چطور ویروس هواداری زندگی نوجوان را درگیر میکند؟
اقتصاد ایران: نوجوان است و مثل بعضی از نوجوانهای هم سن و سالش، هوادار و طرفدار دو آتیشه یکی از افراد مشهور. اما هواداری فقط بخشی از زندگی او نیست تمام زندگیاش شده. نسخه زندگیاش را همانطور پیچیده که برنامه روزمره آقا یا خانم سلبریتی است. اما این ویروس مخرب هواداری وقتی افراطی میشود چهقدر میتواند آسیبزا باشد؟!
گروه زندگی: نوجوان است و مثل بعضی از نوجوانهای هم سن و سالش، هوادار و طرفدار دو آتیشه یکی از افراد مشهور. اما هواداری فقط بخشی از زندگی او نیست تمام زندگیاش شده. همین هم باعث شده مسیرش را به غلط طی کند. خوشحالی و ناراحتیاش نتیجه احساسات درونی و اتفاقات پیرامونیاش نیست نتیجه رفتار و اتفاقات پیرامون آن سلبریتی است. رشته مورد علاقه و استعدادهایش را نادیده گرفته و میخواهد مانند آن فرد مشهور در فلان رشته که هیچ استعدادی در آن ندارد درس بخواند. تمام وقتش، فکر و خلاقیتش را به جای آن که صرف خود و هدفهایش کند. صرف هواداری از او میکند. تبدیل شده به یک آدم تک بعدی که قبل از هر چیزی فقط یک هوادار است. حضور رونالدو در ایران و هواداری خاص برخی از نوجوان و جوانان ایرانی بهانهای شد تا درباره هواداری و بد و خوبش و آنچه باعث افراطیگری برخی نوجوانان در این صنعت میشود با «زهرا طاهرنژاد» مشاور و کارشناس خانواده به گفتوگو بنشینیم.
«زهرا طاهرنژاد» مشاور و کارشناس خانواده
هواداری یک میانبر شناختی است!
فارغ از همه نقد و انتقادات به فرهنگ هواداری،هواداری کلمه رمزی است برای شناخت آدمها. وقتی کسی خودش را طرفدار جناحی، شخصیتی یا گروهی معرفی میکند در برخورد اول شما بسیاری از علایق و چارچوبهای او را میشناسید و تا حدودی متوجه میشوید آدمی که مقابلتان است برای زندگی چه معیارها و اهدافی دارد.
این روانشناس در تعریف هواداری میگوید:«هواداری یعنی من طرفدار و پایه باشم برای یک فرد، یک سبک زندگی، یک اعتقاد، باور و... وقتی میگوییم فردی هوادار یک جناح یا باور است. چگونگی بخشی از بایدها و نبایدهای فرد برای ما مشخص میشود. پس هواداری میتواند نشانگر بخشی از هویت باشد و میتواند نشان بدهد این فرد کجای زندگی قرار دارد،چه طورفکر میکند و چارچوبهای شخصیتی او چگونه است. هواداری به نوبه خود بد نیست. وقتی میگوییم من هوادار این مدل اعتقادات هستم، من هوادار این فرد هستم. تاحدودی مشخص میشود که من چطور فکر میکنم، رفتار میکنم،کار میکنم و... اتفاقا هواداری یک میانبر شناختی است در نظام روانشناسی.»
نوجوان میخواهد هویت یابی کند و برای این نقشه راه نیاز به الگوه دارد.
هواداری عضو جدایی ناپذیر نوجوانی
شاید همه افراد در طول زندگیشان طرفدار یک شخص مشهور باشند و اخبار و کارهای آن را دنبال کنند. اما چرا هواداری در نوجوانها بیشتر جلوه میکند و به قول معروف پر سرو صدا تر است؟! باید بدانیم به صورت کلی رفتار هوادارانه، پیدا کردن الگو و داشتن قهرمان در زندگی به ویژه در دوره نوجوانی و حتی جوانی یکی از ویژگیهای اجتناب ناپذیر و طبیعی در این دوره از زندگی است. اما چرا نوجوانما مثل بیشتر افراد هواداری را مختص به مسابقات فوتبال یا زمان گوش دادن موسیقی نمیداند و سبک زندگی او بر اساس اینکه هوادار چه کسی است تعریف میشود؟!
