«نظم یالتا»؛ آخرین تلاش ترامپ و آمریکا برای حفظ هژمونی؟
اقتصاد ایران: دیپلماسی زورگویانه ترامپ و توسل به «نظم یالتا» را شاید بتوان آخرین تلاشهای آمریکا برای جلوگیری از تغییر نظام جهانی و حفظ هژمونی آمریکا تفسیر کرد.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- رویکردهای غیرمتعارف دونالد ترامپ در سیاست خارجی یکی از اصلیترین بحثها در جهان امروز میان سیاستمداران و متخصصان حوزه دیپلماسی است.ترامپ با پیشنهادهایی مانند کنترل گرینلند و کانال پاناما و همچنین تمایل به استفاده از زور نظامی یا اقتصادی، نشان داده است که به دنبال حرکت دادن دنیا به سمت یک نظم جدید بینالمللی است.
برخی از تحلیلگران در روزهای گذشته سیاستهای این روزهای آمریکا را یادآور نظم جهانی یالتا دانستهاند که پس از جنگ جهانی دوم توسط قدرتهای بزرگ شکل گرفت.
نظم یالتا در برابر نظم هلسینکی
نظم یالتا به سیستم بینالمللی گفته میشود که پس از جنگ جهانی دوم در کنفرانس یالتا در فوریه 1945 توسط سه قدرت بزرگ آن زمان — آمریکا (به رهبری فرانکلین روزولت)، بریتانیا (به رهبری وینستون چرچیل) و اتحاد جماهیر شوروی (به رهبری ژوزف استالین) — شکل گرفت.
در این کنفرانس، رهبران این کشورها درباره ساختار جهان پس از جنگ، از جمله ایجاد سازمان ملل متحد، تقسیم آلمان به مناطق تحت نفوذ، و تعیین حوزههای نفوذ در اروپا و آسیا تصمیمگیری کردند. این نظم، اساساً بر پایه توافقهای میان قدرتهای بزرگ و بدون مشارکت گسترده کشورهای کوچکتر بنا شد و به نوعی جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرد، که بعدها به جنگ سرد منجر شد.
از آن زمان، «یالتا» به نمادی از سیستمی تبدیل شد که در آن، قدرتمندان حقوق ضعیفان را زیر پا میگذارند و حقوق آزادیهای آنها را انکار میکنند.
در مقابل نظم یالتا نظم هلسینکی قرار دارد. دنیای امروز از بسیاری جهات، محصول توافقهای دیپلماتیکی سند نهایی هلسینکی 1975 است که نیم قرن پیش امضاء شد. این توافق، تنشهای جنگ سرد در اروپا را کاهش داد.
امضاکنندگان آن-ابرقدرتها به همراه کانادا و تقریباً تمام کشورهای اروپایی-متعهد شدند که به دنبال یکپارچگی اقتصادی باشند، اختلافات را به طور مسالمتآمیز حل و حقوق بشر را رعایت و از گسترش ارضی و فتح سرزمینها اجتناب کنند. آنها توافق کردند که دولتهای مستقل حق دارند خودشان تصمیم بگیرند که به چه ائتلافهایی بپیوندند و چگونه مسیر خود را در جهان طی کنند.
پایان اجباری دوران نهادهای آمریکایی
با این حال، اصول هلسینکی تنها روی کاغذ به همین اندازه جذاب و انسانگرایانه بود. دولتهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا در حاشیه این الفاظ پرطمطراق همان سیاستهای زورگویانه را البته در لباسی دیگر پیگیری میکردند.
تشکیل نهادهایی مانند «آژانس ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی» (USAID)، موقوفه ملی دموکراسی (NED)، مؤسسه بینالمللی جمهوریخواهان (IRI)، «مرکز بینالمللی مبارزه غیرخشونتآمیز» (ICNC) که این روزها ترامپ بحث تعطیلی یکی از آنها (USAID) را پیش کشیده بخشی از همین پروژه برای پیگیری اهداف زورگویانه آمریکا البته به شکلی نرم و مخملی بود.
«ویلیام بلوم»، تاریخدان و نویسنده آمریکایی در کتابی بهنام«دولت یاغی» انگیزههای آمریکا از راهاندازی موقوفه ملی دموکراسی را اینطور توضیح میدهد: «هر روز تیتر جدیدی درباره یک کار وحشتناک و یک اقدام مجرمانه افشا میشد که سیا سالها درگیر آن بوده است. سیا، روز به روز بدنامتر و اسباب شرمساری فراوان برای آمریکا میشد، بایستی کاری انجام میشد، اما این کار متوقف نکردن این اقدامات مخرب نبود بلکه این بود که تمام آن فعالیتهای مخرب به یک سازمان جدید، با نامی که مثبت به نظر میرسید، محول شد: «موقوفه ملی دموکراسی». قرار بر این بود که موقوفه ملی دموکراسی بهنحوی آشکارتر همان کاری را انجام دهد که سیا برای چندین دهه در حال انجام آن بهصورت مخفیانه بود و بدین نحو، ننگهای مربوط به فعالیتهای مخفیانه سیا را از بین ببرد».
