این مفاهیم در عین سادگی کار آسانی نیست؛ بنابراین بسیاری آن را با مثالهایی تعریف میکنند. مثلاً میگویند خیانت، دزدی و تکبر یا گزندگان، درندگان، سیل و زلزله شر هستند.
وی افزود: در جادوپرست قرار نیست یک نوجوان معمولی یا دارای ویژگیهای منفی، سفر قهرمان خود را با نبرد با نیروهای شر آغاز کند و به رشد و شکوفایی برسد؛ بلکه فرید که از نظر درسی ضعیف، تنبل، بزنبهادر، گردنهگیر، نمکنشناس و ترسو است و همواره خود را پشت دیگران قائم میکند، مأمور میشود تا با اطاعت از دستورهای اژدها، در راه نوجوانان انقلابی سنگاندازی کند و دل اژدها را بهدست بیاورد. بنابراین تا فصل سی اثر، فرید در جبهۀ شر حضور دارد.
مرضیه نفری به بُعد دیگری از اثر نویسنده اشاره کرد و افزود: در جادوپرست، بیشتر داستان در عالم واقعیت رخ میدهد. در واقع وزنۀ واقعگرایی داستان سنگینتر از فانتزی است و ما با فانتزی واقعگرا مواجهیم. فرید، شخصیت اصلی داستان، پسر یک خانواده نابسامان است. پسرها باید پس از بلوغ اهداف سازندهای داشته و برای رسیدن به آن کوشش کنند تا افراد مفیدی برای جامعه شوند، اما در بیشتر داستانهایی که شخصیت اصلی آنها پسرند، ما با پدرانی ضعیف و ناتوان روبهروییم. در صحنههای زیادی از جادوپرست نیز، ما پدر مست و ناتوان فرید را میبینیم که هیچگاه نمیتواند به رشد قدرت مردانگی پسرش کمک کند. از سوی دیگر مادر باید همیشه در کنار کودک باشد و او را حمایت کند تا او بتواند جسارت مردانگی خود را به اثبات برساند، اما در این داستان، یکی از چالشهای فرید نبودن مادر است. مادر به فرید بسیار بیتوجه است و همراهی خاصی با او ندارد، ولی ناگاه در پایان داستان شخصیتش تغییر یافته و به مادری دلسوز تبدیل میشود، تاجاییکه شغلش را هم عوض میکند.
او در ادامه گفت: قهرمان اصلی این داستان، ضعیفترین و ترسوترین شخصیت آن است. در فصل پنج، فرید در نخستین مواجهه با اژدها میگوید: چی میخوای؟ من ترسوام، بیعرضهام. به دردتون نمیخورم. توی کلهام هم هیچچیز نیست… گویی نویسنده قصد دارد به نوجوانِ مخاطب این نوید را بدهد که بالاخره راهی هست تا او هم بتواند تواناییهایش را محک بزند. این انتخاب باعث میشود بسیاری از نوجوانها با داستان همراه شوند. باوجود این انتخاب هوشمندانه، نویسنده مشخص نمیکند چرا فرید انتخاب شده. اژدها چه قانونی برای تسخیر آدمها دارد؟ آدمها چگونه میتوانند از دست اژدها نجات یابند؟ در واقع قانون حاکم بر فانتزی داستان را نمیدانیم و مشخص نبودن همین قوانین خواننده را سردرگم میکند.
