توسعه در گفتمان انقلاب حرکتی خلاقانه است؛ تمرکز جریان نفوذ و خودتحقیر بر افکار عمومی
اقتصاد ایران: توسعه و پیشرفت در گفتمان دینی و انقلاب اسلامی، یک حرکت ابتکاری و خلّاقانه و پیشروانه همراه با احساس مسئولیتِ عمومیِ ارزشمدار و غایتگرای چارچوبمند و معیّن و در راستای خدمت به عموم مردم است.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: اگر تحقق الگوی پیشرفت اسلامی را وابسته به گفتمان سازی برای این موضوع بدانیم؛ به صورت طبیعی باید نقشه گفتمان سازی را بر اساس تعریفی مشخص از گفتمان سازی تدوین نمائیم. به عبارت دیگر نباید گفتمان سازی را با طرح همایشی مسئله الگوی پیشرفت اسلامی یکسان بدانیم. داشتن یک تعریف دقیق از مراحل و نقشه گفتمان سازی برای الگوی پیشرفت آنگاه اهمیتش واضح تر می شود؛ که ما بدانیم لازمه تحقق الگوی پیشرفت ایجاد تفاهم حداکثری حول این موضوع در میان نخبگان، مدیران و مردم است.
یاسر عسگری، پژوهشگر حسینیه هنر و مدیر سابق انتشارات راه یار در همینباره یادداشتی را با عنوان گفتمانسازی در زمینه پیشرفت نوشته که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
مشروح بخش اول این یادداشت را از نظر میگذرانیم؛
موضوع بحث «روایت پیشرفت و چگونگی گفتمانسازی پیشرفت» است. سوالاتی ممکن است پیش بیاید که جایگاه روایت پیشرفت در گفتمانسازی چیست؟ چطور می توان در این زمینه نقشآفرینی کرد و چه باید کرد؟ به این سئوالات میتوان از منظرهای مختلف پاسخ داد و با توجه به حوزه کاری نگارنده که نشر و کتاب است و دلمشغولی و سر و کارم بیشتر با کتاب و حوزه نشر است، سعی میکنم از منظر یک فعال حوزه کتاب یا رصدگر حوزه کتاب و نشر، به این موضوع بپردازم. آنچه که در حوزه های فرهنگی و اجتماعی مشابه باید مورد توجه قرار بگیرد تجربیات و تجربه زیسته های مختلف و متنوع است.
یکی از مشکلات جامعه علمی و فرهنگی ما، «دور بودن از میدان واقعیت و تجربههای میدانی» است و بسنده کردن به مطالعات نظری و کتابخانهای. البته انتظار از یک ناشر و فعال فرهنگی حوزه کتاب و نشر، چنین اقتضائاتی دارد.
از سویی دیگر یک تجربه و ارتباطات قدیمی هم با دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (حسینیه هنر) دارم که از زمان سردبیری آقای وحید جلیلی در دوره چهارم ماهنامه «سوره»، شروع شده و با مجله «راه» و «جشنواره مردمی فیلم عمار» و فراز و فرودهایی، ادامه یافت و ادامه دارد. طبیعی است این همفکری و این نوع ارتباطات و آشنایی و همکاری و تجربیات این دوره طولانی، رویکردهای نگارنده را هم تحت تأثیر قرار داده و میدهد.
برای شروع بحث، لازم است مقدماتی بیان شود تا مطالب ارائهشده در جای خود قرار بگیرد و دچار بدفهمی و کجفهمی نشود و مبانی و رویکردها با شفافیت و صراحت بیان شود که اتخاذ هر رویکرد و مبانی، تبعات و لوازم خاص خودش را خواهد داشت.
۱. انقلاب عظیم و همه جانبه مردم ایران: همه چیز و همه تفاوتها از نوع نگاه (زاویه دید) و رویکردهای ما به انقلاب اسلامی برمیگردد؛ انقلابی که تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و معرفتی در جامعه ایران، جهان اسلام و حتی جهان معاصر ایجاد کرد. برای جهان اسلام، «احیای دین اسلام» و «خودباوری مسلمانان» و برای جامعه جهانی، «احیای دین» و «یک راه جدید جلوی نظم جهانی» گشود. برای جامعه ایرانی هم «استقلال» و «خودباوری ملی» و «احساس هویت ملی و دینی» را رقم زد. متأسفانه انقلاب اسلامی را بیشتر یک تحول سیاسی دیدیم و در حد یک تحول سیاسی تقلیل داریم تا تحولی اجتماعی و فکری و اندیشهای.
