جشن الفبا سوغات آموزش نوین!

اقتصاد ایران: درس خواندن کودکان امروزی با کودکان قدیم زمین تا آسمان تفاوت کرده است. کودکان امروز به هر مناسبتی جشنی می‌گیرند و هدیه دریافت می‌کنند. اینکه این موضوع و طرز آموزش صحیح یا غلط است موضوعی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، آنهایی که بچه مدرسه‌ای دارند می‌دانند از چه حرف می‌زنم؛ جشن حروف جدیدی که یاد می‌گیرند و جشن اسم، متداول‌ترین‌جشن‌های کلاس اولی‌هاست؛ جشن‌هایی که تمامی ندارد. فرقی هم نمی‌کند در کدام منطقه تحصیل کنند و در کدام شهر زندگی کنند، گویا جشن اسم و حروف جدیدی که یاد می‌گیرند مختص تمام کلاس اولی‌ها در همه شهرهاست. قاعدتا بچه‌ها دوست دارند و از هر بهانه‌ای برای جایزه گرفتن استقبال می‌کنند. اما وقتی به کلیت قضیه نگاه می‌کنم احساس می‌کنم در چرخه اغراق و زیاده‌روی افتاده‌ایم و نمی‌دانیم دیگر کمبودهای دوران تحصیل‌مان را چگونه جبران کنیم.


من عاشق جشن گرفتن مناسبت‌های اصلی زندگی‌ام؛ تولد، سالگرد ازدواج، نوروز، فارغ‌التحصیلی و... اما در سال‌های اخیر آنقدر جشن‌ به زندگی‌های همه‌مان به تناسب پیچیدگی‌های زندگی اضافه شده که بعضی وقت‌ها وقت کم می‌آورم برای آماده شدن برای جشن بعدی. یکسری کارها و جشن‌گرفتن‌ها واقعا اضافه‌کاری است. نصف بیشتر وسایلی که بچه‌ها در جشن‌های تولد و جشن‌های مدرسه به خانه می‌آورند هم بعد از یکی -دو روز راهی زباله‌های خشک می‌شود. این برگزاری مراسم و برپایی سرور و بدتر از همه جایزه دادن، شاید تنها خوبی‌اش شادی بچه‌ها باشد که در آن هم ضرری نهفته است؛ آنقدر این شادی لحظه‌ای و گذراست که هیچ خاطره‌ای از خودش در ذهن کودکان برجای نمی‌گذارد. 

در مدارس آنهم کلاس اول رسم شده که هر حرفی از حروف الفبا را به مادری می‌دهند که وقتی به آن حرف رسیدند مادر جایزه‌ای برای بچه‌ها تدارک ببیند و همراه با خوراکی که آن حرف درش باشد، از بچه‌ها پذیرایی کند. همه حروف تقسیم شده و هر حرفی که یاد می‌گیرند بچه‌ها یک  بگ کادویی با هدایایی که مادر آن دانش‌آموز داده به خانه می‌آورند. جشن دیگری که مفصل‌تر گرفته می‌شود و این هم مختص خانواده‌هاست، جشن اسم است. وقتی هر دانش‌آموزی بتواند اسمش را کامل بنویسد، آن روز جشن اسم اوست که مادر از قبل تدارک می‌بیند و برای بچه‌ها هدیه (گیفت) می‌گیرد و همراه با خوراکی محبوب بچه‌ها راهی مدرسه می‌شود. تدارک دیدن اینکه ریسه اسم درست کنیم و اسم بچه را روی کاپ‌کیک بنویسیم و جایزه‌های متعدد در بگ کادو بگذاریم تا بچه‌ها بیشتر ذوق کنند و روی بگ، پرینت اسم دانش‌آموز همراه با جمله‌ای انگیزشی بنویسیم و بچسبانیم، سیخ‌های چوبی را در حالی که اسم بچه‌مان را پرینت گرفته‌ایم و رویش چسبانده‌ایم درون کاپ کیک‌ها فروکنیم و روی میز معلم بچینیم، و اینکه همه اینها لااقل دو روز وقت می‌گیرد به کنار. چیزی که در این میان مهم است، خروجی کار است. بچه‌ها آنقدر هر روز جشن داشتند که وقتی یکی از حروف را بدون جشن برگزار کردند، همه دمغ بودند که «چرا به خاطر اینکه این حرف را داریم یاد می‌گیریم، کادو نمی‌دهید بهمان؟!»


