در شرایطی که بیش از ۲ هفته فشار فروش در بازار انباشته شده، باز شدن یکبارهی بازار بدون تمهیدات کنترلی، نهتنها به مهار هیجان کمکی نمیکند بلکه به آن دامن نیز میزند. آیا در چنین فضایی نباید ابزارهایی همچون حجم مبنا، دامنه نوسان، خرید حمایتی از سوی بازارگردانها، سهامداران عمده و صندوق تثبیت به کار گرفته میشد؟ آیا انتظار طبیعی نیست که نهاد ناظر، دستکم در روزهای نخست بازگشایی، از ابزارهای تثبیتساز بهره بگیرد؟
چرا رویکرد حمایتی در صندوقهای درآمد ثابت برای بازار سهام اتخاذ نشد؟
نمونه واضح مدیریت موفق، بازگشایی صندوقهای درآمد ثابت در هفته گذشته بود که ۳۶ هزار میلیارد تومان فروش در همان روز اول بدون بحران کنترل شد. تجربه بازگشایی صندوقهای درآمد ثابت در هفته گذشته نشان داد که حمایت هدفمند میتواند بازار را در برابر هیجان فروش کنترل کند. این در حالی است که بازار سهام نه تنها از چنین حمایتی بیبهره است، بلکه در برابر صفهای سنگین فروش، اقدامی مشهود برای جمعآوری یا کاهش بار فروش مشاهده نمیشود.
آیا سازمان بورس صرفاً با انتشار چند بیانیه و برگزاری چند میزگرد با دعوت از کارشناسان همسو، تصور میکند میتوان بازار را کنترل کرد؟ چگونه میتوان انتظار داشت بدون هیچ حمایت عملی مشخصی، بازار به تعادل برسد؟
صرف دعوت از چند کارشناس در میزگردهای خبری و انتشار یادداشتهای سفارشی با موضوع هشدار به سهامداران برای پرهیز از هیجان، یا برگزاری جلسات متعدد بدون خروجی عملی، چه اثری بر صفهای فروش دارد؟ در بازاری که خریدار نیست، سهامدار خرد باید به چه امید داشته باشد؟ آیا توصیه به پرهیز از معاملات هیجانی، بدون دخالت عملی، اثرگذار خواهد بود؟ وقتی سهامدار عمده حاضر به جمعآوری صف فروش سهام خود و حمایت از آن نیست، آیا از سهامدار حقیقی میتوان انتظار نگهداشت سهم را داشت؟ سهامدار در بازاری که هیچ خریداری نیست، باید دل خوش به چه باشد؟
مسئولان سازمان بورس باید صادقانه به این پرسش پاسخ دهند: اگر بنا بر عدم مداخله و عدم حمایت مستقیم و عملی بود، چرا اساساً بازار را بستند؟ اگر بازار در همان شرایط جنگی باز بود و ریزش میکرد، میشد آن را به بحران امنیتی و تنش نظامی نسبت داد. اما حال که به گفته مقامات، شرایط آرامتر شده و بازار باز شده، مسئولیت وضعیت نابسامان فعلی بر دوش کیست؟
تصمیم سخت، مسئولیت بزرگ؛ اختیار معامله و فرصت ازدسترفته مدیریت بحران
در ادامه این بیعملی، یکی دیگر از موارد قابل تأمل، برخورد نهاد ناظر با قراردادهای اختیار معامله در این مدت است. ابزارهای مشتقه، بهویژه اختیار خرید و فروش، وابسته مستقیم به دارایی پایه هستند، یعنی سهام. با بستهشدن بازار سهام، عملاً دارایی پایه از دسترس خارج شده و این ابزار کارایی خود را از دست داده است.