۲. توسعه و پیشرفت و تعالی: تفاوت بحث «توسعه» و «پیشرفت» هم باید مورد توجه باشد؛ چرا که توسعه و پیشرفت در گفتمان دینی با گفتمان غیردینی تفاوت زیادی دارد. برخی به جای استفاده از مفهوم «توسعه» و حتی «پیشرفت»، سعی می کنند از واژه «تعالی» استفاده کنند که تعبیری دینی است. خلاصه اینکه «توسعه» و «پیشرفت» در گفتمان دینی ـ البته اگر قائل به این لفظ در گفتمان دینی باشیم و با اغماض از این تعبیر استفاده کنیم ـ غیر از توسعه و پیشرفت در گفتمان سرمایهداری و لیبرال است. در گفتمان دینی، توسعه یعنی «رفاه برای همه، نه رفاه برای سرمایهداران و نه رفاه برای کسانی که از رانتهای حکومتی استفاده میکنند.» (ر.ک: استاد حسن رحیم پورازغدی، علی(ع) و شهر بیآرمان، ص ۱۵)
به صورت خلاصه میتوان گفت که توسعه و پیشرفت در گفتمان دینی و انقلاب اسلامی، یک حرکت ابتکاری و خلّاقانه و پیشروانه همراه با احساس مسئولیتِ عمومیِ ارزشمدار و غایتگرای چارچوبمند و معیّن و در راستای خدمت به عموم مردم است؛ یعنی هم در جهتگیری و هم در اجرا و عمل و هم پیامدها و تبعات، در آن دقت شده که خطا و خلاف و غیرشرعی انجام نگیرد.
۳. کم توجهی به نقش مردم و روایت های مردمی: با آسیبشناسی از فعالیتهای فرهنگی و هنری و اجتماعی و هویتی در دهههای گذشته متوجه شدیم که علیرغم کارها و فعالیتهای صورتگرفته، هنوز در روایت انقلاب اسلامی و نقش مردم در شکلدهی و شکلگیری و استمرار و تداوم انقلاب ناموفق نبودیم و انقلاب را بیشتر یک «تحول سیاسی» دیدیم و از تحولات فرهنگی، اجتماعی و فکری و معرفتی غفلت کردیم. با تحلیل و بررسی فعالیتهای صورتگرفته دریافتیم که هم برخی از این فعالیتها نواقصی داشت یا به مرور در رویکردها، دچار اشتباه و انحراف و استحاله شدیم و هم نقش مردم در این فعالیتها کمتر دیده شده و به مرور نقش مردم به حضور در راهپیماییها و تظاهرات و انتخابات و جنگ تقلیل داده شد و یک مولفه مهم فراموش شد که من اسم آن را «احساس مسئولیتِ همگانی»، میگذارم. شاید عدهای اسم آن را، «حضور پُررنگ مردمی» بنامند، ولی اعتقاد دارم که نقش مردم در انقلاب فراتر از حضور و نقشآفرینی بوده، بلکه «احساس مسئولیت همگانی» و «فداکاری عمومی حداکثری» بود. یعنی اینکه آنها انقلاب را از خود میدانستند و همه چیزشان را برای پیروزی و تداوم انقلاب و جنگ تحمیلی فدا میکردند. توجه به شعار ویژه و ممتاز جهاد سازندگی، «همه با هم» از این زاویه، قابل تأمل و بررسی است. سخنان امام خمینی(ره) درباره نهضت سوادآموزی که «ایران را مدرسه کنیم»، یا سخنان امام(ره) در دیدار با کارکنان وزارت اطلاعات که «همه مردم باید اطلاعاتی باشند» و...
