یک داستان خواندنی به روایت «کوزتهای دهه شصتی»
اقتصاد ایران: اگرچه مخاطب اصلی «کوزتهای دهه شصتی» جوانان تعریف شده است، اما کتاب میتواند برای مخاطب نوجوان نیز خواندنی باشد و فرصتی که از رهگذر آن گریزی به زندگی پدر و مادرهای خود بزند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تازهترین اثر نشر معارف با حال و هوای طنز در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. مریم ابراهیمی شهرآباد در این کتاب که با عنوان «کوزتهای دهه شصت» منتشر شده، با استفاده از فضای نوستالژیک دهه 60، روایتی داستانی از آن حال و هوا و سبک زندگی ارائه میدهد. نویسنده در طول داستان با اشاره به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دو دهه 60 و 90، به مقایسه دو نسل که در واقع نمایندگانی از دو سبک زندگی متفاوت هستند، پرداخته است. عنوان کتاب نیز به صورت غیر مستقیم به شیوهای تربیتی در دهه 60 اشاره دارد؛ «کوزت» که نمادی از فردی سختکوش و زندگی در شرایط سخت است، در نظر عامه مردم به کودکان آن دهه گاه اطلاق میشود؛ کودکانی که در کوران جنگ متولد و بزرگ شدند و در کنار آن، روش تربیتی خانوادهها را که عموماً توأم با سختگیری بود، گذراندند. با این حال یادآوری آن روزگار به دلیل وجود محبت، صمیمیت و صداقتی که در جامعه حاکم بود، طی سالهای اخیر بین عامه مردم به یکی از لحظات خوش تبدیل شده و گاه محصولات فرهنگی و اکسسوریهای مرتبط با آن ایام نیز با اقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شده است.
طنز همیشه رابطه مستقیمی با شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه دارد و بیش از هر روش دیگری میتواند مخاطب را در خصوص مشکلات و معضلات موجود در جامعه به تفکر وا دارد. «کوزتهای دهه شصت» دو نسل از جامعه ایران را مقایسه میکند. شخصیتهای اصلی داستان به گونهای پردازش شدهاند که تناقضها، شباهتها، ارزشها، ضد ارزشها به خوبی تصویر شوند. نفیسه مادری 40 ساله با تحصیلات دانشگاهی از خانوادهای پرجمعیت دهه شصتی است که حالا خود صاحب دو فرزند است: سارای 18 ساله و کیای شش ساله. دغدغههای این مادر دهه شصتی و چالشهایی که با فرزندان خود دارد، نوستالژی دهه شصت را در ذهن او زنده میکند. خاطرات کودکی و نوجوانیاش را برای دخترش سارا تعریف میکند.
سارا دختری سرزنده و شوخطبع است، ماجراهای زندگی خودش را با دوران نوجوانی مادرش مقایسه و همذاتپنداری میکند و حتی گاهی شیرینی خاطرات مادر را چنان در ذهن خود ترسیم و مجسم میکند که آرزو میکند ای کاش او هم یک نوجوان در دهه شصت بود و میتوانست آن روزهای شیرین و خاطرات جذاب مادر را درک و لمس کند. نفیسه افشار روزمرگیهای خود و ماجراهایی که با فرزندانش دارد، گریزی به گذشته و خاطرات خود در دهه 60 میزند. سارا به شدت مشتاق شنیدن این خاطرات است، او در حتی در اوج عصبانیتهای مادر از او میخواهد خاطرات گذشته را برایش بازگو کند. سارا دختری شوخ و سرزنده است که نه خشم و غضب مادر او را میرنجاند و نه از عصبانیتهای مادر دلخور میشود. او عاشق فضا و محیط و زمانی است که مادر در آن رشد کرده است. سارا اگرچه صفا و صمیمیت دهه 60 را درک نکرده اما با شنیدن خاطرات مادر، آن لحظات شیرین را پیش چشم خود مجسم میکند و لذت میبرد. رابطه نفیسه و سارا دوستانه است. نفیسه مادر سختگیری نیست و سارا هم فرزند چموشی نیست. در نهایت سادگی و صمیمیت، از موقعیتهای خشم و عصبانیت، طنز میسازنند و میخندند و این لبخند را بر لب مخاطب داستان نیز مینشانند.
در حقیقت هدف نویسنده بیان این نکته است که گرچه دهه 90، دهۀ پیشرفت تکنولوژی و ارتباطهای مجازی و گسترش شبکههای اجتماعی و پیدایش هوش مصنوعی است، اما لذت زندگی در دهه 60 (آن هم در اوج بحرانهای اقتصادی و تحریمها و شرایط پس از جنگ تحمیلی و نبود امکانات و ... ) آرزوی نوجوان دهه هشتاد و نودی است. زندگی در محلههای قدیمی شهر، خانههای ویلایی با حیاطهایی بزرگ و فرزندان زیاد و خانوادهای پرجمعیت و شلوغ، بازی با دختر همسایه و رفت و آمدها و خندهها و شیرینی شبنشینیها لذتهای نابی که هیچگاه نمیتوان آن را در شهرکهای حومۀ شهر و زندگی در آپارتمانهای پنجاه شصت متری، خانوادۀ تک فرزندی و ارتباطهای مجازی و ... پیدا کرد.