طاهرنژاد در توصیف دوره نوجوانی و اجتنابناپذیری هواداری از این دوره میگوید:« در دوره نوجوانی فرد دوره هویت یابی را پشت سر میگذارد. در واقع از دوره کودکی به مرور وارد دوره بزرگ سالی میشود و باید مجموعهای از انتخابها را داشته باشد. نظام فکری، باورها ،رفتارها، شغل آینده، سبک زندگی و... در دوره نوجوانی در فرد شکل میگیرد و محکمتر میشود و مسیر و نقشه راه را در زندگی او تعیین میکند. هویتیابی در این سن طبیعی است و مرحله ای از روانشناسی رشد او محسوب میشود. نوجوان میخواهد هویت یابی کند و برای این نقشه راه نیاز به الگوهایی دارد. الگوهایی که براساس آن مدل و سبک زندگی خودش را مشخص کند. پس الگوبرداری برای آنکه هویت یابی شکل بگیرد در ویژگی نوجوان وجود دارد.»
نسل امروز هویتش را از اینکه هوادار چه کسی است میگیرد.
رشتهای که خود به دست فرزندتان میدهید!
نسل امروز هویتش را از اینکه هوادار چه کسی است میگیرد. این نسل خودش را با ادبیات جدیدی معرفی میکند تا شخصیت و هویتش را به دیگران بشناساند. مثلا میگوید من هوادار پرسپولیس هستم. من طرفدار گلزارم. من فلان گروه خوانندگان کرهای را دوست دارم. به طور حتم در این فضا به خاطر حس قدرت و کمالگرایی که نوجوان دارد هرچه قدر این فرد و یا گروه محبوبتر و شناخته شده تر باشد نوجوان تمایل بیشتری برای طرفداری از او دارد. همین موضوع باعث میشود ملاکهای انتخاب الگو در آنها بیش از اینکه منطقی باشد احساسی و هیجانی باشد. اما چه میشود که نوجوان ما برای الگویابی به سمت یک گروه خواننده میرود یا فوتبال را انتخاب میکند؟! این سررشته هواداری از کجا در وجود نوجوان مینشیند؟!
این کارشناس خانواده ضمن بیان نیاز امروز جامعه در پاسخ به این سوال میگوید:«ما در جامعه نیاز به الگو داریم. نیاز به افرادی که سالم و تاثیرگذار باشند و تبدیل به الگو بشوند تا نوجوان ما هوادار او باشد و هویت یابی خود را بر اساس آن شکل بدهد. گاهی میبینیم نوجوان هوادار فردی است که شاید در یک بعد زندگیاش موفق است اما به صورت یک الگو کامل نمیشود به او تکیه کرد. اما چه چیزی باعث میشود که ملاکهای نوجوان برای الگوبرداری و قهرمان سازی کامل نیست؟! یکی از دلایل اینکه فرد اینقدر هوادار رونالدو است، سبک رفتاری ما والدین است. مثلا پدری که تمام هم و غمش فوتبال است در ناخودآگاه ذهن فرزندش این باور را ایجاد میکند که یک فوتبالیست الگوی کاملی است برای تمام زندگی. یا مادری که ملاکهای اندام ایده آل و زیبایی دارد فرزندش را به سمتی سوق میدهد که الگویی پیدا کند که از نظر زیبایی بینقص باشد. پس اینکه فرزندمان در کدام مسیر میافتد و چطور الگوبرداری میکند مربوط به سبک زندگی والدین و باورهایشان است. والیدن فکر میکنند فرزندشان تحت تاثیر اجتماع است بله محیط روی نوجوان تاثیر میگذارد دوستان تاثیر دارند اما خشت اول را مادر و پدر میگذارند.»
گاهی نوجوان با یک حرف و رفتار سلبریتی مورد علاقهاش نابود میشود و گویا بتی که ساخته در نظرش میشکند.
وقتی ویروس هواداری کل زندگی نوجوان را درگیر میکند
مدل مویش، غذای موردعلاقه، همه رفتارهایش دیگر از آن خودش نیست. تقلید است از سلبریتی محبوبش. نسخه زندگیاش را همانطور پیچیده که برنامه روزمره آقا یا خانم سلبریتی است. آنوقت است که هواداری آنقدر افراطی میشود که نوجوان از آن فرد بت میسازد و مسیر زندگیاش را تک بعدی میکند. اما گاهی با یک حرف و رفتار سلبریتی مورد علاقهاش نابودش میکند و گویا بتی که ساخته در نظرش میشکند. هواداری افراطی و اینطور شیفتگیهای بیحد و مرز نوجوان را در ابتدای مسیر موفقیت به یک بازنده تبدیل میکند.