مریم مطهریراد نیز در ادامه به بحث توصیف پرداخت و گفت: زبان روان، نثر و لحن نزدیک به زندگی روزمره، از ویژگیهای مثبت داستان جادوپرست است. از ویژگیهای دیگر کتاب، طرح جلد مناسب آن است که نمایانگر صحنه پایانی داستان است. قطع ایدهآل کتاب و همچنین فصلهای کوتاه نیز باعث شدهاند ارائه خوبی بهعنوان یک کتاب نوجوان شکل بگیرد. اما آنچه در بدنه متن داستان دیده میشود، پررنگ بودن نسبت توصیف به روایت است. این ویژگی منجر به رشد عرضی داستان و ریتم نسبتاً کندی شده که البته در نوع خود و برای این داستان جذابیت ایجاد کرده، اما آنچه محل بحث به نظر میرسد این است که یکی از ویژگیهای بارز نثری در داستان جادوپرست، استفادۀ زیاد از وجهتشبیه برای توصیف وضعیتها و موقعیتهای داستانی و شخصیتهاست. چیزی را مثل چیز دیگری دانستن در داستان بهوفور دیده میشود؛ مثل لکلک، مثل یویو، مثل موش، مثل بچهگربه، مثل گنجشک، مثل خمیر، مثل بچهغول و… در این وضعیت، ادات تشبیه غالباً در میان مشبه و مشبهبهی نشسته که نهتنها توصیف را به چالش کشیده؛ بلکه گاهی قیاس معالفارق میکند. ازآنجاکه توصیف غالباً برای درک بهتر موقعیت داستانی بهکار میرود، استفادۀ مکرر از وجوه تشبیه، این جریان را برای خواننده سخت میکند؛ از این جهت که خواننده مجبور است ابتدا وجهتشبیه را تصور کند و سپس همان را به موقعیت داستانی نسبت دهد، که اگر وجهتشبیه دور از سوژۀ مورد نظر برای توصیف باشد، منجر به چالش در درک موقعیت میشود.
وی در ادامه افزود: گاهی بعضی از تعابیر و توصیفات اساساً درست جملهبندی نشدهاند؛ مثلاً در صفحه ۸۱ میخوانیم: زبانش را کنج اتاق دور دهانش میگرداند که در اینجا عبارت کنج اتاق باید از وسط جمله برداشته و در جملۀ دیگری استفاده شود. مثلاً بگوید: کنج اتاق کمین کرده بود و زبان درازش را دور دهان میچرخاند.
در ادامه، معصومه امیرزاده به ویژگیهای داستان نوجوان پرداخت و گفت: ادبیات داستانی نوجوان پلی است میان جهان کودکی و بزرگسالی. جهانی که در آن واژگان نهتنها حامل روایت؛ بلکه آینهای از دغدغهها، بیمها و آرمانهای نسل نو هستند. جادوپرست، اثر سیدهفاطمه موسوی، تلاشی است برای خلق روایتی که سادگی بیان را با عمق مفاهیم درهم میآمیزد. اما آیا این اثر توانسته توازن میان زبان روایی و درونمایه را حفظ کند؟ آیا نثر آن همانند خمیرمایۀ یک روایت موفق در ادبیات نوجوان، هم دلنشین و روان است و هم از سطحینگری میپرهیزد؟ در ادامه به بررسی ویژگیهای زبانی و ساختاری این اثر میپردازیم تا دریابیم که چگونه نویسنده کلمات را به خدمت قصهای از جادو، هویت و سرنوشت درآورده است.
او درباره ویژگیهای این اثر افزود: نخستین ویژگی، سادگی و روانی نثر است. ادبیات نوجوان معمولاً از زبانی ساده و روان استفاده میکند. بااینحال این سادگی نباید باعث شود که متن، سطحی به نظر برسد. نویسنده باید از کلمات و جملاتی استفاده کند که برای نوجوانان جذاب و قابل درک باشند، اما خلاقیت و زیبایی زبانی را هم حفظ کنند. نثر در جادوپرست سلیس و روان است، بهسمت سادگی میل میکند، اما از فرط سادگی به سطحینویسی نمیرسد و این نقطهقوت نویسنده است. ویژگی دوم، پرهیز از پیچیدگیهای نحوی و واژگانی است. جملات در ادبیات نوجوان معمولاً کوتاهتر از ادبیات بزرگسال هستند و پیچیدگی نحوی زیادی ندارند. همچنین واژگان سخت یا کهن در آن کمتر بهکار میرود، مگر اینکه در متن توضیح داده شود. در جادوپرست ما شاهد واژگان یکدست و قابل فهم در یک طیف ادراکی هستیم و مخاطب به این وسیله کسل و سردرگم نمیشود.
