دردناکترین جمله این روزها خطاب به پزشکیان
اقتصاد ایران: نگرانی از حال و از آینده، در مستهلکترین روزگاران زندگی، بدترین شرایط ممکن برای یک بازنشسته است چه برسد به این که یک بیماری خاص با آن همه از داروهای گران و کمیاب به این ماجرا اضافه شود.
تابناک: نگرانی از حال و از آینده، در مستهلکترین روزگاران زندگی، بدترین شرایط ممکن برای یک بازنشسته است چه برسد به این که یک بیماری خاص با آن همه از داروهای گران و کمیاب به این ماجرا اضافه شود.
همه دغدغههای بازنشستگان این روزها در شیوه اجرای طرح متناسب سازی و نتایج عجیب و غریب آن نیست، آنها نگرانند که این روند، رفته رفته عادی شده و دیگر شرایط بازنشستهها هیچ گاه تغییری نکند. مگر آن که بر دردها و کاستی هایشان افزوده شود.
بازنشستهها همچنان در بهت از نتایج اجرای طرح متناسب سازی حقوقها هستند و معتقدند تنها تناسب حاصل از این طرح، نسبتی است که با همه سالهای سخت گذشته بازنشستگی آنها و همه وعدههای عمل نشده مسئولین دارد.
بازنشستهای که به اندازه دوران خدمتش از دوران بازنشستگی اش میگذرد، یعنی از اولین روز کاری تا همین امروز، ۵۰-۶۰ سال از عمرش را در دلهره و و بیمها گذرانده است. تازه به شرایط امروز رسیده است که مشکلات و دیو معیشت، در اوج و بر فراز ایستاده و او ضعیفتر از هر روزی باید در برابر این هیولا دوام بیاورد؛ و وای بر آن حالتی که به انواع بیماریها و مخصوصاً بیماریهای خاص هم دچار شده باشد. درست مثل همین خانم بازنشسته که درد دلهایش را با تابناک مطرح میکند؛ با یک پایان بندی عجیب.
پایان حرفهای او، اینجا در صدر حرف هایش می آید. میگوید: آقای پزشکیان، بودن امروز ما چیزی کم از مردن ندارد. مرگ که تشخیص نمیخواهد، زمان را هدر ندهید. لطفا زودتر احیا کنید!
«رضوان دارایی هستم؛ با سابقه کار ۳۰ ساله در دستگاه زیر مجموعه وزارت بهداشت که میشود همان سازمان انتقال خون ایران. کارمند رسمی روابط عمومی، آموزش و جذب اهداکنندگان بودم.
او میگوید: اولین حقوقم در سال ۲ هزار و هفتصد تومان بود. تورم در آن زمان در آستانه هفت درصد بود. قیمّت دلارهم در آن زمان ٦١ تومان بوده أست.
وی سپس به آغاز دوران سختتر دوران بازنشستگی اش اشاره کرده و میگوید: «از سال ۱۳۹۰ بیمار خاص هستم، بیماری خود ایمنی لوپوس سیستمیک و پوستی دارم. بعد از این بیماری به فیبرو مالژیا و شوگرن نیز مبتلا شدم و هم اکنون نیز بیماری رماتیسم اعصاب به آنها اضافه شده است.
نحوه ارائه خدمات بیمه پایه و تکمیلی در رابطه با بیماران خاص بسیار اندک و ناچیز است. که اکثر مواقع از خرید آن صرف نظرمی کنم، زیرا در مقابل هزینههای رفت و برگشت جهت دریافت معرفینامه و یا ارائه مدارک خسارت و دوندگی آن با توجه به شرایط بیماری و عدم تعادل راه رفتن، ارزشی ندارد.
وی از شرایط بیمهها نیز گلایه کرده و میگو ید: بیمههای مکمل می گویند، برای بیماران خاص سقف بیمهای وجود ندارد. ولی این یک دروغ محض است. چون پس از دوبار مراجعه اعلام میشود سقف بیمهای شما تکمیل شده است.
اکثر متخصصین در مطب و یا مراکز درمانی خصوصی هستند و تمام هزینهها آزاد محاسبه میشود و ما مجبوریم که پرداخت نماییم؛ و بیمه تکمیلی آن را براساس تعرفههای دولتی محاسبه میکند.
در شرایط کنونی مملکت و با توجه به حقوق دریافتی اینجانب و مخارج سرسام آور درمان و هزینههای زندگی و اعلام مبلغ خط فقر، متاسفانه باید اعلام کنم که بیشتر بازنشستگان زیر خط فقر و در پایینترین نقطه آن هستند. بازنشستگانی که تنها امید شان بعد از خداونده بخشنده و مهربان، به شعار عدالت محوری و حس نوعدوستی رئیس جمهور محترم و منتخب و مردمی است.»
بازنشسته دیگر، محمد رهنمای فرزام، ۲۰ سال است که که از دانشگاه علوم پزشکی تبریز بازنشسته شده است. او در در سال ۱۳۵۴ باحکم اولیه به مبلغ ۱۷۰۰۰ ریال معادل ۲۵۰ دلار وقت استخدام شد که می گوید حالا بعدد از ۵۰ سال دریافتی ام حدودا ۱۸ میلیون تومان معادل ۳۰۰ دلار است. یعنی ۵۰ دلار برای ۵۰ سال! هر سال یک دلار فقط روی حقوق من رفته است و این در برابر همه هزینههای زندگی و تورم و ... هیچ جایی و هیچ جایگاهی ندارد.
وی مدعی است که «متناسب سازی براساس روال امروز جز یک فریبکاری نمیتواند باشد و بازنشسته را هر روز نسبت به روز قبل ناامیدتر و بی اعتمادتر میکند به نوعی که بازنشستگان نسبت به حال و آینده خودنگران و به عملکرد دولت بدبینتر خواهند شد.
وی با بیان این که عدد و رقم اضافه شده به حقوقم – براساس متناسب سازی- حتی نیم کیلو گوشت را کفایت نمیکند، می گوبد: انصافا این رقم را جز یک توهین به خود نمیدانم. این تناسب سازی نبود، توهین بود»
بازنشسته ها، افراد غریبه این جامعه نیستند. آشنایان نزدیک مایند. اصلا خود ماهستند. آنها در واقع خود ما هستیم. همین چند سال دیگر قرار است ما هم یکی از اهالی همین ناحیه باشیم و اگر قرار بر عدالت باشد همین مسئولان فعلی و مسئولان پیشین هم قرار است عضوی از همین خانواده باشند.
البته برای بعضیها همیشه وضع فرق میکند. چه بازنشسته باشند چه نباشند، چه بر سر کار بیایند چه نیایند، چه مدیر باشند چه کارمند ساده، همیشه اوضاع بر وفق مراد است و مفاهیم موجود در ذهن بازنشستگانِ امروز، برای آنها معنایی ندارد که اصلا معنی آن را متوجه نمیشوند. چیزی است در مایههای «عدم».