۴. باور قلبی به «ما می توانیم»: باور به اینکه «ما میتوانیم» و توجه به اینکه ترسو، توسَری خور، درمانده، شکست خورده و عقبمانده نباشیم و تنبلی و کاهلی و تبعیض، بس است. با پیروزی انقلاب اسلامی تحولی در افکار مردم ایران به وجود آمد که گویا مردم آن دوره و زمانه تصمیم گرفتند با راهنمایی و هدایت امام راحل، جلوی ظلم و تبعیض آن دوره و نظم پذیرفتهشده و متعارف و کلیشهای نظام بین المللی بایستند و یک عالَم دیگری را ایجاد کنند و مسیر جدیدی برای ایران و کشورهای اسلامی و عالَم بشریت رقم بزنند. این امر نیاز به عزم عمومی، اراده همگانی، احساس مسئولیت عمومی و مهمتر از آن فداکاری حداکثری و پرداختن هزینههای آن بود. لذا میتوان گفت که یک اعتقاد عمومی به «نظریه مقاومت و ایستادگی» به وجود آمد که یک منشاء آن هم ناشی از اعتقاد و باور عمومی به بحث انتظار منجی و زمینهسازی برای ظهور امام زمان(عج) و روحیه ظلمناپذیری اهلبیت(ع) بهویژه امام حسین (ع) و توسعه معنایی شهادت و به صورت کلی، «درک جدید از معارف اسلامی و دین اسلام» بود. چرا که در سالهای منتهی به انقلاب، با انتشار مقالات و سخنرانیهای متعدد با محوریت گفتمان انقلابی امام خمینی(ره) و اسلامِ اجتماعی و سیاسی برخی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی، یک درک جدیدی از معارف اسلامی در جامعه ایران پدیدار گشت.
۵. تبلیغ و ترویج شک و ناامیدی در جامعه: اتفاقات مهمی در چهار، پنج دهه اخیر در کشور رخ داد و کشور و مردم در جنگهای نظامی، اعتقادی، سیاسی و معرفتی، دچار فراز و فرودهای زیادی شدند. برخی کنار کشیده، برخی تسلیم شدند. برخی نظم جدید را پذیرفتند. برخی مُروّج این نظم جدید شدند. برخی به تحقیر گذشته انقلابی خودشان و گذشه انقلاب و فضای انقلابی و افق انقلاب اسلامی پرداختند. دشمن هم بیکار ننشست و به تبلیغ منفی و سیاهنمایی و ایجاد یأس و ناامیدی و شک و تردید در جامعه روی آورد و... حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و فتنه پس از آن (فتنه تقلّب)، یک زنگ خطر جدی را برای انقلابیون به صدا در آورد. اینکه عرصه عمومی فراموش شده و باید برای مردم و توده ها، کارهای جدیتری کرد و یکی از نیازهای آنها، دانستن (اطلاع) از تجربیات دهههای پنجاه و شصت بود. اینکه جامعه چطور متحول شد و چگونه گفتمان انقلاب اسلامی ـ در مقابل آن جوّ و خفقان استبدادی و ساواک و دولتی که از سوی غرب و بهویژه آمریکا حمایتهای ویژه میشد و آن همه نظرات و ایدهها و ایسم های رنگارنگ ـ توانست پیروز شود و برای تسلط و فراگیریاش در سطح کشور چه کارها می کرد. لذا میتوان گفت فعال شدن فعالیت در عرصه عمومی کشور، بهویژه بعد از فتنه ۸۸ و تحولات جامعه جهانی و تجربیات انقلابهای رنگی بوده است.
اقدامات و تجربیات اولیه دفتر مطالعات (حسینیه هنر)
۱. در اولین اقدام عملی بعد از فتنه ۸۸ و در ابتدای دهه نود، بیش از ۲۰۰ مدل «نوشت افزار ایرانی ـ اسلامی» طراحی و تولید شد که بخش قابلتوجهی از آنها به سَرآمدان علمی و پیشرفتهای کشور اشاره داشتند.
۲. چاپ مجموعه طرحهای «ما میتوانیم» آقای حسین احمدی سَخی، طراح و گرافیست انقلابی و جوان کشورمان بود.
۳. مستندهای جشنواره عمار، برای پرداختن به موضوعاتی که ممکن بود رسانههای دولتی و حاکمیتی استقبال نکنند و یا سازوکارهایی برای نمایش تولیدات کارها و تجربیات اولیه انقلابیون وجود نداشت و جشنواره عمار به این دو امر توجه ویژه داشت و دارد.