اینپژوهشگر ادامه داد: ویژگی دیگر، توصیفات جذاب و تصویری است. نوجوانان به توصیفات دقیق و زنده علاقهمندند، اما این توصیفات نباید بیش از حد طولانی باشند. بهترین روش، استفاده از جزئیاتی است که حس خواننده را درگیر کند. در جادوپرست ما به صورت مکرر توصیفهای ذهنی به عینی را شاهد هستیم. برخی از این توصیفها متناسب با تجربۀ زیسته شخصیت انتخاب شدهاند و برخی دیگر را میتوان متناسب با جنسیت نویسنده ارزیابی کرد. ویژگی چهارم، زبان محاورهای در دیالوگهاست. گفتوگوها باید طبیعی و نزدیک به زبان واقعی نوجوانان باشند. استفاده از لحن و اصطلاحات رایج میان نوجوانان باعث میشود داستان باورپذیرتر شود. در جادوپرست دیالوگها به حال و هوای نوجوان نزدیکند و استفاده از دشواژههای مصطلح و یا شوخیها و کلکلهای متناسب این سن، توانسته زبانی طبیعی تولید کند.
سپس فاطمه نفری در اشاره به شخصیتپردازی و عنصر فانتزی گفت: شخصیت پدر و مادر و ضعفها و کاستیهای آنها اگر به تعادل نزدیکتر میشد، شخصیتها باورپذیرتر میشدند و تحول نهایی مادر نیز حقیقیتر جلوه میکرد. تحول پدری کارگر که از قشر زحمتکش جامعه است، به فردی قمارباز که دائمالخمر است و رسماً خانواده را رها کرده و از نیمۀ داستان نیز میرود و دیگر باز نمیگردد، با تمام علت و معلولهایی که نویسنده چیده، باز هم باورپذیر نیست. یا این حد از عدم مسئولیتپذیری مادر در قبال فرید، که دائماً گرسنه است و گاه حتی از همان نیمروی همیشگی نیز محروم است و لقمههای دوستش مجید است که او را زنده نگه داشته، با تحول پایانی مادر با آن حجم از قربانصدقه و سوپ گرم و پرستاریاش همخوانی ندارد.
او ادامه داد: اما مهمترین نکته درباره جادوپرست، فانتزی اثر است که جا داشت بسیار عمیقتر و جدیتر جلوه نماید تا خواننده را در شگفتیهایش غرق کند. ما در اثر با یک فانتزی کمعمق یا کممایه که به معنای نزدیکی به دنیای واقعی و محدودیت فضای فانتاستیک است، مواجهیم. محمدهادی محمدی در کتاب فانتزی در ادبیات کودک و نوجوان توضیح میدهد یکی از محورهای طرح فانتزی، شخصیت است و میتوان در دنیای رئال باقی ماند و شخصیتهای فانتزی نظیر غول، دیو و یا اژدها را وارد داستان کرد. همچنین میگوید که به صرف حضور یک مورد از محورها، حتی اگر سفری در زمان و مکان نداشته باشیم، داستان به فانتزی تبدیل میگردد. اما همان جا به قانونمندی جهان فانتزی نیز اشاره میکند که وجه تمایز فانتزی از سورئال است و تأکید میکند که ظاهر شدن یا غیب شدن عناصر فانتزی حتماً باید قانونمند باشد.
وی افزود: در جادوپرست، اژدها بدون هیچ قانونی ظاهر و غایب میشود، گاه در خواب و گاه در بیداری. که اگر فقط در خواب بود، میتوانست بسیار منطقیتر باشد و به منزلۀ قانونگذاری نیز بود. در آن صورت اژدها متعلق به خوابهای آشفته فرید که دچار انواع درگیریهاست بود و ازآنجاکه خواب و کابوس و رؤیا، خود از عناصر جهان فانتزی هستند، فانتزی نیز دچار مشکل نمیشد.
