این یادداشت را در ادامه میخوانید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سیل آمد…
زمین شکست،
کوهها فرو ریختند،
و آسمان، بغض هزارسالهاش را ترکاند…
نوح (ع)، پیامبر خدا، ایستاده بود؛
با چشمی که میدید نجاتِ انسان را،
و دلی که میلرزید برای پارهی تنش…
برای پسری که سهمی در کشتی نداشت…
و این، غم پدر بود، نه تردید به حکمت پروردگار.
از دور، قامت جوانی بر کوه پیدا بود.
نوح با صدایی آمیخته از عشق و بیم، صدا زد:
﴿یَا بُنَیَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِینَ﴾ پسرم، با ما سوار شو و با کافران مباش. (هود: 42)
و پسر، همانکه فرزند پیامبر بود،
با غروری خام و ایمانی خاموش، پاسخ داد:
﴿سَآوِی إِلَىٰ جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ﴾ به کوهی پناه میبرم که مرا از آب نجات میدهد. (هود: 43)
و نوح(ع)، خسته اما مهربان، زمزمه کرد:
﴿لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ﴾ امروز، هیچکس جز آنکه خدا بر او رحم کند، پناهی ندارد.
و موج آمد…
نه از زمین، که از قضا…
و میان پدر و پسر، جدایی انداخت:
﴿وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ﴾ و موج میان آن دو حائل شد، و او از غرقشدگان شد. (هود: 43)
و نوح، پیامبر صبور، آشفته دل به سوی آسمان نگریست…
نه چون اعتراض، بلکه از سرِ محبتی پدرانه…
و نجوایی مؤدبانه گفت:
﴿رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِینَ﴾ پروردگارا، پسرم از خاندان من است، و بیگمان وعدهات حق است، و تو بهترین داورانی. (هود: 45)
و پاسخ آمد…
آرام، اما بُرّانتر از موج:
﴿یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ ای نوح، او از خاندان تو نیست، او [صاحب] کرداری ناصالح است. (هود: 46)
نه نسب،
نه پیوند خون،
نه عنوان پسر پیامبر بودن…
هیچکدام، بدون عمل صالح، کشتی نجات نمیشوند.
علامه طباطبایی (ره)در المیزان نوشت:
«اهل» در این آیه، به معنای اهل ایمان و عمل است؛ نه صرفاً اهل نسب.
کسی که عملش جداست، از حقیقت اهل خارج شده، هرچند در ظاهر، از خون تو باشد.
و در تفسیر نمونه آمده است:
«این آیه، معیار نجات را به روشنی بیان میکند:
اگر عمل، از مسیر حق جدا شد،
حتی پیوند با پیامبر، مانع سقوط نیست.»
و قرآن، این قاعده را در جاهای دیگر نیز تکرار کرده است:
﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ﴾
و خدا برای مؤمنان، زن فرعون را مثال زد… (تحریم: 11)
او همسر فرعون بود،
اما چون مؤمن بود، نجات یافت.
و آنگاه که سخن از اهل نجات در امت پیامبر میشود،
باز همان قانون پابرجاست…
و اینبار کشتیای دیگر در جریان است:
امام حسن مجتبی (ع) فرمود:
«إِنَّ مَثَلَنَا فِی هٰذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»
همانا مَثَل ما اهلبیت در این امت، همچون کشتی نوح است؛
هر که بر آن سوار شود، نجات یابد؛ و هر که بازماند، غرق شود. (بحار الأنوار، ج27، ص59)
و این یعنی:
اهل بیت، کشتیاند…
اما فقط آنکه با دل و عمل صالح سوار شود، نجات مییابد.
و اما…
در امت حسین، مردی بود به نام حُرّ بن یزید ریاحی…
کسی که روزی راه را بر کاروان امام بست،
و عملش، از جنس صالحان نبود…
اما در لحظهای که تنها خدا از درون او خبر داشت،
دلش بیدار شد…
و راهش را برگشت…
با شرمساری گفت: «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟» آیا برای من راه توبهای باقی مانده است؟
و امام مهربانانه پاسخ داد:
«نَعَم، أَنْتَ حُرٌّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ، حُرٌّ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ.»
آری، تو آزادی؛ همانگونه که مادرت نامت را نهاد،
آزاد در دنیا و در آخرت.
و تقدیرش دگرگون شد…
قصهاش برگشت…
و او ــ اگرچه دیرــ اما سرانجام بر کشتی نجات حسین سوار شد.
و در زمرهی رستگاران جای گرفت.
پس تا وقتی دل بیدار شود،
و عمل، تغییر کند،
نجات ممکن است…
هرچند در واپسین لحظات…
اما اگر دل در غفلت بماند،
و عمل، همچنان ناصالح باشد،
و انسان، بر کوهِ توهم خویش بایستد…
حتّى اگر پسر نوح باشی، غرق خواهی شد.