۴. مطالعات اولیه ما نشان داد که متأسفانه خیلی از تجربیات دهه شصت ثبت و ضبط نشده و حتی عده ای، از روی بی اطلاعی یا غَرَض، از آن دوران با «تحقیر» و «ارتجاع» یاد میکردند و با برچسبهایی مانند «ارتجاع» و «رکود» و «گذشتهگرایی»، توجه به تجربیات مثبت و منفی دهه شصت را میکوبیدند و هیچ اشارهای به تجربیات موفق آن در راستای «مردمیسازی»، «کاهش فقر نسبی»، «رفع بیسوادی عمومی» و «کاهش بروکراسی» و... نداشتند.
ما در دهه شصت تجربیات مهمی چون تأسیس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، «جهاد سازندگی»، «امور تربیتی» (و «مربیان پرورشی»)، «نهضت سوادآموزی»، «کمیته انقلاب اسلامی»، «بنیاد مسکن انقلاب اسلامی»، «ستاد اجرایی فرمان امام»، «کمیته امداد امام خمینی»، «بنیاد مستضعفان»، «جهاد دانشگاهی»، «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» و... داشتیم که متأسفانه سوابق آنچنانی از آنها وجود ندارد یا حتی به صورت آگاهانه و عمدی، حذف و معدوم شدند. برخی از این نهادها به خاطر کوتاهی در ثبت و تحلیل مبانی نظری، ثبت و ضبط جامع تجربیات (شامل موفقیت ها و شکست ها)، دچار تغییر و تحولات و دگردیسی شدند و تعدادی از آنها با مراکز دیگر، ادغام شدند و از مأموریت اولیه فاصله گرفتند. بعید نیست در مقطعی که می بایست، ثبت و انتقال تجربه صورت نگرفت تا عده ای از مدیران گذشته خود را سفید نشان بدهند و چهره جدیدی از خود و افکار خود ارائه دهند.
تجربه نهادسازیهای انقلابی
متأسفانه یکی از کارهای زمینمانده، پژوهش و تحقیق درباره تجربه «نهادسازیهای دهه شصت» است، بهویژه نهادهایی که توسط امام خمینی(ره) تأسیس شدند. در اینجا باید سخن آقای علیرضا کمیلی (دبیر اتحادیه امت واحده) را ذکر کنیم که تعریف میکرد همایشی دو سه روزه در ترکیه درباره امام(ره) و انقلاب برگزار شده و روزهای اول و دوم سخنرانان به بیان کلیات و مباحث نظری در اندیشه امام و آرمانهای انقلاب و... پرداختند، ولی روز سوم، یکی از حضّار سئوالی را مطرح کرد که حالا امام، این حرفها و ایدهها و آرمانهایش را چطور در جامعه پیاده میکرد که انقلاب ایران توانسته چهار دهه دوام بیاورد؟! آیا امام، ذکر و وِرد خاصی داشت و این ایدهها در جامعه محقق میشد؟!
این نکته مهم است که معمولاً در همایشها و بزرگداشتها و نشستها به موضوع «تجربه نهادسازی انقلاب و امام» توجهی نداریم یا کمتوجه هستیم. ما درباره نهادهای انقلاب اسلامی به نهادهای تأسیسی امام کلیگویی میکنیم و لازم است یک آشناییزدایی از آنها در خودمان به وجود بیاید. شاید دهها ساعت و صدها صفحه مطلب درباره فلان مرکز و موسسه و تیم خارجی صحبت میکنیم یا اطلاع داریم و آنها و عملکردهایش را آنالیز میکنیم ولی از تحلیل جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی عاجزیم. لذا در مجموعه حسینیه هنر، ابتدا بحث «هنر انقلاب» ثبت و ضبط شد. سپس «مربیان پرورشی» و بعداً «جهاد سازندگی» و «پشتیبانی جنگ» و همین مسیر ادامه یافت که خودش الان به بیش از بیست رده پژوهشی و تاریخی رسیده است و بیش از ۱۵ هزار ساعت گفتگو در زمینههای مختلف در بیش از ۱۵ شهر و منطقه ثبت و ضبط شد. در این میان، بحث «حضور مردمی و احساس مسئولیت عمومی» و «نقشآفرینی همگانی (مردمی) و فداکاری عمومی» یا به عبارتی دیگر، مصادیق «نظریه مقاومت مردمی» خیلی پُررنگ شد و این انگاره در عمل و تجربه زیسته ها تقویت شد که اغلب قاطع مردم، انقلاب را از خودشان میدانستند و برایش جان و مال خود را فدا میکردند.
