نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

اقتصاد ایران: در شاهنامه فردوسی، نقش سپهر (آسمان) و گردش آن در تعیین سرنوشت پهلوانان و شاهان بسیار برجسته است و به عنوان یکی از ارکان اصلی تقدیر و سرنوشت در داستان‌ها دیده می‌شود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: در شاهنامه فردوسی، نقش سپهر (آسمان) و گردش آن در تعیین سرنوشت پهلوانان و شاهان بسیار برجسته است و به عنوان یکی از ارکان اصلی تقدیر و سرنوشت در داستان‌ها دیده می‌شود. در این اثر، آسمان و ستارگان نه تنها نشانه‌های معنوی بلکه به‌عنوان عامل‌های تأثیرگذار در جریان زندگی انسان‌ها شناخته می‌شوند.

در داستانها هم اشارات زیادی به این تأثیر می‌بینیم که به چند نمونه اشاره می‌شود:

گردش سپهر، از تقدیر و سرنوشت تا فره ایزدی

در بسیاری از داستان‌های شاهنامه، آسمان و گردش آن به عنوان نمایانگر تقدیر و سرنوشت عمل می‌کنند. به‌طور مثال، در بسیاری از مواقع، کردار و وضعیت شخصیت‌ها در تطابق با «فرۀ ایزدی» (روح یا قدرت الهی) است که از آسمان نشأت می‌گیرد و می‌تواند بر پیروزی یا شکست آنها تأثیر بگذارد.

نوذر، شاهی که آسمان با او بر سر مهر نیست

در داستان نوذر می‌خوانیم پس از بر تخت نشستن او به جای پدر:

برین برنیامد بسی روزگار

که بیدادگر شد سر شهریار

ز گیتی برآمد به هر جای غَو

جهان را کهن شد سر از شاه نو

چو او رسم‌های پدر درنَوَشت

ابا موبدان و ردان تیز گشت؛

همی مردمی نزد او خوار شد

دلش بردۀ گنج و دینار شد

چو از روی کشور برآمد خروش

جهانی سراسر برآمد به جوش

بترسید بیدادگر شهریار

فرستاد کس نزد سام سوار

وقتی او با گردنکشی و بیداد عرصه را بر خود تنگ می‌کند و باعث اعتراض و خروش در گوشه گوشه کشور می‌شود، برای سام نامه می‌نویسد و از او کمک می‌خواهد. سام با رسیدن نامه نوذر از میدان نبرد در گرگساران مازندران برمی گردد، به بارگاه می‌رسد و بزرگان او را دوره می‌کنند و از او می‌خواهند تا به جای نوذر که شاه لایقی نیست، بر تخت شاهی بنشیند.

نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

سام _با تاکید بر تفاوت نقش شاه و پهلوان در اداره کشور_ قبول نمی‌کند و می‌گوید:

دلش گر ز راه پدر گشت باز

برین‌بر نیامد زمانی دراز،

هنوز آهنی نیست زنگار خورد،

که رخشنده، دشوار شایدش کرد

من آن ایزدی فره باز آورم،

جهان را به مهرش نیاز آورم

که هنوز مدت زیادی نیست که او بیداد کرده و می‌توان او را اصلاح کرد و فره ایزدی را به او بازگرداند. سپس سام پیش نوذر رفته او را نصیحت می‌کند و راه درست شهریاری را به او می‌آموزد، نوذر هم می‌پذیرد و بزرگان دربار با او کنار می آیند و آرامش به بارگاه برمی گردد؛ ولی:

برین نیز بگذشت چندی سپهر

نه با نوذر آرام بودش نه مهر

گویی سپهر گردان با نوذر روی مهر ورزیدن ندارد و قرار نیست او آرامش را تجربه کند. همینطور هم می‌شود و شاه توران پشنگ، با تحریک پسرش افراسیاب از فرصت مرگ منوچهر و نارضایتی از نوذر استفاده کرده و به ایران حمله می‌کند؛ جنگی که سرانجام آن کشته شدن نوذر به دست افراسیاب است.

رستم و سهراب، یکی داستان است پر آب چشم

در داستان رستم و سهراب نیز می‌بینیم که در نبرد آخر، که قصد کشتی گرفتن می‌کنند:

به کشتی گرفتن نهادند سر

گرفتند هر دو دوال کمر

هرآنگه که خشم آورد بختِ شوم

کند سنگ خارا به کردار موم

سرافراز سهراب با زور دست

تو گفتی سپهر بلندش ببست

تو گویی آسمان بلند (که گردشش سرنوشت و تقدیر را رقم می‌زند) سهراب را با همه زور و توانش، به بند کشیده و نمی‌تواند مقابل رستم مانند دیروز کشتی بگیرد.