فاطمه نفری در ادامه گفت: مسأله بزرگتر این است که از ابتدا، صدای اژدها برای همه قابل شنیدن است، اما تنها فرید است که بعد از حضور در زیرزمین، بدون اینکه کاری برای شکستن طلسم اژدها انجام داده باشد، به تسخیر اژدها درمیآید و در نهایت نیز عدم قانونمندی فانتزی در این اثر، با مشاهده کردن اژدها توسط علی تکمیل میگردد. با همه اینها جادوپرست اثری قابل، خوشخوان و جذاب است که هم اسباب لذت نوجوان را فراهم میکند و هم دریچهای به سوی تفکر جدی، بهسوی مخاطب نوجوان میگشاید که به مفاهیمی مانند مبارزۀ خیر و شر بهتر بیندیشد و در تلاطمات زندگی، راه مقابله با اژدهای درون یا همان نفس اماره را بهتر بیابد.
سمیه عالمی اما از منظری دیگر به فانتزی اثر نگاه کرد و گفت: داستان به اقتضای تمهیدات نویسنده دارای وجوه فانتزی است. من بنا دارم این وجه را با توجه به ظرفیتهایی که در داستان وجود دارد، ایرانیتر ببینم و تحلیل کنم. اگر بین شخصیتها که ایرانی هستند و جهان فکری ایرانی که روحی دمیده در جان و ذهن ایشان در طول زمان است پل بزنیم، میشد این جهان فانتزی را جهان مثالی ایرانی برآمده از اندیشۀ ایرانیانی چون سهرودی تلقی کرد و آنچه را که شخصیت اصلی در داستان در قامت اژدها میبیند، از آن میهراسد و سپس با آن میجنگد، منبعث از جهان رؤیا دانست. جهان رؤیا میتوانست ظرفیتهای تازه و نویی را به این داستان نوجوان اضافه کند و اتصال کار به تراث فرهنگی ایرانی را -اگرچه در اثر مشهود است- تشدید کند و برای آینده بهکار گیرد. اگر بنا را بر این بگذاریم که فقط شخصیت اصلی صدای اژدها را میشنود و او را میبیند، در پایان داستان با نوجوان دیگری مواجهیم که او هم اژدها را میبیند و باهم به جنگ او میروند. به نظر میرسد اینجا دلیل موجهِ دیده شدن رؤیای ایستادگی و نبرد شخصیت اصلی با اژدها توسط علی میتواند رسیدن به یک رؤیای جمعی باشد. این موقعیت در داستان نوجوان امروز میتوانست یک نقطه طلایی باشد؛ اگرچه الان هم نوری از آن داستان را روشن کرده و مبارزه دو نفره، تصویر درستی از بههم پیوستن برای رسیدن به هدف مشترک را به مخاطب مخابره میکند.
وی افزود: نکته قابل تأمل دیگر این است که نظام معنایی داستان نسبت درستی با پیرنگ برقرار کرده است. نویسنده دلایل ابتلای انسان ایرانی به این ماجراها را بدون اینکه دستبهدامن شعار بشود، در داستان خود بیان میکند. او فقط مبارزه را نشان نمیدهد، پنهانکاری و پخش اعلامیه و فعالیتهای مرسوم در داستانهایی با چنین موضوعاتی را پیش نمیکشد؛ او زیرساخت داستانش را بر کار در دنیای مدرن، توسعۀ بیتناسب با جهان ایرانی و ضربۀ وارده بر خانوادۀ ایرانی و روح جاری در آن، میچیند و بالا میآورد. بهاینترتیب ما فضای داستان را در نسبت به موارد مشابه عمیقتر و تازهتر میبینیم.