دهه نود؛ دهه ترویج ناامیدی و نمایش و القای ناکارآمدی برنامه ریزی شده
با اختلافات مسئولان بهویژه در اواخر دهه هشتاد و مبنایی شدن این اختلافات و حداکثری شدن اختلافات بین مسئولان و چنددستگی بین حاکمیت و تبلیغات سنگین رسانه های دشمن و همسویان داخلیاش، دودش به چشم مردم رفت. تحریمهای بینالمللی بیشتر شد و وضعیت اقتصادی و رفاهی مردم ضعیف تر شد. زمینه برای اثرگذاری دشمنان در جامعه بیشتر شد. شایعات خریداران بیشتری یافت و شایعهپراکنی رونق گرفت. با کوچکترین خبر و شایعهای، جامعه مُلتهب میشد. سعی کردند یأس و ناامیدی و ناتوانی را فراگیر و پُمپاژ کنند. در سطوح بالای حاکمیتی هم ترویج ناامیدی و ناتوای و پشیمانی میشد. شرایط عمومی کشور حاکی از تسلیم در مقابل نظم جهانی شد و دائم بر این موضوع دامن زده میشد که ما باید زندگی خودمان را بکنیم و پشیمانی از مقاومت در مقابل زورگویان جهانی (شبیه دورانی که منجر به صلح امام حسن(ع) با معاویه شد)؛ انقلابیگری کافیه؛ باید دم کدخدا را دید و با کدخدا بست و...
عملکرد مسئولان و ناکارآمدی برخی از آنها به این وضعیت دامن میزد. شاید مأموریت برخیها، القای ناکارآمدی حکومت دینی بود. در این دوره دفتر مطالعات جبهه فرهنگی اقلاب اسلامی (حسینیه هنر) مانند دیگر مراکز انقلابی دلسوز، تصمیم گرفت که به اندازه خودش، جلوی این موج ناامیدی بایستد و تجربیات موفق و کارآمدی گفتمان انقلاب اسلامی را به نمایش بگذارد. حداقل در موج سراسری ناامیدی و تبلیغات منفی و سیاهنمایی ـ که بازار خوبی هم داشت و برای افراد اعتبار و شُهرت به همراه میآورد ـ چراغی را روشن کند و مثالهای نقصی برای تحمیلهای ناامیدانه و القای ناکارآمدی ارائه کند. مثال های نقصی که در حد استثناء نبود و در برخی رشته ها و زمینه ها، موفقیت ها خیلی زیاد و غیرقابل کتمان بود و زیر خَروارها خاک و بی توجهی، قرار داشت. خوشبختانه به مرور این فضا اندکی تغییر کرد و امیدها تا حدی برگشت. خود دولت آقای رئیسی هم با انگیزه و پُرتلاش ظاهر شد و برخلاف رویکرد مشهود دولت قبل، تمایل زیادی داشت که کاری انجام بدهد.
رابطه مستقیم پیشرفت با کارآمدی و امید در جامعه
میتوان گفت که روایتگری از پیشرفت رابطه مستقیمی با کارآمدی و رابطه معکوس با یأس و ناامیدی دارد. یعنی هرچقدر در روایت و بیان پیشرفتهای کشور موفق باشیم، خواه ناخواه به کارآمدی الگوی حکومتداری کمک کردیم و برعکس. لذا با تمام تلاش سازماندهی شدهای در برخی رسانههای داخلی و غالب رسانههای خارجی، که مواظبت می شویم از پیشرفتهای کشور سخنی گفته نشود و حتی از فیلمها و مستندها و آثار هنری و ادبی که فضای تیره و تاریک و یأسآور از ایران ترسیم بکند، مورد حمایت جدی واقع میشود. البته بحث اقناع عمومی مهم است و این اقناع عمومی نقش مهمی در باورپذیری روایت پیشرفت دارد. از سویی نیازمند افزایش آگاهی و درک و فهم عمومی و افزایش سواد رسانهای جامعه هستیم که هر گزارش و روایتی را باور نکند و خودشان هم تا حدی که امکان دارد اهل تحقیق و پُرسوجو باشند تا به راحتی در معرض فریب حرفها و سخنان و اخبار قرار نگیرند.