«افراط کردن در هر چیزی آسیبزاست. در صفات روانشناختی که ما بررسی میکنیم. این که فرد در میانه و وسط باشد مطلوب است. هیچ صفت روانشناختی، هیچ رفتاری و تفکری نه صفر آن مطلوب است نه صدش. مثلا تمیزی صفرش شلختگی است و صدش وسواس. مهربانی صفرش خشونت است و صدش سادهلوحی. نه افراط خوب است و نه تفریط. هیجانهایی که در روان ما قرار داده شده برای بقای ماست به شرطی که به جا و به اندازه از آنها استفاده کنیم. وقتی چیزی افراطی باشد فرد اختلال در عملکردش پیدا میکند. یعنی مقدار زیادی از انرژیاش صرف یک بُعد از زندگی میشود. به اصطلاح تک بعدی عمل میکند. نوجوانی که به صورت افراطی عاشق و دلباخته یک سلبریتی است تمام فکر و انرژیاش را صرف فکر کردن به این آدم میکند. در نتیجه باعث میشود ذهن، برنامه ریزی، زندگی و رشدش تا حد زیادی تحت تاثیر قرار بگیرد و در بعضی از موارد عقب بماند. زیاده روی در هر چیزی اشتباه است. فردی که سبد سهام روانشناختی نداشته باشد یعنی نتواند تمام ابعاد زندگی را در نظر بگیرد و رشد کند بعد از مدتی زمین میخورد چرا که تک بعدی عمل کرده.»
برای درمان هواداری افراطی یکی از بدترین کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم این است که آن الگو و قهرمانی که در ذهن بچه نقش بسته را زیر سوال ببریم.
حرفهایی که نباید به یک هوادار افراطی بزنید
تا اینجا از هواداری خواندیم و آنچه که این عمل را آسیبزا میکند را شناختیم اما به عنوان والدین اگر تشخیص دادیم فرزندمان هوادار فرد نادرستی است. صفات و رفتارهایی که از آن فرد الگوبرداری میکند، در تربیت و شخصیت او تاثیر منفی دارد چه باید بکنیم؟! منع کردن فرزندمان از هواداری و دوست داشتن آن فرد راهکار موثری است یا متقاعد کردن او به دست کشیدن از این هواداری افراطی فوت و فنهای خاص و ظرافتهای مخصوص به خودش را دارد؟!
«زهرا طاهرنژاد» مشاور و کارشناس خانواده در پاسخ به این سوال میگوید:« برای درمان این هواداری افراطی یکی از بدترین کارهایی که میتوانیم انجام بدهیم این است که آن الگو و قهرمانی که در ذهن بچه نقش بسته را زیر سوال ببریم. مثلا بگوییم:« این کیه آخه طرفدارشی؟! خیلی سطحی فکر میکنی!و...» این صحبتها باعث میشود فرزندمان از ما دورتر بشود و حرف حق ما را هم دیگر نپذیرد. اما چه باید بکنیم؟! قانونی است که میگوید اگر میخواهیم برنامه جذابی را از فردی بگیریم باید برنامه جذابتری به او ارائه بدهیم. پس ما در نظام فکری فرزندمان دست به آن الگو نمیزنیم. نه آن را تایید میکنیم و نه تکذیب. وقتی فرزندمان درباره او صحبت میکند گوش میدهیم اما نصیحتش نمیکنیم. برای درمان موثر و اصولی در خانواده، در محیط مدرسه و در جامعه باید الگوسازی درستی کنیم. مثلا اتفاقی که در موسیقی افتاد اتفاق بسیار مبارکی است. دانشآموزانی که تا دیروز موسیقی بیمحتوا میخواندند امروز از امام زمان«عج» و سرودهای مذهبی و با محتوای دینی میخوانند. اینها نشان میدهد که ما لازم نیست مسیر نادرست را در ذهن فرزند سرکوب کنیم و به تحقیر و نصیحت متوسل بشویم. چرا که با توجه به شخصیت نوجوانها که میخواهند استقلال شان را نشان بدهند با این روش بیشتر از ما دور میشوند تا به حرفمان گوش دهند.پس الگوی جدیدی بر اساس معیارهای اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی به بچه نشان میدهیم. دربارهاش گفتوگو میکنیم اما الگوی فرزندمان را زیرسوال نمیبریم. اگر مسیر را درست برویم به تدریج بچه الگوی صحیح را انتخاب میکند اما یادمان باشد فرآیند تربیتی یک فرآیند تدریجی، آرام و توام با مهربانی است.»