او در ادامه گفت: نویسنده در جهان نوجوانانه داستانش توانسته مسأله شر و مواجه انسان را -که در اینجا پسر نوجوانی است- نشان بدهد و نترسد از اینکه مبادا شخصیت داستانش از هالۀ نورانی خارج شود. نترسی نویسنده در مدیریت این رویارویی و دادن فرصت به شر برای تأثیر بر شخصیت، قابل ستایش است. ما در اغلب داستانهای نوجوان در این موضوع با انکار مواجهیم. همچنین توجه نویسنده به پیوند داستانش با میراث فرهنگی و متون بنیادین ایرانی قابل ستایش است. تمهید او در پایانبندی کار نیز قابل دفاع است. او به سیاق میراث ایرانی، امکان حضور و قدرت شر را در هر زمانی یادآوری میکند و به مخاطب تذکر میدهد که هرآینه ممکن است اژدها از خرابۀ دیگری سر برآورد. جالب اینجاست که این بار جمعیت بیشتری صدای آن را میشنوند. این شاید نوید گستردگی رؤیای ایرانیان و افزایش تعداد حقخواهان باشد.
سپس مرضیه نفری به تحلیل شخصیت اژدها در این رمان پرداخت و گفت: در بسیاری از افسانهها اژدها جانوری هراسانگیز و پوشیده از فلس است که قهرمانان به جنگ با آن میروند. اژدها نگهبان کاخ یا گنج و ثروتی عظیم است یا در قعر زمین از چشمهای اعجابانگیز نگهبانی میکند. گاهی نیز بهعنوان مرکب و وسیلۀ سفر برای انجام کارهای وحشتناک و پرخطر استفاده میشود. شاید انیمیشن اژدهاسواران این کاربرد را برای ما عینیتر کرده باشد. اژدهایی که در این کتاب ترسیم شده است، شبیه خزندگان و ماران درشتپیکر است. اژدهایی که سه سر دارد و علاقهمند خوردن مغز است؛ مغز فرید و حتی پدر و مادرش. از عنوان داستان میتوان شباهتهایی با اژدهای جادوپرست و ضحاک شاهنامه پیدا کرد، اما نویسنده این ظرفیت را رها کرده و اجازه نمیدهد مخاطب جهان ناشناخته او را کشف کرده و پا در آن بگذارد. بهراستی اژدها در این داستان چه نقشی دارد؟ آیا او قصد دارد مانع فعالیتهای انقلابی شود؟ آیا کس دیگری نمیتوانست این هدف و انگیزه را داشته باشد؟ در جادوپرست، از اژدها کارکرد کمی کشیده شده و به نظر میرسد نویسنده با دنیای فانتزی داستان خود مأنوس نشده و همین غریبگی، داستان را برای خواننده هم باورناپذیر ساخته است.
وی افزود: انتخاب زاویهدید، درست و مناسب به نظر میآید؛ زیرا میتوان به بهترین شکل با فرید همراه شد. بااینحال گاهی صدای نویسنده شنیده میشود. مثلاً در صفحه ۸۷ میخوانیم: چیزی در حد نبرد تروا و اسب چوبی و این برای پسری مثل فرید که علاقهمند به مطالعه هم نیست، غریب است. همچنین داستان دچار اطناب است و گاهی تضادهایی دیده میشود. مثلاً در صفحۀ ۱۳ میخوانیم: مردم چپیده بودند توی خانههایشان و بعد نویسنده توضیح میدهد که: قصههای بیسروته، مردم را کشانده بود توی کوچه. البته این موارد با کمی تأمل قابل حل است و کتاب جادوپرست نوید یک نویسندة خوب نوجوان را به ما میدهد.
مریم مطهریراد نیز گفت: بحث ژانر و پیرنگ در داستان جادوپرست به علت حضور شخصیت اژدها در داستان قاعدتاً توجه ویژهای میطلبد. ردگیری اژدها در این داستان نشان میدهد این شخصیت جادویی اسطورهای از یک جایی وارد زندگی فرید، بهعنوان راوی و شخصیت اصلی داستان میشود، ظرفیت چالش و تعلیق را برای داستان باز میکند و تا سرانجام و زمان گرهگشایی همراه میماند. نمودار شدن اژدها برای فرید وقتی اتفاق میافتاد که او و دوستانش به حسب کنجکاوی و شایعاتی که شنیده بودند، وارد زیرزمین خانه خرابۀ ته کوچه میشوند و به تعبیر نویسنده، قفل فرید باز میشود. این در حالی است که خبری از دوستان فرید نیست و در فصل هفتم متوجه میشویم دوستانش از ترس فرار کرده و او را تنها گذاشتهاند. تا فصلهای پایانی کتاب به نظر میرسد که فرید در وهم و خیال خود اژدهای سهسر را میبیند یا نوعی بیماری روحی- روانی باعث شده تا از شخصیتی خیالی فرمان ببرد، اما در فصل یکی به پایان، علی، برادر مجید هم بهراحتی اژدها را میبیند و اینجاست که اولاً داستان به لحاظ ژانری به چالش میخورد، ثانیاً باورپذیری آن خدشهدار میشود. لازم است منطق جهان داستان از ابتدا مشخص و تا آخر داستان ادامه داشته باشد؛ بنابراین عدم هماهنگی بین اجزای ژانر، باورپذیری را دچار لطمه کرده و گونة داستان را به سردرگمی کشانده است.