توقعی که در بچه‌ها ایجاد شده، خیلی خیلی بالاست. آنها انتظار دارند اگر یک حرف از ۳۲ حرف فارسی را یاد می‌گیرند باید از آنها تقدیر و تشکر شود. آنها فکر می‌کنند دارند آپولو هوا می‌کنند. آنها لذت درس خواندن و یاد گرفتن را کنار گذاشته‌اند و هر روز به امید خوراکی جدید و سورپرایز جدید راهی کلاس می‌شوند و این ضرر مطلق است. بگذریم از اینکه ما در زمان تحصیل نه‌تنها به خاطر یادگیری حروف مورد تقدیر واقع نمی‌شدیم و جایزه‌ای نمی‌گرفتیم، که تنها جایی که جایزه بهمان تعلق می‌گرفت آنجا بود که اگر نمرات بالایی می‌گرفتیم، کارت صد آفرین و هزار آفرین داشتیم، کارت‌ها را باید جمع می‌کردیم آخر ثلث می‌توانستیم از کمد شیشه‌ای که وسط راهروی مدرسه بود و همیشه جایزه‌های تویش به ما چشمک می‌زد، چیزی بخریم که ارزش کارت‌های‌مان با آن برابری کند.

حالا در بهترین حالت خط‌کش، مداد یا پاک‌کنی نصیب‌مان می‌شد. اگر خیلی بچه زرنگ بودیم جامدادی یا یک جعبه مدادرنگی یا آبرنگ‌بهمان می‌رسید. آن هدیه برای‌مان باارزش‌ترین هدیه دنیا بود. خودمان با دسترنج خودمان تهیه‌اش کرده بودیم. خبری هم از جایزه‌های پدر و مادر و مادربزرگ‌ها نبود. اگر برای چیزی داشتیم خودمان را می‌کشتیم، بهمان وعده کارنامه آخر سال داده می‌شد که اگر همه‌چیز عالی پیش می‌رفت شاید به آن محبوب دلخواه‌مان می‌رسیدیم. اسباب‌بازی‌های‌مان کم بود، اما قدرشان را می‌دانستیم و تا آخرین نفس با آنها بازی می‌کردیم. 

وقتی تعداد جشن‌ها زیاد می‌شود، وقتی از چپ و راست برای بچه‌ها به بهانه‌های مختلف جایزه می‌رسد، وقتی روز ملی کودک، روز جهانی کودک، روز دانش‌آموز، روز چپ‌دست‌ها، روز راست دست‌ها، روز ته‌تغاری‌ها، روز جشن اسم، روز ورود به مدرسه، روز خروج از مدرسه به بچه‌ها جایزه داده می‌شود، دیگر هیچ جایزه‌ای آنها را خوشحال نمی‌کند. چون به‌طور میانگین هفته‌ای یک‌بار دارند جایزه می‌گیرند. هرچقدر هم جلو می‌روند جایزه‌های بهتری گرفته‌اند و دیگر یک کتاب، یک دفتر نقاشی یا یک جعبه مدادرنگی خوشحال‌شان نمی‌کند. این بدترین اتفاقی است که می‌تواند برای کور شدن ذوق یک بچه بیفتد.

شاید تقصیر هیچ‌کس نباشد و تقصیر همه‌کس باشد. از پدر و مادر گرفته تا خانواده و مدرسه. همه در این پرتوقع شدن بچه‌ها سهیمند. جو فرهنگی جامعه هم طوری شده که اگر شما نخواهید در این مراسم و جشن‌ها شرکت کنید، بچه‌تان را منزوی کرده‌اید و یک جوری او را از جامعه دوستانش جدا انداخته‌اید. همه به چشم یک بچه عجیب به او نگاه می‌کنند و شاید جایی در بین همسالانش نداشته باشد. بگذریم که مادران بچه‌ها درباره شما چه فکر می‌کنند. کاش ما دهه شصتی‌ها نخواهیم خلأها و کمبودهای‌مان را این شکلی برای بچه‌های‌مان جبران کنیم. چه اینکه در این زمینه شاید کمبود داشتن بهتر از پر بود داشتن باشد.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