غمی بود رستم، بیازید چنگ

گرفت آن بر و یال جنگی پلنگ

خم آورد پشت دلیر جوان

زمانه بیامد، نبودش توان

زدش بر زمین بر به کردار شیر

بدانست کاو هم نماند به زیر،

سبک تیغ تیز از میان برکشید،

بر شیر بیدار دل بردرید

بپیچید زان پس یکی آه کرد

ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد

بدو گفت ک: این بر من از من رسید

زمانه به دست تو دادم کلید

تو زین بیگناهی، که این گوژپشت

مرا برکشید و به زودی بکشت

به بازی بکویند همسال من

به خاک اندر آمد چنین یال من

نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

سهراب پس از زخم خوردن از رستم، او را در مرگ خود سرزنش نمی‌کند؛ بلکه سپهرِ گوژپشت خمیده قامت را مسئول مرگ خود می‌داند، و سرانجام:

نشان داد مادر مرا از پدر،

ز مهر اندر آمد روانم بسر

کنون گر تو در آب ماهی شوی،

و گر چون شب اندر سیاهی شوی

وگر چون ستاره شوی بر سپهر

بِبُرّی ز روی زمین پاک مهر،

بخواهد هم از تو پدر کین من،

چو بیند که خشت است بالین من

ازین نامداران گردنکشان،

کسی هم بَرَد سوی رستم نشان،

که سهراب کشته است و افگنده خوار

ترا کرد خواهد همی خواستار...

و تازه رستم می فهمد که به دست خود فرزندش را کشته است. پهلوانان ایران می آیند و وقتی رستم قصد کشتن خود را می‌کند، گودرز دست او را می‌گیرد:

بدو گفت گودرز که: اکنون چه سود

که از روی گیتی برآری تو دود؟

تو بر خویشتن گر کنی صدگزند

چه آسانی آید بدان ارجمند؟

اگر ماند او را به گیتی زمان،

بماند، تو بی‌رنج با او بمان

وگر زین جهان این جوان رفتنی ست،

به گیتی نگه کن که جاوید کیست؟

شکاریم یکسر همه پیش مرگ،

سری زیر تاج و سری زیر ترگ...

گردش آسمان، نمادی از مشیت الهی و قانون‌ها و سنتهای خداوند

در بسیاری از موارد، شخصیت‌ها به‌ویژه شاهان و پهلوانان، به نقش مشیت الهی و فرمان سپهر در زندگی خود اشاره دارند. این امر باعث می‌شود که سرنوشت آنها به‌طور معجزه‌آسا یا با دخالت نیروهای فوق‌طبیعی رقم بخورد. برای نمونه، هنگامی که شاهان یا پهلوانان با مشکلات بزرگ روبه‌رو می‌شوند، گاهی پیش‌گویی‌هایی از طریق ستارگان یا حکیمان برایشان مطرح می‌شود که تصمیماتشان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. گاهی هم آسمان و ستارگان به‌عنوان نشانه‌ها و رموزی در نظر گرفته می‌شوند که از آن طریق سرنوشت شخصیت‌ها پیش‌بینی یا تأیید می‌شود. این نشانه‌ها می‌توانند شامل رؤیاها، پیش‌گویی‌ها یا مشاهده‌های آسمانی باشند که در مسیر زندگی قهرمانان نقش محوری ایفا می‌کنند. در زیر به چند نمونه مهم اشاره می‌شود:

پیش‌گویی حکیمان درباره ضحاک

وقتی چهل سال از پادشاهی هزار ساله ضحاک باقی مانده، شبی خوابی میبیند که جوانی با گرزه‌ای گاوسر به او حمله می‌کند و او را از تخت به زیر می‌کشد. سرآسیمه از خواب میپرد و به توصیه ارنواز از ستاره شناسان و موبدان نظر می‌خواهد برای تعبیر این رؤیا:

چنین گفت با نامور ماهروی

که: مگذار این را، ره چاره جوی!

نگین زمانه سر تخت تو است،

جهان روشن از نامور بخت تو است

تو داری جهان زیر انگشتری،

دد و مردم و مرغ و دیو و پری

ز هر کشوری گِرد کن مهتران،

از اخترشناسان و افسونگران

سخن سربه‌سر موبدان را بگوی

پژوهش کن و راستی بازجوی

نگه کن که هوش (مرگ) تو بر دست کیست؟

ز مردم شمار ار ز دیو و پریست؟

چو دانسته شد چاره ساز آن زمان،

به خیره مترس از بد بدگمان

ستاره‌شناسان و حکیمان پیش‌گویی می‌کنند که جوانی به نام فریدون به دنیا خواهد آمد که او را سرنگون خواهد کرد. این پیش‌گویی و تعبیر خواب ضحاک را به وحشت می‌اندازد و باعث می‌شود که او به از بین بردن کودکان تازه‌متولدشده بپردازد. با این حال طبق مشیت الهی، فریدون نجات می‌یابد و سرنوشت ضحاک همان‌گونه که پیش‌گویی شده بود، تحقق می‌یابد.