ابراهیمی در واقع تصویری از دوران شیرین توأم با سختی دهه 60 را به تصویر میکشد. داستان نوجوان و جوانهایی که با همه کمبودها و شرایط بد اقتصادی جامعه ایران در دوران پس از جنگ و نبود امکانات رفاهی و ... هیچگاه دچار یأس و ناامیدی و افسردگی نشدند. سختکوشی، تلاش، تحصیل علم، داشتن روحیه امیدواری و شادی و نشاط از ویژگیهای جوان و نوجوان دهه 60 است که در داستان «کوزتهای دهه شصت» سعی شده با زبان طنز به آن اشاره شود.
نکته قابل توجه در این داستان که سعی شده در لایههای زیرین به آن اشاره شود، احترام به والدین و حرف شنوی از آنهاست. نوجوان و جوان دهه 60، علی رغم سختگیریهای والدین، و حتی گاهی تنبیهها، حرمت بزرگتر را حفظ میکرد و همیشه از آنها حرف شنوی داشت، موضوعی که شاید در جامعه کودکسالار فعلی ایران توجه چندانی به آن نشود.
فرزندان دهه 60، فرزندانی کمتوقع بودند که با حداقل امکانات میساختند، به قانون و قوانین خانواده پایبند بودند و به آن احترام میگذاشتند، اصول و ارزشها را رعایت میکردند و از پدر و مادر و معلم و بزرگتر خود حرف شنوی داشتند و در عین حال فرزندانی شاد و سرزنده بودند. مرور خاطرات فرزندان دهه 60، نه تنها برای خود این نسل شیرین و جذاب خواهد بود بلکه این شیرینی را میتوان به کودکان و نوجوانان دهه 80 و 90 هم منتقل کرد. داستان گرچه با زبان طنز است، ولی این مقایسه، خواننده خود را به تأمل و تفکر وامیدارد، که چرا در دهه 60 و اوج بحرانها و کمبودها و نبود امکانات و پدر سالاریها، طعم شادیها حقیقی بود و لبخندها عمیق و از ته دل؟
به گفته نویسنده؛ مقایسه نسل دهه 80 و 90، با نسل دهه 60، شاید یکی از دغدغههای مهم ذهن بنده بود که بتوانم آنرا به زبان طنز بیان کنم. سبک زندگی( زندگی در خانههای ویلایی و زندگی در مجتمعهای مسکونی)، سبک معماری، تبدیل ارتباطهای حقیقی به مجازی، نوع تحصیل خصوصاً در ایام کرونا، تعداد فرزندان، فضای مجازی، نوع آرایش و پوشش، نگهداری از حیوانات وحشی در منزل، ارتباط با همسایه، ارتباط با فامیل، ارتباط با معلم، فضای مدرسه، فضای خانه، نوع برخورد معلم با دانشآموز، نوع برخورد دانشآموز با معلم، ابزارهای کمک آموزشی، مقایسه علایق نوجوان دهه 80 و نود با دهه 60، وسایل بازی این دو نسل، خواستهها، مراسم خواستگاری و ازدواج و ... همه از مواردی بود که بارها و بارها جنبۀ طنز بودن آن به ذهنم خطور کرده بود و دوست داشتم فرصتی پیش بیایید تا بتوانم دست به قلم شوم و در قالب داستانی طنز به این مقایسه این موارد در بین دو نسل بپردازم.
اگرچه مخاطب اصلی «کوزتهای دهه شصتی» جوانان تعریف شده است، اما کتاب میتواند برای مخاطبان نوجوان نیز خواندنی باشد و فرصتی که از رهگذر آن گریزی به زندگی پدر و مادرهای خود بزنند. کتاب حاضر در فضایی که بازار نشر نوجوان پر است از آثار ترجمه که تناسبی با فرهنگ ایرانی اسلامی ندارند و خالی از نشانههای زندگی ایرانی هستند، میتواند نویدبخش تولد اثری متفاوت و الهامبخش باشد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: مامان اجازه داد بنشینیم کارتن ببینیم که سر و کلهی علیرضا پیدا شد. جای هرکسی را مشخص کرد همین که آلارم ابتدایی برنامه کودک تمام شد و خانم رضایی در قاب تلویزیون ظاهر شد، سلام کرده نکرده باز گفت: «با شمام آره خودِ خود شما...» که من و فهیمه و محمدرضا و فاطی با هم گفتیم:« اَی بابا، بخدا عقبیم».
علیرضا اعتراض ما را که دید، هم تیمیاش را برای یاری خواستن، صدا زد. مامان زیر کرسی نیمه خواب بود و احمدرضا هم کنارش بیهوش شدهبود. مامان از اینکه برای چنین امر مهمی در مقام قضاوت قرار گرفته بود از همان زیر کرسی بدون اینکه شاهد صحنه باشد باز حق را به خانم رضایی و علیرضا داد:« بَخینید بِرِد عقب کَلِه بِلید.»... .
نشر معارف کتاب حاضر را در 180 صفحه و به قیمت 145 هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
انتهای پیام/