البته ناگفته نماند که به خاطر غفلت طولانی در روایت توانمندیها و خودباوریها و خودکفاییهای خودمان ـ که از آن به عنوان «روایت پیشرفت» یاد میکنیم ـ جریان «یأس و ناامیدی» و «تبلیغات منفی» خیلی جولان داده و فراگیر و ـ متأسفانه ـ خیلی تأثیرگذار شده است و به سختی میتوان این حجاب اکبر را برداشت و این پرده ناامیدی یا عینک سیاهنمایی که روی واقعیتهای جامعه و کشور انداخته شده، پاره کرد یا شکست.
متأسفانه حوادث دهه خود و عملکرد ضعیف و انتقادپذیر دوره حاکمیت اعتدالیون (دولت تدبیر و امید) باعث پُررنگ شدن بحث ناکارآمدی و تقویت ناامیدی و خودتحقیری در سطوح مختلف کشور شد. تا جایی که دائماً مردم و ملت و ایران را بدبخت و بیچاره و توسَریخور و رعیتی ناچیز در برابر کدخدا، قلمداد میکردند و «کره شمالی انگاریِ ایران» را به شدت تبلیغ میکردند. در همین راستا، بیش از صدها مقاله و یادداشت و دهها کتاب و گزارش از وضعیت کره شمالی منتشر میکردند تا به نوعی حکومت جمهوری اسلامی را با آن مقایسه کنند و در این راه نویسندگانی مانند عباس عبدی، محسن رنانی، مصطفی تاج زاده، مهدی نصیری و... خیلی نقشآفرینی و یأس پراکنی کردند که میتوان درباره آیندهشان حدسهایی زد.
رابطه «کارآمدی و پیشرفت» با «یأس و ناامیدی» در جامعه ما مثل رابطه «دزد و پلیس» شده که هرچقدر پلیسها حرفهایتر شدهاند، دزدها از آنها جلوترند و پلیسها در این ماجرا غالباً، عقبترند و متأسفانه برخی ها در جامعه هم به جای اینکه حامی و مُشوق پلیس باشد، به شُهرت و هوشیاری دزدها دامن میزند و آنها را تشویق میکنند!!
الان در خصوص روایتگری پیشرفت باید به دو مولفه «نمایش و روایت کارآمدی» و «تضعیف ناامیدی در جامعه» توجه کنیم. خصوصاً اینکه این نمایش و روایت کارآمدیها و پیشرفتها، باید ملموستر و عینیتر و دستیافتنیتر و باورپذیرتر باشد تا اثرگذار باشد و این روایت باید:
ـ امیدوارانه و برانگیزننده (ترغیب کننده و تحریککننده) و آیندهنگر و سازنده باشد، نه کاذب و تخدیری و نوستالژیک و گذشتهگرا.
ـ پیشروانه و آیندهنگر باشد، نه تخدیری و گذشتهگرا.
ـ باورپذیر و ساختنی باشد، نه بافتنی و تخیّلی.
ـ احساس مسئولیت همگانی و حس فداکاری عمومی را برانگیزاند تا همه مخاطبان خود را در مسیر تحقق و عملیاتی شدن این ماجرا و این حرکت عظیم، دخیل و صاحب نقش ببینند و تماشاگر نباشند و کُنشگر باشند و آن را مال یک عده خاص و طبقه خاص و ویژه ندانند. مال یک طبق خاص و قشر محدودی هم نباشد. به نظرم از این لحاظ، کتاب «یارش» (از تولیدات حوزه هنری گیلان) خیلی جذاب و جالب است.
نقش مهم مصادیق یا الگوهای توانمندی و پشتکار و استقامت
الگوها یا مصادیق نقش مهمی در روایت یا نمایش پیشرفت یا عقبماندگی دارند. جریان یأس و ناامیدی یک مصداق یا چند مصداق را برجسته میکند و به کل کشور تعمیم و تسرّی میدهد. ما هم ناچاریم در مقابل آنها، مصادیق حرفها و ادعاها و روایت خودمان را بیان کنیم یا مثال نقص آنها را بیان کنیم. اگر این مصادیق ما تنوع و تکثر و گستره جغرافیایی بیشتری داشته باشد، ما در هدف خود موفقتر خواهیم بود.