اما عذرا موسوی درباره ضرورت حضور اژدها گفت: واقعاً چه ضرورتی به حضور اژدها در داستان است؟ نویسنده با ترسیم شخصیت فرید و اشاراتی در داستان، مثل خوابی که در آن خود را در قالب ضحاک میبیند یا شنیدن صدای اژدها از حنجرۀ خود، عنوان میکند که هر انسانی یک نیروی شر در درون خود دارد که او را به انجام کارهای زشت و پلید تشویق میکند. نویسنده میتوانست با برجسته کردن این ندای درون، داستان خود را پیش ببرد، ولی به نظرم این نیروی شر درونی نمیتواند مثل اژدهایی که تجسم مییابد و با چهرۀ کریه و رفتار و گفتار پلید خود فرید را به شرارت وامیدارد، داستانی باشد. ضمن اینکه وقتی نویسنده با مخاطب نوجوان طرف است، لازم است تا آنجا که ممکن است اثر را ملموس سازد. بنابراین حضور اژدها بهعنوان نمادی از شر باطنی میتواند بسیار پیشبرنده و برای مخاطب قابل درک باشد.
وی افزود: علاوهبر این، نویسنده اژدهایی را ترسیم کرده که شبیه اژدهای چینی (تصویر غالب بر انیمیشن جهان) نیست و پا در اساطیر ایران دارد. در اساطیر ایرانی، اژدها موجوی غولپیکر و مارمانند است. با آتش سوزانی که در کام خود دارد، مردم را میبلعد. در ادبیات حماسی، وجودش باعث آزار و وحشت آدمهاست و در نهایت به دست یک پهلوان یا پادشاهی فرهمند به هلاکت میرسد. نویسنده در توصیف اژدهای داستان، از تمام این ویژگیها بهره برده است. زبانش داغ است و وقتی نفسش به فرید میخورد، احساس حرارت میکند. گاهی حجم اتاق را اشباع کرده و وجودش فرید را احاطه میکند و فرید خودش را درون اژدها حس میکند. همواره فرید را تهدید میکند و او را با خوردن مغز خودش یا پدر و مادرش میترساند.
او ادامه داد: نکته قابل تأمل دیگر این است که شر بر حال و هوا، فضاسازی، شخصیتپردازی، لحن راوی و حتی نوع نگاه او به جهان نیز تأثیر گذاشته است. اشاره به داستان ضحاک ماردوش، جنی که فرزند خود را پرت کرده و به او صدمه میزند، نیروهای ساواک که مبارزان را شکنجه میکنند و یا آنها را با بیرحمی میکشند، کشتار رژیم در خیابانها همه از پیوستگی و گستردگی جبهۀ شر خبر میدهند و فضای داستان را میسازند.
موسوی گفت: فرید زبان تشکر ندارد، از عالم و آدم طلبکار است و حتی مهربانی و حمایتهای مجید هم نمیتواند او را بر سر دوراهی قدرشناسی و اطاعت از اژدها قرار دهد و او حتی به کشتن و کشته شدن مجید و اطرافیانش فکر میکند (که البته از ویژگیهای نوجوان به دور است). او پدر و مادر و معلم و ناظم را کریه میبیند و حتی خاطرات خوشش نیز با صندلیهای چرک ساندویچی و بالا آوردن توی مینیبوس قراضۀ امامزاده داوود همراه است و بوی عرق تن بابا بهترین هدیهای است که میتواند بگیرد.