«آلن واینتاین» یکی از بنیانگذاران بنیاد «موقوفه ملی دموکراسی» در مصاحبهای با واشنگتنپست اظهارات بلوم درباره اهداف تشکیل این سازمان را تأیید میکند. او سال 1991 گفت: «بخش زیادی از کارهایی که ما امروز انجام میدهیم همان کارهایی هستند که سیا 25 سال پیش بهطور مخفیانه انجام میداد». (واشنگتنپست، 22 سپتامبر 1991)
راهکاری کهنه برای نجات نظم جهانی آمریکایی
بسیاری از سازمانهایی که از آنها نام برده شد در لفافه مفاهیم جذابی مانند پیشبرد دموکراسی، توانمند کردن زنان، فقرزدایی دهها کودتا و انقلاب رنگی در کشورهای مختلف دنیا راهاندازی کرده و تلاش کردهاند زورگویی آمریکا را به طرقی جدید به طرفهای دیگر تحمیل کنند.
با این حال، ایالات متحده اکنون در برههای قرار گرفته که نظم جهانی رو به تغییر است. گسترش قدرت چین و روسیه، تشکیل اتحادهایی مانند بریکس توسط اقتصادهای نوظهور، آشکارشدن تضادهای بنیادین موجود در لفاظیهای غربیها درباره مضامینی مانند حقوق بشر، دموکراسی و کرامت انسان و پدیدار شدن ایدئولوژیهای رقیب و اصیلتر مبتنی بر همکاریهای چندجانبه همگی هژمونی آمریکا را در معرض خطر قرار دادهاند.
در چنین شرایطی به نظر میرسد ایالات متحده به رهبری ترامپ به دنبال بازگرداندن آمریکا به نظم یالتا است بلکه بتواند از افول جایگاه ایالات متحده جلوگیری کند. ترامپ بر خلاف روسای جمهور سابق آمریکا حتی تلاش نمیکند برای سیاستهایش روکشی اخلاقی یا قانونی پیدا کند بلکه به صراحت و بدون روتوش از امپریالیسم آمریکا و طمعش به دستدرازی به کشورهای دیگر سخن میگوید.
این مسئله در روزهای گذشته در دیدگاههای ستیزهجویانه او در خصوص گرینلند، پاناما، کانادا و غزه بدون توجه به حقوق آن کشورها یا حتی متحدان واشنگتن قابل مشاهده بوده است. ترامپ در مسائلی مانند چالش با کره شمالی یا جنگ اوکراین هم به گونهای رفتار میکند که گویا دیگر نیازی به هماهنگی با متحدانش یا دستمایه قراردادن نهادهای بینالمللی برای حل و فصل مسائل وجود ندارد و فقط لازم است با خود آن کشورها به توافق برسد.
کنش ترامپ تأییدی بر ضرورت تغییر نظم کنونی
رویکرد ترامپ به طور طبیعی باعث ایجاد نگرانی در میان متحدان آمریکا شده است. نوربرت روتگن، قانونگذار آلمانی چندی پیش گفت رویکرد ترامپ «بدترین سناریو ممکن برای اروپا است» زیرا ممکن است به «توافقی بین پوتین و ترامپ منجر شود که به هزینه منافع امنیتی اروپا و اوکراین تمام شود.»
هور کیونگ-ووک، معاون سابق وزیر استراتژی و دارایی کره جنوبی هم گفته اگر این احتمال وجود دارد که ترامپ با رهبر کره شمالی مذاکره کند، «امیدواریم که مشورت بسیار نزدیکی با کره جنوبی صورت گیرد».
در نوامبر، الکس یانگر، رئیس سابق سازمان اطلاعات بریتانیا (MI6)، نیز در یک پادکست با فایننشال تایمز نگرانیهای خود را درباره ترامپ ابراز کرد. او گفت: «ترامپ کاملاً مرد یالتا است. همه اینها اساساً با منافع بریتانیا در تضاد است.»
دیپلماسی زورگویانه ترامپ و توسل به نظم یالتا را شاید بتوان آخرین تلاشهای آمریکا برای جلوگیری از تغییر نظام جهانی و حفظ هژمونی آمریکا دید. اما خبر بد برای او این است که او دقیقا در حال مانور دادن روی ایدههایی است که نیاز به تغییر نظم پیشین جهانی را ایجاد کرده است.
انتهای پیام/