کلی گویی و نداشتن قصه از معضلات روایت پیشرفت کشور
روایت پیشرفت باید قصه داشته باشد و باید بتوانیم قصه روایت پیشرفت کشور در دوره انقلاب را بیان کنیم. متأسفانه ما در قصه و قصهگویی ضعیف هستیم و لذا آن چنان که باید، روایتهایمان اثرگذار و ماندگار و حرکتآفرین نمیشود.
خوشبختانه چند سالی است که غالب دلسوزان انقلاب و کشور، متوجه اهمیت «گفتمان امید» شدهاند و از امید و انگیزه سخن میگویند، ولی نمیگویند که امید چطور به جامعه برمیگردد یا به تعبیری دیگر، القا و تزریق میشود؛ راهکارهای عملیاتی برای القا و تزریق امید در جامعه ندارند و فقط میگویند بشود، ولی نمیگویند چطور و با چه راهکارهایی بشود. غالباً درباره کلیات سخن میگویند و کمتر ملتفت هستند که امید باید روی زمین باشد و مردم به عینه ببینند و لمس کنند و با صرف حرف زدنهای بی پشتوانه عمل و سخن گفتن از «امید» و «شعار امید دادن» بدون برداشتن عملی موانع و نواقص، اتفاقی نمیافتد، بلکه ممکن است اندک فرصتهای باقیمانده را تلف کند. باید به جای گفتن، نمایش داد، برجسته کرد و تحقق عینی آن را به صورت فراگیر و نه در گوشهای دنج و بیسروصدا، در معرض دید همگان قرار داد و... الآن متأسفانه وضعیت ما در امیدآفرینی، گاهی اوقات بیشتر به یک نمایش توخالی و شو (show) هست تا واقعی و باورپذیر و دلپذیر و اطمینانبخش.
ضرورت نقشه جامع پیشرفت و اطلس روایتگری پیشرفت
ما به نقشه جامع پیشرفت و اطلس روایتگری پیشرفت نیاز داریم. همه ما شهید حسن باقری را میشناسیم و از او به عنوان مغز متفکر و استراتژیست بزرگ دفاع مقدس و نابغه جنگ تحمیلی یاد میکنیم و میدانیم که کار بزرگ او، رصد و شناسایی دقیق وضعیت (میدان) خودمان و دشمن بود و نقشههایی که برای عملیاتها میکشید. اما از او درس نمیگیریم که در هر عرصهای، نیازمند رصد دقیق و شناخت درست وضعیت خودمان و میدان هستیم. برخی از دوستان و فعالان دلسوز ما، سخنانی میگویند و رویکردهایی دارند که این سخنان هم در این دوره و هم در ده سال پیش و هم حتی در بیست سال آینده میتوان آنها را تکرار کرد. ما در کار شناسایی و تحلیل وضعیت خودمان و صحنه نبرد با دشمن و سیاهنماییها، ضعیف عمل کردیم و به نظرم به خاطر عدم شناخت جامع و وسیع از این حوزه، غالب برنامهها و سیاستگذاریهای ما به نتیجه مطلوب و مورد انتظار نمیرسد.
معتقدم باید یک بازنگری در این زمینه ها داشته باشیم. یعنی هم تعریف خودمان را از توسعه و توسعهنیافتگی تغییر یا تکمیل یا ارتقا بدهیم، هم نقشه جامعی از پیشرفتهای خودمان داشته باشیم. هم تلقیهای خودمان را از پیشرفت و توسعه اصلاح کنیم و هم به فرآیندهای گفتمانسازی در این زمینه توجه کنیم و اشکالات را بلافاصله و حتی الامکان حین اجرا و تحقق، مرتفع کنیم. هم به نقش رقبای دیگر و جریان یأس و خودتحقیری داخل کشور و تبلیغات منفی و سیاهنماییهای داخلی و خارجی در این زمینه توجه کنیم. خصوصاً با توجه به اهمیت فضای مجازی و تأثیرات فضای عمومی بر سیاستهای کشورها، باید به صورت ویژه به این بخش توجه کنیم و اینکه جریان نفوذ و خودتحقیر و دشمن و رقبا روی «فضای عمومی»، «افکار و اذهان عمومی» مردم ما، تمرکز ویژه کردهاند و از این طریق دارند حتی دولتمردان و حاکمیت را در سیطره خودشان درمی آورند. لذا روی این مسأله خیلی تأکید میکنم و قائل به کار جهادی و فوری و فوتی در این عرصه هستم. متأسفانه دست ما در نشان دادن وضعیت واقعی خودمان، چندان پُر نیست. شاید در برخی زمینه ها و موضوعات، تقریباً خالی است؛ همچنان که در تجربه ماجراهای سال ۱۳۹۱ در فتنه پسامَهسا، متوجه شدیم که چقدر دستهایمان از ایدهها و طرحهای مفید و موثر و ضربتی، خالی یا انتزاعی است.