وی افزود: نویسنده در جادوپرست یک داستان فانتزی خفیف خلق کرده. در این دسته از آثار، عنصر جادو یا بسیار کم است و یا دور از دسترس است. حس غالب فانتزی خفیف، حس ترس و زمختی است؛ یعنی همان که فرید از سر میگذراند. همچنین جادوپرست یک فانتزی حماسی کوچک است. در بیشتر فانتزیهای حماسی، قهرمان، انسان سادهای است که نمیداند در دنیا چه خبر است و با کمک متحدانش رشد میکند تا به پیروزی برسد. قهرمان ضعیف و ناآگاه این امکان را به نویسنده میدهد که یک سفر معنوی را نیز طراحی کند. زیرا اگر قهرمان از ابتدا قدرتمند و دانا باشد، دیگر نیازی به رشد ندارد. فرید نیز تمام تلاش خود را برای بهدست آوردن دل اژدها میکند، سرانجام با آگاهی از اوضاع جامعه و برخورد با ماجرای کشته شدن رفیع، این سفر معنوی را درک میکند و حماسهای را رقم میزند، هرچند نقش متحدش، علی، در این حماسه بسیار پررنگ است.
موسوی در پایان گفت: بااینکه زاویهدید اولشخص معطوف به فرید است، فرید بخشی از اطلاعات را مخفی میکند. او ماجرای ملاقاتش با اژدها را شرح میدهد، حتی به مجازاتی که در فرمان نبردن در انتظار خود و خانوادهاش است اشاره میکند، ولی چیزی درباره مأموریتش از سوی اژدها نمیگوید. بنابراین تا بخشی زیادی از اثر مخاطب متوجه نقشۀ فرید در دوستی با مجید و توطئهاش درباره او نمیشود.
معصومه امیرزاده نیز مبحث ویژگیهای داستان نوجوان را تکمیل کرد و افزود: ضرباهنگ مناسب ادبیات نوجوان معمولاً از ضرباهنگی سریعتر نسبت به ادبیات بزرگسال برخوردار است. حوادث با فاصله کم اتفاق میافتند تا خواننده نوجوان را خسته نکنند. جملات در جادوپرست کوتاه و دارای ضربآهنگ مناسب هستند و تمپوی داستان به همان واسطه تند و در واقع مناسب با وضعیت شخصیت اصلی داستان انتخاب شده است. استفاده از استعاره و تصاویر ادبی قابل فهم یکی دیگر از ویژگیهای آثار نوجوان است. ادبیات نوجوان از استعارهها و تشبیههای ساده و قابل درک استفاده میکند. این کار باعث زیبایی متن میشود، بدون اینکه درک آن را دشوار کند. بدیهی است وقتی امری ذهنی به امری عینی تشبیه میشود، منظور شفاف نمودن امر ذهنی است. همچنین نمیتوان امری ذهنی را به امر عینی نادیده تشبیه کرد. در این مرحله، اقلیم و تجارب فردی شخصیت مشخص میکند که چه چیزی را به چه چیزی تشبیه کند. مثلاً احمد محمود دستهای فرد را به دو کوسۀ آویزان تشبیه میکند که با توجه به اقلیم قابل پذیرش است. در جادوپرست گاهی شاهد تشبیههایی هستیم که از دایره دیدنیهای شخصیت دور است.
وی در پایان گفت: ویژگی دیگر، توجه به زاویهدید و روایت مناسب است. بسیاری از داستانهای نوجوان از زاویهدید اولشخص (منراوی) یا سومشخص محدود استفاده میکنند؛ زیرا این زوایا ارتباط عاطفی بیشتری با مخاطب برقرار میکنند. جادوپرست هم از همین شیوه بهره گرفته و ما داستان را از زبان من راوی میخوانیم و با شخصیت همراه میشویم.