اگرچه تغییر تاریخ سررسید در قراردادهای اختیار معامله به هیچ وجه امری متداول نیست، اما بررسی قواعد بورسهای معتبر جهانی از جمله در اروپا نشان میدهد که در شرایط خاصی نظیر جنگ یا وقوع بحرانهای شدید که بازارها را به تعطیلی میکشاند و معاملات متوقف میشود، این امکان قانونی پیشبینی شده که نهاد ناظر یا اتاق پایاپای با در نظر گرفتن شرایط، درباره تعویق یا تمدید تاریخ سررسید تصمیمگیری کند.
در بازارهای بینالمللی، از جمله بورسهای اروپا نظیر Eurex، ICE Futures Europe و Euronext، مکانیزم مشخصی برای چنین شرایطی پیشبینی شده است. در صورت وقوع بحرانهایی همچون جنگ، حمله تروریستی یا تعطیلی بازار پایه، نهاد ناظر اختیار دارد سررسید قراردادهای اختیار معامله را تمدید یا تسویه را با تأخیر انجام دهد تا از حقوق سرمایهگذاران حمایت کند. در برخی موارد مانند بورس Eurex، این تعویق میتواند تا ۱۵ روز کاری هم باشد و حتی قرارداد جدید با تاریخ تسویه متفاوت تعریف میشود.
این تصمیمات نه از سر مصلحتگرایی، بلکه برای حفظ منطق بازار، حفظ اعتماد عمومی و محافظت از سرمایه سرمایهگذاران اتخاذ میشود.
با این حال، سازمان بورس و اوراق بهادار ایران در واکنش به تعطیلی دو هفتهای بازار بهدنبال آغاز جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، بهجای بهرهگیری از چنین اختیاراتی، سازمان بورس نهتنها حاضر به استفاده از این ابزار حمایتی نیست، بلکه مدعی شده است که تغییر سررسید در این ابزار با «منطق بازار آپشن» سازگار نیست؛ و حتی برای دفاع از این استدلال، برخی کارشناسان را نیز به حمایت نظری فراخوانده است.
اما پرسش اینجاست: اگر در میانه جنگ و در روزهای بحرانی نباید از این اختیارات قانونی استفاده شود، پس چه زمانی باید استفاده کرد؟
آیا فلسفه وجود نهاد ناظر چیزی جز این است که در زمان بحران، تصمیمات دشوار و البته ضروری بگیرد؟ اگر قرار باشد همیشه مطابق قواعد عادی تصمیمگیری کنیم، اساساً مدیریت چه معنایی خواهد داشت؟
اگر نهاد ناظر در روزهای جنگی و بحرانهای واقعی تصمیمات سخت و مقتضی نگیرد، پس فلسفه وجود چنین نهادی چیست؟ نهاد ناظر، صرفاً متولی قانوننویسی نیست، بلکه ضامن اعمال تصمیمات سخت و مسئولانه در زمانهای بحران است. اینکه در پاسخ به وضعیتی بحرانی، تنها به همان فرمان همیشگی و قواعد ایام عادی بسنده شود، نامش مدیریت نیست؛ ایستایی است.
بازار به برنامه و حمایت نیاز دارد، نه توصیه و جلسه
آیا این بیبرنامگی نیست که بدون ابزار حمایتی، بدون کنترل هیجان، بدون مداخله در صفوف فروش، صرفاً به امید فروکش کردن طبیعی هیجانها بازار را باز کنیم و انتظار ثبات داشته باشیم؟ بازار برنامه میخواهد، مدیریت میطلبد، ابزار میخواهد، و ابزار بدون پشتوانه مالی هیچ کارایی ندارد.
نمیتوان با واگذار کردن وظایف سنگین به چند جمله تبلیغاتی، از مسئولیت شانه خالی کرد. بازار سرمایه نیازمند حمایت است. حمایت واقعی، نه شعاری. نهاد ناظر باید بداند که سکوت در برابر فشار فروش، نشستن به انتظار گذر زمان، و بیعملی در برابر بیاعتمادی، به معنای بیمسئولیتی کامل است.