روال نمایش پیشرفت در کشور
الان در برخی فضاهای رسانهای، وقتی سخنی از پیشرفت کشور و دانشمندانش مطرح میشود، ابتدا «بیاعتنایی» و «بی توجهی» است. سپس «کتمان» یا «انکار» میشود و میگویند «دروغ است». مثل پیشرفتهای ما در زمینه دستیابی به دانش سلولهای بنیادین و تولید واکسن داخلی. اگر دیدند که واقعیتی عیان و آشکار است و نمیتوانند کتمان یا انکارش کنند و دروغ بگویند، «ناچیز» شمرده میشود یا بدان «برچسب زده میشود». مثلاً درباره تولید واکسن داخلی در کشور میگفتند چینی است!! آب مُقطّر است!! و...
در پایان هم مطرح میشود که اگر در زمان پهلوی و دوره شاه! هم بود، ما به این پیشرفتها میرسیدیم!! اسفناکتر و بدتر از آن، اینکه چه فایدهای دارد؟! مثل ماجرای دستیابی به دانش هستهای که آخرش برخی ها به اینجا رسیدند و گفتند انرژی هستهای به چه درد ما میخورد؟! که نشان از عدم آگاهی عمومی مردم و حتی برخی نخبگان دارد و این کماطلاعی، باعث بیتوجهی مردم شده است. در این وضعیت
ـ اول «بیاعتنایی» (نادیده گرفته میشود)، کأنّه چیزی نیست یا وجود ندارد و اتفاقی نیفتاده است.
ـ دوم، کتمان و انکار میشود یا اینکه میگویند دروغ است.
ـ سوم، ناچیز شمردن، کماهمیت یا بیاهمیت جلوه دادن آن
ـ و چهارم اینکه بر فرض تأیید و صحّتِ این اتفاق و ماجرا، چه ربطی به زندگی من دارد و چه نقشی در بهبود شرایط زندگی من ایجاد میکند؟ و چه فایدهای دارد؟
لذا این تعبیر بسیار دقیق و بجاست که شکسته شدن سدّ تحریمها، با شکسته شدن سدّ تحریفها، امکانپذیر است و قبل از شکسته شدن تحریمها، باید با تحریفها مقابله کرد و جلوی تحریف حقایق را گرفت. بیجهت نیست که رهبر معظم انقلاب در بحث تاریخ انقلاب تأکید دارند که حواستان باشد که جای «جلّاد» و «خائن» را با «خادم» عوض نکنند.
برای نمونه، در مورد واکسنهای تولید داخل گفتند امکان ندارد. کتمان کردند. انکار کردند. گفتند مال چینیهاست و فقط برچسب فارسی رویش زدند و بعداً گفتند آب مُقطّر است و کار را به جایی رساندند که گزارشگران صداوسیما را به خط تولید واکسن فرستادند تا از مراحل مختلف تولید این واکسن داخلی، گزارش تهیه کنند تا شاید برخی دلهای مُردّد یا مریض و مواضع و رفتارهای متناقض، اندکی اطمینان یا کاهش بیابد و باعث آگاهی عمومی بیشتری شود و اعتماد بیشتری به واکسنهای تولید داخل پیدا بکنند.
متأسفانه ضعف رسانهای ما هم باعث شده است که این کتمانها و شایعات و دروغها، خریدار داشته باشد و تا فرآیند تولید واکسن داخلی را علنی و آشکارا در تلویزیون پخش نشد، خیلیها باور نکردند.