پیشگویی درباره سرنوشت زال در برابر منوچهر شاه

در داستان زال وقتی بالاخره او از پیش سیمرغ نزد پدرش برمی گردد، آوازه فرزندِ سیمرغ‌پروردۀ سام در ایران می پیچد و منوچهر شاه فرمان می‌دهد تا سام این جوانِ پیرسرِ و پهلوان پیکر را نزد او بیاورد، تا یگانه فرزند جهان پهلوان ایران را ببیند و بسنجد. وقتی زال نزد منوچهر می‌رسد، او در زیبایی و قد و قامت و خِردِ او خیره می‌ماند، سپس:

بفرمود پس شاه با موبدان

ستاره‌شناسان و هم بخردان،

که جویند تا اختر زال چیست؟

بر آن اختر از بخت، سالار کیست

چو گیرد بلندی چه خواهد بدن؟

همی داستان از چه خواهد زدن؟

نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

ستاره شناسان فوراً دست به کار می‌شوند و سپس با خوشحالی پیش منوچهر و سام که نگران پیشگویی آنهاست می آیند که:

ستاره‌شناسان هم اندر زمان،

از اختر گرفتند پیدا نشان

بگفتند با شاه دیهیم دار،

که: شادان بزی تا بود روزگار

که او پهلوانی بود نامدار،

سرافراز و هشیار و گرد و سوار!

چو بشنید شاه این سخن شاد شد

دل پهلوان از غم آزاد شد...

شکست افراسیاب و کشته شدنش به دست کیخسرو

نمونه دیگر پیش‌گویی ستاره شناسان و موبدان درباره شکست افراسیاب و کشته شدنش به دست کیخسرو است. وقتی سیاوش به توران می‌رود، پیران و افراسیاب او را بسیار عزیز می‌دارند، تا جایی که پیران با وجودی که دختر خود جریره را به همسری سیاوش درآورده_ برای نزدیک کردن او به افراسیاب پیشنهاد می‌کند تا سیاوش با فرنگیس دختر بزرگ افراسیاب ازدواج کند:

سیاوش به پیران نگه کرد و گفت

که: فرمان یزدان نشاید نهفت

اگر آسمانی چنین است رأی

مرا با سپهر روان نیست پای

اگر من به ایران نخواهم رسید،

نخواهم همی روی کاووس دید،

چو دستان که پروردگار منست،

تهمتن که روشن بهار منست،

چو بهرام و چون زنگۀ شاوران

جز این نامدران کنداوران،

چو از روی ایشان بباید برید

به توران همی جای باید گزید

پدر باش و این کدخدایی بساز

مگو این سخن با زمین جز به راز

اگر بخت باشد مرا نیکخواه

همانا دهد ره به پیوند شاه

همی گفت و مژگان پر از آب کرد

همی برزد اندر میان باد سرد

سیاوش با حسرت از ایران یاد می‌کند، در مقابل پیران سعی می‌کند غم او را کاهش دهد و تاکید می‌کند که با گردش روزگار نمی‌توان جنگید:

بدو گفت پیران که با روزگار،

نسازد خرد یافته کارزار

نیابی گذر تو ز گردان سپهر،

کزویست آرام و پرخاش و مهر

به ایران اگر دوستان داشتی،

به یزدان سپردی و بگذاشتی

نشست و نشانت کنون ایدرست،

سر تخت ایران به دست اندرست

بگفت این و برخاست از پیش او

چو آگاه گشت از کم و بیش او

پیران فوراً نزد افراسیاب می‌رود و پدروار فرنگیس را برای سیاوش خواستگاری می‌کند. اما افراسیاب پاسخ می‌دهد:

پراندیشه شد جان افراسیاب

چنین گفت با دیده کرده پرآب

که: من گفته‌ام پیش ازین داستان

نبودی بران گفته همداستان

چنین گفت با من یکی هوشمند

که رایش خرد بود و دانش بلند

که ای دایۀ بچۀ شیرنر،

چه رنجی که جان هم نیاری به بر

و دیگر که از پیش کندآوران

ز کار ستاره شمر بخردان

شمار ستاره به پیش پدر

همی راندندی همه دربدر،

کزین دو نژاده، یکی شهریار

بیاید بگیرد جهان در کنار

به توران نماند برو بوم و رست،

کلاه من اندازد از کین نخست

کنون باورم شد که او این بگفت

که گردون گردان چه دارد نهفت

چرا کِشت باید درختی به دست،

که بارش بود زهر و برگش کَبَست؟

ز کاووس و از تخم افراسیاب

چو آتش بود تیز یا موج آب؟

ندانم به توران گراید به مهر،

وگر سوی ایران کند پاک چهر؟

چرا بر گمان زهر باید چشید؟

دُم مار خیره نباید گزید!