بازار سرمایه ایران امروز در وضعیتی قرار دارد که نه حمایت مالی دارد، نه استفاده از ابزارهای در دسترس را تجربه کرده، نه تصمیمات سخت از سوی متولیان آن اتخاذ شده، و نه حتی برنامهای روشن برای عبور از بحران در اختیار دارد. اگر حمایت و مداخلهای قرار نیست صورت بگیرد، اگر ابزارها بیاستفاده و بودجهها بلااستفادهاند، و اگر قرار است همهچیز بهحال خود رها شود، چرا اساساً بازار را تعطیل کردید؟ و اکنون که آن را باز کردهاید، مسئولیت این آشفتگی با کیست؟
بازار به سیاست نیاز دارد، به برنامه، به اقدام؛ نه به توصیه. اینکه گفته شود «بزودی هیجان تخلیه میشود» بدون آنکه نهاد ناظر دستکم یکی از وظایف خود را در حمایت عملی از بازار ایفا کند، عین بیمسئولیتی است.
باید دوباره از مدیران سازمان بورس به عنوان اصلیترین متولیان بازار سرمایه ایران پرسید، حال که شرایط اضطراری به نظر کاهش یافته، آیا منطقی است که بازار بدون هیچ برنامه خاصی و صرفاً بر مبنای «آرامتر شدن فضا» و «انتظار برای فروکش کردن فشار فروش» پیش برود؟ آیا در این فاصله دو هفتهای که بازار تعطیل بوده، به فکر فشار فروش تجمیع شده نبودهاند؟ آیا برای چنین بازگشایی، نباید ابزارهایی چون تنظیم حجم مبنا، کنترل دامنه نوسان، یا حمایت مالی از بازار فعال میشد؟
اگر قرار بود نهاد ناظر هیچ نقشی در بازگشت تعادل بازار ایفا نکند، چرا اساساً بازار تعطیل شد؟ اگر بازار در زمان جنگ باز بود و ریزش میکرد، میشد آن را به عوامل بیرونی نسبت داد. اما حالا که بازار با تصمیم نهاد ناظر باز شده و وضعیت بحرانی ادامه دارد، مسئولیت این شرایط بر عهده کیست؟
مدیریت، یعنی اقدام بهموقع، استفاده حداکثری از ابزارهای در اختیار، و پذیرش مسئولیت در قبال نتایج تصمیمها.
آخرین جبهه جنگ تحمیلی در زمین بازار سرمایه ایران
درحالیکه شاخص بورس تلآویو طی روزهای جنگ با ایران در مسیر صعودی حرکت کرد و رژیم صهیونیستی طبق تجربه همیشگی خود در جنگهای منطقهای، بلافاصله بازار سرمایهاش را با حمایت مالی و روانی تقویت کرد، بازار سرمایه جمهوری اسلامی ایران نیز در این بزنگاه تاریخی نیازمند حمایت تمامقد از سوی نهاد ناظر، ارکان بازار و بازیگران اصلی است.
اکنون همه نگاهها به اقدامات عملی مدیران بازار سرمایه دوخته شده است؛ دشمنان ایران، بهویژه رژیم صهیونیستی، مترصد کوچکترین نشانهای از ضعف در سنگر اقتصادی کشور هستند تا آن را بهعنوان پیروزی تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران تعبیر کنند. اگر این سنگر نیز همچون جبهه نظامی، با تدبیر، شجاعت و همراهی فعالان بازار حفظ شود، جمهوری اسلامی ایران میتواند این بار نیز در میدان جنگ اقتصادی، سیلی سنگینی بر چهره دشمن بنشاند.
همانگونه که مدافعان پدافند هوایی کشور با سرخی خون خود امنیت این خاک را تضمین کردند، امروز پاسداری از دارایی مردم، صیانت از عزت اقتصادی کشور، و بازگرداندن امید به بازار، مسئولیتی است که بر دوش سازمان بورس و تمام ارکان بازار سرمایه نهاده شده است؛ تا این بار، سبزی تابلوها، پاسخی باشد به آن سرخی مقدس و نشانهای از ایستادگی، غیرت، و عزت ملی.