می‌گوید که ستاره شناسان و خردمندان پیشگویی کرده اند که از ایران و توران فرزندی پدید می‌آید که شاه دو کشور خواهد بود، و اولین کارش این است که من را از تخت شاهی به زیر می‌کشد!

نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

پیران خردمندانه سعی می‌کند او را آرام کند:

بدو گفت پیران که: ای شهریار

دلت را بدین کار غمگین مدار

کسی کز نژاد سیاوش بود،

خردمند و بیدار و خامش بود

بگفت ستاره‌شمر مگرو ایچ،

خردگیر و کار سیاوش بسیچ

کزین دو نژاده، یکی نامور

برآرد به خورشید تابنده سر

به ایران و توران بود شهریار،

دو کشور برآساید از کارزار

وگر زین نشان راز دارد سپهر،

بیفزایدش هم به اندیشه مهر

بخواهد بُدن بی‌گمان بودنی،

نکاهد به پرهیز افزودنی

اما علیرغم چاره اندیشی پیران، آنچه باید بشود شد. ستاره‌شناسان در داستان افراسیاب بارها پیش‌گویی می‌کنند که او در نهایت توسط ایرانیان شکست خواهد خورد و فرمانروایی‌اش به پایان خواهد رسید. این پیش‌گویی‌ها باعث می‌شود که افراسیاب در طول زندگی‌اش با تردیدها و نگرانی‌های زیادی روبه‌رو باشد. سرانجام، پیش‌گویی‌ها که گویی روایت کننده مشیت خداوند هستند، درست از آب درمی‌آیند و پس از سالهای طولانی جنگ‌های کین خواهی سیاوش، افراسیاب توسط کیخسرو کشته می‌شود.

پیشگویی پادشاهی گشتاسب در زمان حیات پدر

گشتاسب، پسر لهراسب و پدر اسفندیار از پدرش می‌خواهد که در زمان حیاتش پادشاهی را به او واگذار کند. لهراسب ابتدا از این کار سر باز میزند و گشتاسب که از پدر رنجیده برای مجبور کردن او به اینکار، پنهانی از ایران خارج می‌شود. لهراسب پسر دیگرش زریر را به دنبال او می‌فرستد.

زریر وقتی برادر را میبیند:

زریر سپهبد به پیش سپاه

چو باد دمان اندر آمد ز راه

چو گشتاسپ را دید گریان برفت

پیاده بدو روی بنهاد تفت

جهان‌آفرین را ستایش گرفت

به پیش برادر نیایش گرفت

گرفتند مر یکدگر را کنار

نشستند شادان در آن مرغزار

ز لشکر هر آنکس که بد پیشرو

ورا خواندی شاه گشتاسپ گو

نقش گردش سپهر در سرنوشت شخصیت‌های شاهنامه

در میان گفتگو و شادی دیدار، یکی از میان ایرانیان به گشتاسب این طور می‌گوید:

چنین گفت زایشان یکی نامور

به گشتاسپ کای گرد زرین کمر

ستاره‌شناسان ایران گروه،

هرآنکس که دانیم دانش پژوه

به اخترت گویند کیخسروی

به شاهی به تخت مهی بر شوی

و همینطور هم می‌شود و مطابق گفته ستاره شناسان گشتاسب در بازگشت به ایران بر تخت شاهی می‌نشیند.

این نمونه‌ها نشان می‌دهند که در شاهنامه، فرمان سپهر، به‌عنوان مشیت الهی و نیروهای غیرقابل‌انکار در سرنوشت شخصیت‌ها عمل می‌کنند و اغلب، حتی تصمیمات آنها نیز تحت تأثیر این پیش‌گویی‌ها و باورها قرار می‌گیرد. در کل، در شاهنامه نقش آسمان و گردش آن به‌عنوان ابزاری برای نمایاندن تقدیر و سرنوشت، بر پیچیدگی‌های داستان‌ها و شخصیت‌ها افزوده است و به‌ویژه در شکل‌گیری رویدادهای بزرگ تاریخی و نبردهای حماسی تأثیرگذار است.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